مجله میدان آزادی: در بیستمین مطلب پروندهی پرترهی هایائو میازاکی خانم زهرا باقری یادداشتی نوشتهاند دربارهی سحر و جادو در انیمیشنهای کارگردان سرشناس ژاپن هایائو میازاکی. این یادداشت را در ادامه بخوانید:
«سحر و جادو» در زندگی انسان تاریخی بس طولانی دارد و به نظر میرسد بشر از سپیدهدم تاریخ با جادو آشنا بوده و اعمالی رازآلود انجام میداده و سعی در دستکاری قوانین طبیعی، مناسبات انسانی و روابط قدرت داشته است. اگر سحر و جادو را چیزی برای تسلط ارادهی انسان بر طبیعت، محافظت از فرد در مقابل دیگری و فراهم کردن وضعیتی برای غلبه بر دشمنانش بشناسیم، بازار آن همیشه و در دورههای مختلف گرم بوده است.
بسیاری از داستانهای روایت شده از قدیم نیز شالودهای رازآلود داشتهاند و نیروهای غیبی جایی به کمک قهرمان یا ضد قهرمان آن آمدهاند. به نظر میرسد جادو آنجایی کاربرد دارد که علت شر و بدبختی نامعلوم است و یا اگر معلوم باشد، مقابله با آن از قدرت انسان خارج میشود. نکتهی مهمِ دیگر آنکه سحر و جادو موضوعی منحصر به یک فرهنگ یا ملت خاص نیست. مانند بسیاری از چیزهای دیگر، جادو یک موضوع جهانی است و همهی مردم آن را درک میکنند؛ انگار باوری است که سینهبهسینه میان اقوام مختلف منتقل شده است و زبانی مشترک دارد.
مردمشناسان دین و جادو را در دستهی امور مقدس قرار میدهند که اعتقاد به وجود نیروهای ماورایی در آن مورد نیاز است و در مقابل علم قرار میگیرد که وقایع و حوادث در آن فرموله میشوند و دانشمند برای هر مسئلهای به دنبال یافتن علت آن است. اینگونه است که جادو و دین درهم تنیدگی غیرقابل انکار دارند. مالینوفسکی پدر انسانشناسی مدرن در صورتبندی این ایده، کتاب مهم «جادو، علم و دین» را نوشته و با صراحت به این موضوعات پرداخته است، که خواندن آن برای کسانی که علاقهمند به این حوزهاند خالی از لطف نیست.
در بسیاری از آثار هایائو میازاکی نیز جادو و عالم غیب حضور جدی دارد و دستمایهی اصلی داستان میشود. در «لاپوتا قلعهای در آسمان» ماجرا بهطور کلی باورناپذیر است و حول محور قلعهای است که در آسمانهاست. «قلعه متحرک هاول» نیز همین قاعده را دارد. از آنها عجیبتر «شهر اشباح» است؛ ترسناک و مهیج.
در بعضی دیگر، جادو و شخصیتهای ماورائی در زندگی بسیار عادی شخصیتها وارد میشوند. مانند «همسایه من توتورو»، و در «تحویل سرویس کیکی» نقش اول داستان دختری جادوگر و با قدرت پرواز از آب درمیآید که همهی شهر او را با این ویژگی میشناسند و کسی از این موضوع تعجب نمیکند الا بیننده!
بعضی از دیگر آثار میازاکی روایتی است از یک زندگی معمولی اما آنجا نیز عنصر جادویی «باد» حضور دارد، مانند «باد برمیخیزد» یا «بر فراز تپه شقایق».
از ویژگیهای اصلی داستانهای جادویی میازاکی محقق شدن آرزوی دیرینهی انسان، یعنی «پرواز» است. نقش باد در داستانهایی که جادو در آن حضور دارند نیز اشاره به همان زبان مشترک دارد که در عالم سحر و جادوی فرهنگهای مختلف مشترک است. باد پیامآور نیروهای خارقالعاده است و عنصر اصلی داستانهای میازاکی؛ هرچند با تعریف بادهای چندگانه در «اهل هوا»ی غلامحسین ساعدی کاملا منطق نیست اما همین یکسان بودن عنصر جادویی باد در باورهای عامیانهی ما و آثار میازاکی جالب توجه است.
جادو گاهی و در بعضی از آثار میازاکی نقشی منفی دارد و در دست موجودات شرور است و آثاری مخرب و زننده ایجاد میکند، مانند شاهزاده مونونوکه و شهر اشباح. در بعضی آثار اما جزئی پذیرفتی و دلپذیر میشود. در چنین نقشی حتی میتوان جادو را با آنکه تکاندهنده و سهمگین نیست، مهمتر تلقی کرد.
به عنوان مثال در«همسایه من توتورو» در دنیای معمولی، ارتباطاتی مسالمتآمیز میان دو کودک و طبیعت شکل میگیرد اما حیوانی بزرگ و خارقالعاده و موجوداتی ریز و بیضرر که به چشم هرکسی نمیآیند، نمایندهی جهانی غیرمعمول و جادویی میشوند و ارتباطی خیالانگیز و دوستداشتنی میان دو کودک و موجودات جادویی ایجاد میکنند. اثر جادو در سبز شدن دانههایی که در زمین واقعی کاشته شدهاند، بروز مییابد و در ملاقات کودکان با مادرشان نهایت میگیرد. مانند بسیاری از آثار میازاکی، جادو، پرواز به همراه دارد و باد نیز خبر از ورود جادو به صحنه میدهد.
برای فهم دقیق درهم تابیده بودن دین (به معنی اعتقاد به نیروهای ماورائی مانند روح) و جادو در آثار میازاکی لازم است از عقاید آیین شینتو، بودیسم و دائوئیسم اطلاع داشت تا نمود عقاید و باورهای ژاپنی را عمیقتر درک کرد. آئین شینتو، هستی را همچون ارگانیسمی زنده تصور میکند که سرشار از نیروهای رازآلود است و هر جزء هستی میتواند پذیرای ارواح باشد. در بعضی از آثار میازاکی زیارت معابد یا مجسمههای بودایی و دعا کردن، در صحنههای بسیار کوتاه نمایش داده میشود؛ مناسکی بدون توضیح اما اثربخش.
میازاکی بیننده را از زندگی روزمره و محصور در تکنولوژی جدا میکند و او را به فضای ساخته و پرداختهی باورهای خود میبرد؛ جهانی درآمیخته با طبیعت، باد، جادو و از همه مهمتر باورهای قلبی.
طبیعت در آثار میازاکی به معنای محیط زیست نیست بلکه بخشی از تاروپود جهانی است که با ظرافت، بافته شده است و انسان ژاپنی در آن زیست میکند. آثار میازاکی این بافته را به سادگی به مخاطب نمایش میدهد تا او را آگاه کند که دنیا آن چیزی نیست که در آن عمر میگذراند؛ بلکه میتواند در عین زیبایی و دلانگیزی، پیچیده، رویایی و شگفتآور باشد. این پیام هرگز با یک بیان صریح اعلام نمیشود و قهرمان داستان نیز بر خلاف قهرمان کارتونهای آمریکایی یک بیانیه برای نجات بشر یا کرهی زمین یا دختران و زنان و... صادر نمیکند. بلکه او نیز از شگفتیهای پیرامونش متعجب میشود و خوشحال است که آن را کشف کرده و همراهش زندگی میکند.
بعضی داستانها در شهر رخ میدهند و بیشترشان در روستا که نوعی بازگشت به گذشته است و خاطرهانگیز کردن داستان را در پی دارد اما شهری بودن یا روستایی بودن شخصیتها و فضاها مانع یا علتی بر جادو نیست. جادو هرجایی میتواند نقش داشته باشد و با زندگی روزمرهی انسانها عجین باشد. این جادو نمایندهی نیروهای ماورائی است و جهان ماوراء را باورپذیر و نزدیک میکند؛ انگار میخواهد بگوید «مطمئن باش چیزهای دیگری هم هست».
میازاکی جادوی شرقی را بدون گشودن رمزها نمایش میدهد. این فقط میتواند زاییدهی غروری باشد که به آنچه هست و دارد افتخار میکند و در پی توجیه و توضیحش نیست. جهان جادویی میازاکی وجود دارد، تماشای آن به ما احساس خوبی میدهد، آهسته و در عین حال هیجانانگیز است و نیاز به ادله و اثبات ندارد؛ کسانی آن را میبینند که برایمان روایتش کردهاند و کسانی از آن محروماند، اما حق دارند آن روایت را ببینند.