چهارشنبه 04 تیر 1404 / خواندن: 3 دقیقه
پرونده ای ایران | صفحه هفدهم

یک صفحه داستان: روایت ایستادگی در کتاب «نوبت»، نوشته «علی موذنی»

بمباران مناطق مسکونی چیزی است که ملت ما چهل سال پیش نیز در جریان هشت سال دفاع مقدس آن را تجربه کرده است. «علی موذنی»، در داستان «نوبت» که در مجموعه‌داستان «شعر به انتظار تو» منتشر شده است، یک حمله‌ی هوایی خاص را در وضعیتی که کمتر می‌توان تصور کرد به رشته‌ی تحریر درآورده. راوی به خاطر دیدن صحنه‌ی تلخی در بمباران دچار ضربه‌ی روحی شده و به توصیه‌ی دکتر و اصرار مادر به سفری دو روزه رفته است.

یک صفحه داستان: روایت ایستادگی در کتاب «نوبت»، نوشته «علی موذنی»

مجله میدان آزادی: مرور صفحات به‌یادماندنی هنر و ادبیات ایران که از ایستادگی، تاب‌آوری و مقاومت ایرانیان در برابر هجوم بیگانگان و متجاوزان به خاک و سرزمین ایران روایت می‌کنند، در این روزها رنگ‌وبوی دیگری برایمان دارد. به همین بهانه، به سراغ  كتاب «نوبت» نوشته‌ی «علی موذنی» -نويسنده معاصر ايراني- رفته‌ایم. علی سدیری -نویسنده و منتقد ادبی- در این مطلب قسمتی قابل توجه و کمتر دیده شده از این کتاب را انتخاب کرده است. این صفحه از داستان را در پرونده «ای ایران» بخوانید:

بمباران مناطق مسکونی چیزی است که ملت ما چهل سال پیش نیز در جریان هشت سال دفاع مقدس آن را تجربه کرده است. «علی موذنی»، در داستان «نوبت»  که در مجموعه‌داستان «شعر به انتظار تو» منتشر شده است، یک حمله‌ی هوایی خاص را در وضعیتی که کمتر می‌توان تصور کرد به رشته‌ی تحریر درآورده. راوی به خاطر دیدن صحنه‌ی تلخی در بمباران دچار ضربه‌ی روحی شده و به توصیه‌ی دکتر و اصرار مادر به سفری دو روزه رفته است. آن هم با یکی از بچه‌های محل که ظاهرا روحیه‌ای متفاوت با او دارد. اما در بازگشت این دو جوان مجددا با وضعیت قرمز روبه‌رو می‌شوند. در شرایطی که مردم شاد و امیدوار هستند:

« تقصیر مادر است دیگر، و خواهرها. بس که اصرار کردند. هرچه می‌گویم بابا گریه‌ی من وقت بمباران از ترس نیست، به خرجشان نمی‌رود. من فقط اشتباه کردم رفتم آوار آن خانه را دیدم. اگر ندیده بودم، عین خیالم نبود. نمی‌دانم از تأثیر آوار بود که به گریه افتادم یا از آن تکه‌کاغذی که نغمه‌نامی توش نقاشی کشیده بود؟ اسم فامیلش پاره شده بود. آمادگی می‌رفته. درخت نقاشیش آبی بود. آب جویش زرد، خورشیدش سبز، پرنده‌ی آسمانش سرخ. از سوراخ سوزنش پیدا بود به جایی وصل بوده.
پدر می‌گوید:« تو مردی، باید در مقابل این چیزها شیر باشی. از تو کوچک‌تر تو جبهه می‌جنگند.»
درست از روزی که گریه من شروع شد، گریه خواهرهام قطع شد. گفتند:« دریا آرامت می‌کند... آن جنگل‌ها... کاش می‌شد ما هم بیاییم...»
 مادر گفت:« دو روز هم دو روز است مادر. باهاش برو.»

زنی گفت:« خانه را ول کرده‌ایم به امان خدا.» روی تپه‌ها مردی می‌دوید و بچه‌ای به دنبالش. دورتر کوه‌ها بودند و تکه‌های ابر که انگار لکه‌های غبارند. دو سه لکه‌ی سفید میانشان بود. سه نفر چادری را برپا می‌کردند... جمعیت هورا کشید. ده پانزده نفری بودند. چند نفری که می‌رقصیدند، نشستند. جوانی دست‌زنان چرخید. گفت:« خب... حالا همه... عمو جان، شما هم... استثنا نداریم... زن عمو...» و رو به من داد زد:« بفرما. مجلس بی‌ریاست.»
لبخند زدم. دستی تکان دادم و دور شدم.




  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان

بمباران مناطق مسکونی چیزی است که ملت ما چهل سال پیش نیز در جریان هشت سال دفاع مقدس آن را تجربه کرده است. «علی موذنی»، در داستان «نوبت» که در مجموعه‌داستان «شعر به انتظار تو» منتشر شده است، یک حمله‌ی هوایی خاص را در وضعیتی که کمتر می‌توان تصور کرد به رشته‌ی تحریر درآورده. راوی به خاطر دیدن صحنه‌ی تلخی در بمباران دچار ضربه‌ی روحی شده و به توصیه‌ی دکتر و اصرار مادر به سفری دو روزه رفته است.

مطالب مرتبط