مجله میدان آزادی: 124 سال از ورود سینما به ایران گذشته است و این صنعت فراز و فرودهای بسیاری را در ایران و جهان پشت سر گذاشته است. اهالی سینما در سالگرد صدمین سال ورود سینما به ایران، بیست و یکم شهریورماه را روز سینما نامیدند. به همین مناسبت خانم «معصومه سادات نبی پور»، پژوهشگر سینما و استاد دانشگاه، در جستار پیش رو، به موضوع مرگ یا حیات این هنر-صنعت خاطرهانگیز پرداخته است که بخش اول آن را در ادامه بخوانید:
سالها قبل... تولد سینما و آغاز تجربهی سینمایی
۱۲۹ سال از تولد سینما میگذرد. سینما از همان لحظهی تولد توسط برادران لومیر در سال ۱۸۹۵، نوع خاصی از تجربه تلقی شده است؛ تجربهای متاثر از یک وسیلهی فنی. دستگاهی که مفسران و نظریهپردازان مجذوب حضور آن شدند. مدیومی که تواناییهای بصری آدمیان را احیا میکند و آشنایی آنها با زبان بدن را باز مییابد. آنها با نشستن مقابل پردهی سینما سرنوشت شخصیتها، احساسات و خلقوخوی انواع انسانها را با یک نگاه و بدون نیاز به کلمات تجربه میکردند. تاکید بر این است که چنین دستگاهی چگونه حواس مخاطب را برانگیخته کرده و با تجربهای که ایجاد میکند او را در ارتباط با واقعیت و رو در روی آن قرار میدهد؟ این تجربه مدیون این دستگاه است اما همه چیز متکی به فناوری نیست و عوامل دیگری نیز در شکلگیری این تجربه دخالت داشته و موثرند؛ به عنوان مثال درگیر شدن قوهی بینایی، چراکه سینما با نمایش دادن تصاویر کار میکند و علاوه بر این، تصاویر را در یک سالن تاریک ارائه میدهد که تمرکز مخاطب را تقویت میکند و مانع از هر گونه حواسپرتی میشود و این تمرکز منحصربهفرد و تضمین شده است؛ در نتیجه بیننده در تماس با واقعیت، و یا بالاتر از آن، با زندگی قرار میگیرد.
«آندره گی» در یکی از اولین توضیحات مربوط به اختراع لومیرها، «تاثیر حیرتآور حرکت و زندگی واقعی» را بهطور مستقیم با نحوهی کارکرد دستگاه پیوند میدهد. چند سال بعد، «ریچیوتو کانودو» در مانیفست مشهور خود ضمن تاکید بر توانایی سینما در به تصویر کشیدن واقعیت بهطور کامل، از یک تئاتر علمی ساخته شده با محاسبات دقیق و یک شیوهی بیان مکانیکی سخن میگوید؛ علاوه بر آن کانودو موارد دیگری که سینما را به سمت بازتولید کامل زندگی سوق میدهد، فهرست میکند: مانند تمایل دوران مدرنیته به سمت مستندسازی به جای خیالپردازی. او حتی یک تصویر کلی ترسیم میکند و ادعا میکند که «سینما اساسا شکل جدیدی از نوشتن است. نوشتن نه تنها بهعنوان یک سبک بلکه بهعنوان تلاشی در جهت دستیافتن به جنبههای مختلف زندگی و افکار درونی تا دیگران بتوانند آنها را بشناسند»؛ از این رو سینما پاسخگوی نیاز پایدار انسان به غلبه بر زمان و مرگ است؛ در نتیجه سینما نهتنها یک دستگاه، بلکه تجربهای است که در آن دیگر عوامل فرهنگی، اجتماعی و زیباییشناختی نقش دارند. این دستگاه یکی از وسایل فنی است که بین قرن نوزدهم و بیستم روش مقابله با جهان را تغییر داده است؛ با این حال، چیزی فراتر از یک فناوری بوده و نیازهای انسانشناسی، اشکال مرسوم بیان، و روند ظهور زبانهای جدید را شامل میشود.
سینما یک وسیله است؛ با وجود این، ما را در یک دنیای بکر و در تماس با آنچه که قابل رویت است و نیروی پرشور آنها قرار میدهد. در سینما ما با تصویر متحرک نمایش داده شده روبهرو هستیم. این تصاویر ما را غافلگیر کرده و تسخیر میکنند. آنها ما را بهطور مستقیم به سمت واقعیت زندگی سوق داده و مجبورمان میکنند که دوباره آن را بهطور کامل ببینیم. بهطور همزمان، آنها تخیل ما را نیز تغذیه میکنند. ذهن ما را گشوده و به ما دانش و آگاهی ارائه میدهند. آنها باعث میشوند که ما با تماشاگران دیگر به شکل هماهنگ در تجربهی زندگی سهیم شویم؛ اگر سینما نوعی تجربه است، این شکلی است که به خود میگیرد.
سالها بعد... پس از سینما... آیا سینما مرده است؟
مرگ باشد یا نه حداقل یک چیز مسلم است: سینما در حال عبور از یک بحران هویتی بزرگ است. بحران هویت سینما از هر جهت و بهطور همهجانبه بر صنعت فیلم تاثیر گذاشته است. آنچه که مشخص است، سینما از اساس خود دست کشیده و با شکل و شمایلی جدید مواجه شده است. درست است که میتوان نسبت به گذشته فیلمهای بیشتری را مشاهده کرد و این فیلمها در هر صفحهی نمایش و در هر زمان و مکان قابل دیدن هستند اما بسیاری از عادات وارونه شدهاند و قواعد بازی دائما در حال تغییر است.
این تکان در مبانی سینما با سوالات بیشماری در مورد هویت رسانه همراه است؛ بهاینترتیب که مرزهای بین سینما و سایر رسانهها، که تا همین اواخر به طور صریح موقعیتی مشخص داشتند به تدریج از بین میروند و ماهیت واقعی این مرزها آشکار میشوند. در حقیقت به نظر میرسد که یک علامت سوال در حوزهی مطالعات فیلم شکل گرفته است و نظرات گوناگونی در این زمینه وجود دارد؛ یک طرف گروهی هستند که معتقدند سینما فقط در سالن تاریک سینما بوده و اکنون در حال انقراض است و مرگ قریب الوقوع آن را پیشبینی میکنند؛ و گروه دیگر اعتقاد دارند که سینما در هر صورت در همه جا وجود داشته و به حیات خود ادامه میدهد. این دو دیدگاه مکمل و زیربنای یک اصل اساسی هستند: تحولات فناوری اخیر، نه تنها بر شیوههای تولید، بلکه همچنین به روشی که ما در مورد رسانه میبینیم و میاندیشیم اثر گذاشته است و این میتواند باعث بازنگری اساسی در مورد تعریف و وضعیت سینما شود.
ما همچنین ممکن است از خود بپرسیم که این محو شدن مرزها از چه زمانی آغاز شده و آیا همیشه وجود داشته است؟ احتمالا چنین است، بدون آنکه خودمان متوجه آن باشیم به نظر میرسد واژگون شدن هژمونی سینمای فوتوشیمیایی با ظهور تلویزیون به عنوان رسانهای جمعی در دههی 1950 یک آشفتگی کاملا منحصربهفرد در نظام مستقر بود. در واقع ظهور تلویزیون، شروع یک دورهی طولانی تلاطم تکنولوژیکی بود که منتج به وضعیت امروز رسانههای دیجیتال شد. حتی میتوان بهنوعی ظهور صفحهی نمایش کوچک را نقطهی انفصال و حد فاصل بین سینمای هژمونیک و سینمای پس ازآن دانست؛ این دوره در واقع دورهی گسترش سینما نامیده میشود اما بهتر است به عنوان دورهی تکه تکه شدن سینما به اجزاء مختلف توصیف شود؛ چرا که برخی از بخشهای سینما به معنای واقعی کلمه طی آن سالها به قطعاتی شکسته شد.
فیلمساز مشهور بریتانیایی «پیتر گرینوی» در اکتبر 2007 و در جشنوارهی فیلم پوسان کرهی جنوبی، تاریخ درگذشت سینما را 31 سپتامبر سال 1983 دانست؛ زمانی که ریموت کنترل از راه دور تلویزیون در اتاق نشیمن معرفی شد. به گفتهی او این لحظه، آستانهای در تاریخ فیلم بود؛ زیرا این ابزار جدید، تعامل بیننده با دستگاه نمایش فیلم را امکانپذیر ساخت. ورود ریموت کنترل به بازار، ایجاد مدلی تعاملی مبتنی بر اصل «وی جینگ» (امکان مداخله و دستکاری تصاویر برای مخاطبان از طریق میانجیگری فناوری) یک عملکرد شنیداری و دیداری عمومی را ممکن ساخت.
گرینوی استدلال میکند که سالهاست سینمای صامت از بین رفته و کسی آن را دنبال نمیکند، این اتفاق برای دیگر شکلهای سینما نیز خواهد افتاد و بیان میکند: «ما موظفیم رسانههای جدید را ببینیم. این هیجانانگیز و الهامبخش است و من معتقدم ما سینمایی تعاملی خواهیم داشت که موجب میشود جنگ ستارگان همچون فانوس خیال قرن شانزدهم به نظر برسد.»
درسالهای گذشته، بیننده فقط میتوانست دریافت صدا یا تصویر را اصلاح کند (محدود به عوض کردن کانالها در صورت وجود بیش از یک کانال و روشن و خاموش کردن) و این باعث کاهش سطح تعاملی میشد؛ با وجود این، کنترل از راه دور تصاویر، روی صفحهی نمایش علیرغم اینکه در آن زمان محدود بود اما یک پدیدهی کاملا جدید و به معنای یک انقلاب بود. با استفاده از این تعامل جدید، بینندگان اکنون به چیزی دسترسی داشتند که در گذشته فقط میتوانستند رویای آن را در ذهن بپرورند.
با ورود ریموت کنترل، ظهور یک الگوی جدید امکانپذیر شد و این اولین قدم به سوی وی جینگ بود. یکی از محققان به نام زاپر میگوید: «کنترل از راه دور، پس از آن نه تنها بر روی تلویزیونها بلکه بر روی دستگاههای پخش ویدئو نیز قابل تنظیم بود. این یک سونامیبود؛ بینندگان میتوانستند تصاویر منتخب خود را تماشا کنند و سلطهی مطلق و بیچون و چرا به مخاطب تمام شد.» او میافزاید: «من به عنوان بیننده به بازیگران فیلم ژان لوک گدار دستور میدهم به عقب برگردند و آنچه را که انجام میدادند تکرار کنند، هر زمان که دلم بخواهد و هرچند مرتبه که بخواهم.»
در نظر دیگر محققان، سینما دیگر با ساختارهای اجتماعی و اقتصادی معاصر سازگار نیست، بهزودی دیگر ارتباطی با سینما به شکل مرسوم برقرار نمیشود زیرا دیگر سالنهای سینما وجود نخواهند داشت و آنچه مردم، سینما مینامند مرده است؛ بنابراین، از نظر برخی ورود تلویزیون در مقیاس گسترده باعث مرگ سینما شد. در سال 1967 یک کتاب مختصر و کمنظیر فرانسوی توسط «راجر بوسینو» منتشر شد که محتوای آن تحت یک عنوان روی جلد آن توصیف میشود: «سینما مرده است، زنده باد سینما». بوسینو در این کتاب استدلال میکند که «سینما آن چیزی که امرزه در سراسر جهان سینما خوانده میشود نیست.» از نظر او «اگرچه تلویزیون از پشت به سینما خنجر زد اما مقصر تلویزیون نبود بلکه دستگاه سادهای بود که تحت عنوان دستگاه پخش ویدئو شناخته میشد؛ زیرا تلویزیون بیننده را با پخش برنامههای یک کانال محدود میکرد. برعکس دستگاه پخش ویدئو به همه این اختیار را میداد که در خانههای خود برای تماشای فیلم مورد علاقهشان برنامهریزی کنند.»
صرف نظر از تمامی این نظرات، آنچه مشخص است ما در رابطه با سینما شاهد مرگ و تولد هستیم؛ ولی هیچکس به طور قطع نمیتواند بگوید کدام یک؟ تولد دوباره یا مرگ؟ این سوالی است که سینما با آن روبهرو شده است. سینما به طور آشکار نمیمیرد اما چیزی در درون آن خواهد مرد، و از آنجا که در طبیعت خلاء وجود ندارد، بهتر است بگوییم این مرگ نوعی تولد است؛ دقیقا این تناقض است که به ما امکان میدهد امروز، دربارهی وضعیت سینما و بیانیههایی ساده که مرگ آن را اعلام میکنند یا تولد دوبارهی آن را جشن میگیرند فراتر فکر کنیم.