یکشنبه 31 اردیبهشت 1402 / خواندن: 7 دقیقه
به بهانه 31 اردیبهشت سالروز درگذشت پرویز کلانتری

یادداشت: بازخوانی نامه تلخ پرویز کلانتری به آیدین آغداشلو در سالروز درگذشتش

ما اینجا در مقام قضاوت قطعی این متن و این اختلاف نیستیم و بی‌تردید نمی‌توان بدون مطالعه شواهد بیشتر مطمئن بود همه چیز در آن اختلاف همینی است که در این متن می‌بینیم. همچنین با شواهدی از این دست نمی‌توان در آثار و اهمیت دو هنرمند بزرگ معاصر تردید کرد. اما محتوای این نامه بخشی از تاریخ هنر و نقاشی معاصر است و نثرش بخشی از ادبیات معاصر! این تاریخ و ادبیات هم باید در کتاب تاریخ هنر معاصر و پیش چشم اهالی هنر باشد تا هم چراغ پژوهش‌ها را روشن کند و هم از تکرار اشتباهات گذشته جلوگیری کند.

5
یادداشت: بازخوانی نامه تلخ پرویز کلانتری به آیدین آغداشلو در سالروز درگذشتش

مجله میدان آزادی: امروز 31اردیبهشت ماه سال روز درگذشت زنده‌یاد پرویز کلانتری نقاش، طراح، تصویرگر و روزنامه‌نگار سرشناس ایرانی‌ست. به همین بهانه برگی از صفحه‌های تاریخ زندگی او را ورق می‌زنیم.

هیچ ایرانی با سوادی نیست که نقاشی‌های پرویز کلانتری را ندیده باشد! چون نقاشی‌های ساده و اصیل او زینت‌بخش کتاب‌های درسی ما بود. البته پرویز کلانتری بزرگ‌تر و صاحب‌سبک‌تر از آن بود که راه‌یافتن آثارش به کتاب‌های درسی چیزی بر او بیفزاید. او هنرمندی بود که در کنار تکنیک‌های نقاشی غربی، عمیقا به فضا و روح ایرانی در نقاشی وفادار بود. از همین باب بود که آثار فراوانی با متریال «کاهگل» خلق کرد که بسیار چشم نواز هستند.

اما از این‌ها گذشته کلانتری با اینکه هنرمندی دور از حاشیه‌ها بود در یک مورد سکوت را بر خود روا نداشت و در اعتراض به رفتارهای آیدین آغداشلو در قبال خودش در نامه‌ای صریح او را نواخت! آغداشلو در سالهای اخیر نیز حواشی قابل تاملی داشته است و گویا پیش‌بینی پرویز کلانتری در سال 79 کمابیش به حقیقت پیوست و دست روزگار هم بار دیگر این نقاش بزرگ را نواخت!

البته که ما در مجله میدان آزادی در مقام قضاوت قطعی این متن و این اختلاف نیستیم و بی‌تردید نمی‌توان بدون مطالعه شواهد بیشتر مطمئن بود همه چیز در آن اختلاف همینی است که در این متن می‌بینیم. همچنین با شواهدی از این دست نمی‌توان در آثار و اهمیت دو هنرمند بزرگ معاصر تردید کرد. اما محتوای این نامه بخشی از تاریخ هنر و نقاشی معاصر است و نثرش بخشی از ادبیات معاصر! این تاریخ و ادبیات هم باید در کتاب تاریخ هنر معاصر و پیش چشم اهالی هنر باشد تا هم چراغ پژوهش‌ها را روشن کند و هم از تکرار اشتباهات گذشته جلوگیری کند.

به بهانه سالگرد درگذشت پرویز کلانتری نامه سه صفحه ای او به آیدین آغداشلو را میخوانیم:

 

تک چهره

« دوست عزیز در این روزگار تلخ از من پیرمرد انتظار خوشمزگی و لودگی نداشته باش.

این چیزها استعداد میخواهد. مرا با خودت مقایسه نکن که در خوشمزگی همیشه سرآمد بودی.

فراموش نمی‌کنم عکس‌های بانمک و بامزه‌ای را که در رنگین‌نامه‌های آن روزگار از خودت چاپ می‌کردی و جلوی دوربین شکلک‌های بامزه در می آوردی. من در حیرتم که چگونه یک شخصیت رسمی در دفتر مخصوص با عنوان «مشاور فرهنگی ملکه» می‌توانست این همه جسارت در لودگی و مسخرگی داشته باشد. همانطور که گفتم این کارها استعداد می‌خواهد که متاسفانه یا خوشبختانه من ندارم. اصولا خطاست که نبوغ و استعدادت با من مقایسه شود. خلق اثری که در آن ذوالفقار حضرت امیرالمومنین علیه السلام را بر دامن رضوان‌الله خمینی کبیر می‌نشاند واقعا نبوغ می‌خواهد. اصلا با تلویزیون گل‌اندود به قول تو «بی‌مزه» من قابل مقایسه نیست.

اما به هر حال همه ما کارنامه‌هایمان را پر می‌کنیم، چه بی‌مزه و چه بامزه!

از خود می‌پرسم با نامه مختصر من چه خواهی کرد؟

از کسی که نامه خصوصی پیر مرشدش ابراهیم گلستان را به روزنامه‌ها کشانید و هزار جور لیچار و لنترانی بارش کرد چه انتظاری می‌رود؟ وقتی که در تهران بود و در اقتدار، به هر دری می‌زدی تا تو را بپذیرد و حالا که دور است و در مهاجرت، از به لجن کشیدنش چه باک؟! اصولا به لجن کشیدن دیگران عادت همیشگی توست که آن را با نقد نقاشی عوضی گرفته‌ای. از کارهای ماندگارت در این مورد به لجن کشیدن «اردشیر محصص» بود. گرافیست معتبر پرکار به اعتبار مطبوعات جهان را ادعا کردی که هیچ کاری نکرده است و هزارجور نیش و کنایه که معمولا از طنازی‌های تو در گفتار و نوشتار است نثارش کردی. از آنجا که خودت را مرکز ثقل جهان می‌پنداری به خودت اجازه صدور این فرمایشات را می‌فرمایی که همه این چیزها ناشی از خود بزرگ‌بینی و خودشیفتگی است ای دوست. تعجبی ندارد که فقط به مقاله خودت در روزنامه توجه کرده باشی و در صفحات دیگر خب تسلیت مرگ مادرم را ندیده باشی که اگر هم خوانده باشی حداقل یک تسلیت ساده به من نگفته باشی. آنچه از تو دریافتم در این سه کلمه خلاصه می‌شود: خودبزرگ‌بینی، خودشیفتگی و حسادت!... به همین دلیل سرنوشت تو با کتک‌کاری‌ها همراه بوده است. فراموش نمی‌کنم نیمه‌شبی را که جلوی خانه‌ خودت از «بهروز وثوقی» کتک خوردی که نمی‌دانم دعوا سر هنر بود یا هنرپیشه؟! و یا سیلی جانانه‌ای که از شهاب موسوی‌زاده نوش جان فرمودی آن هم در پاسخ به رفتارهای دور از شان فرهنگی و بالاخره همه شهر فراموش نکردند خشم طوفانی پروانه اعتمادی را که سرانجام تو را سرجایت نشانید و همواره چنین بوده است برخورد تو با دیگران. گرچه من پیرمرد اهل تسویه حساب با سیلی نیستم ولی اطمینان دارم که روزگار این سیلی را بر تو خواهد نواخت. شاید این سیلی عبرت‌آموز را از همان دست پرورده‌های خودت که با اخلاق پرخاشگرانه مدل خودت بار آورده‌ای نوش جان کنی.

در این روزگار تلخ، از من مادرمرده انتظار خوشمزگی نداشته باش و یقین بدان همه ما کارنامه‌هایمان را پر می‌کنیم، چه بامزه و چه بی‌مزه!

چندی پیش سر یک چهارراه، پشت یک بی. ام. وی از رنگ و ریخت افتاده سی سال پیش ماندم. چنان از عقب تصادف کرده بود که عقب ماشین به کلی پهن شده بود و از شدت روغن‌ سوزی همه جا را سیاه کرده بود و لوله اگزوزش صداهای سوررئالیستی می‌داد.

به تک‌چهره آدمی شبیه بود که در نوجوانی بروروئی داشته و تند می‌رفته ولی در اثر تصادفات با عقب پت و پهن و شاسی صدمه دیده‌اش کج‌کج راه می‌رود و فقط دود صادر می‌فرماید و سر و صداهای ناهنجار!

حالا اگر بپرسید چرا این چیزها را می‌نویسم؟

برای توضیح مطلب ناچارم حکایتی را نقل کنم: دوست فرزانه‌ای دارم که به دلیل افسردگی و برای روان‌درمانی به پزشک معتبری مراجعه کرده است. پزشک در جلسه دوم درمان، او را بر یک صندلی می‌نشاند و با ترکه او را می‌زند. دوست خجول من درد را تحمل می‌کند و از روی ادب و نزاکت فقط با لبخند تلخ عکس‌العمل نشان می‌دهد. روان‌پزشک هم چنان که او را با ترکه می‌زند می‌پرسد: چیه؟ دردت میاد؟ پس چرا می‌خندی؟

دوست خجول من می گوید: البته که دردم می‌آید ولی معنی این کار را نمی‌فهمم!

و سرانجام دکتر معنی آن را به او می‌فهماند: اگر از چوب‌زدن دیگران دردت می‌آید پس اعتراض کن و عکس‌العمل طبیعی داشته باش. زیرا که چوب خوردن را نه با لبخند مودبانه بلکه با اعتراض جدی پاسخ باید گفت!

لذا می‌نویسم زیرا که جواب های – هوی است.

پرویز کلانتری

12/7/79  »

 




  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
در حیرتم که چگونه یک شخصیت رسمی در دفتر مخصوص با عنوان «مشاور فرهنگی ملکه» می‌توانست این همه جسارت در لودگی و مسخرگی داشته باشد. همانطور که گفتم این کارها استعداد می‌خواهد که متاسفانه یا خوشبختانه من ندارم.


مطالب مرتبط