مجله میدان آزادی: ستون «چهرهی کارگران در سینما» با یادداشتی پیرامون فیلم سینمایی «مرد آفتابی» به کارگردانی «همایون اسعدیان» به روز میشود. ششمین صفحه از پروندهی «قهرمانان بیداستان» به این یادداشت و به قلم آقای «علی سلیمانی» اختصاص دارد:
من و برادرم در برابر غریبهها
جنگ تازه تمام شده بود و وقت سازندگی بود. ساختن کشور را نمیگویم، منظورم مشخصا ساختن زندگیهای مردم کم بضاعت پایین شهر است. ساختن زندگی خرج داشت و بدون کار و شغل هم که نمیشد پول درآورد. آن سالها پیدا کردن شغلی که هم با پرستیژ باشد و هم درآمد خوبی داشته باشد خیلیخیلی سخت بود.
یکدفعه خبر رسید که ژاپن به کارگران ایرانی، با شرایطی بسیار ساده، ویزای کاری میدهد. ژاپن... ژاپنی که آن سالها ما ایرانیها با اوشین و لیانشامپو، و لوازم برقی با کیفیتش میشناختیمش. ظاهرا این چشمبادامیهای پرتلاش به کمبود نیروی کار خورده بودند و کیست که نداند نیروی کار ستون فقرات توسعه هر کشور است. به خاطر همین بود که درها را رو به کارگران باز کرده بودند و سیل جوانان جویای کار ایرانی نیز روانهی سرزمین آفتاب شدند.
فیلم «مرد آفتابی» به کارگردانی همایون اسعدیان روایتگر قصه دو نفر از همین جوانهاست؛ حمید و اکبر. دو جوانی که تحت شرایطی باید در مدتی کم، پول زیادی را تهیه کنند تا بتوانند رویای خرید عکاسخانه را تحقق ببخشند و در اوضاع اقتصادی دههی هفتاد چه چیزی وسوسهانگیزتر از افسانههای درآمد کارگری در ژاپن! اما کارگری در ژاپن آنچنان هم آسان نیست و دو دوست از فرودگاه با اتفاقاتی غیرمنتظره مواجه میشوند. سروکله زدن با بزهکاران ایرانی و ژاپنی، درگیر شدن با نژادپرستان و تندادن به کارهایی دور از مفهوم کارگری (مثل شرطبندی در رینگ بوکس) مسائلی است که اکبر و حمید را وادار میکند بار دیگر به مفهوم کار و کارگری به خصوص در خارج از ایران فکر کنند.
مرد آفتابی یک فیلم خوشساخت است با قصهای شستهورفته که به سادگی میتوان با قهرمانهایش همراه شد و همزادپنداری کرد. مخصوصا که نوع رابطه آدمهای فیلم و مخصوصا دو شخصیت اصلی، خیلی شبیه رابطه ما ایرانیها با همدیگر است. حمید هر وقت بتواند سر به سر اکبر میگذارد و حتی با او شوخیهای بیجا و بیمزه میکند، از طرفی اکبر هم مدام سر حمید داد میزند و با او بداخلاقی میکند و کار تا جایی پیش میرود که بیننده کدورت بین آن دو را آشتیناپذیر میداند. اما وقتی برای اکبر یا حمید مشکلی به وجود میآید، آن دیگری حاضر است از همه چیزش، حتی از جانش بگذرد تا مشکل رفیقش حل شود.
درست مثل ما ایرانیها که مخصوصا این روزها انگار سر همه چیز با هم اختلاف نظر و حتی دعوا داریم، اما تاریخ بارها ثابت کرده و بعد از این نیز ثابت خواهد کرد که اگر پایش بیفتد، وقتی بیگانهای نگاه چپی به این کشور و این مردم بکند، این مردم حاضرند از همه چیزشان بگذرند تا خم به ابروی هموطنشان نیاید.
نقلی است از یک متفکر فرانسوی در توصیف ایرانیان که شاید چندان بیغرض و درست هم نباشد، ولی رگههایی از راستی را میتوان در آن دید، مخصوصا وقتی از چنین فیلمی حرف میزنیم:
«من در برابر برادرم. من و برادرم در برابر همسایهها. من و برادرم و همسایهها در برابر غریبه.»