مجله میدان آزادی: اینبار در ستون «نقد و بررسی فیلمهای جشنوارهی فجر 41»، ریویویی برای فیلم «غریب» را جایخواهدگرفت. صفحهی سی و دوم از پروندهی «پرواز بر فراز آشیانهی سیمرغ» به این ریویو اختصاص دارد. این ریویو توسط خانم «مائده زمزمه» نوشته شدهاست.
شعری سینمایی برای یک قهرمان
روایت قهرمانها در چارچوب هنر از آن دست امور سهل ممتنع است، از همانهایی که میشود مصداقِ عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها. حال اگر حضور آن قهرمان در میدان رزم ناگفتههایی هم داشتهباشد که حتی امروز نیز جز به اشاره و کنایه نتوان از کنارش گذشت، خالق اثر هنری را میگذارد در یک برزخ عجیب. برزخ مسکوتگذاردن این ناگفتهها و در عوض، پرداخت بیشتر به آنچه گفتنش بیجنجالتر باشد یا خطرکردن و از آنها گفتن. اگر آن قهرمان، ریشهی دینی هم داشتهباشد و بار کنش قهرمانانهاش بر دوش مباحث عمیق اعتقادی و اخلاقی او باشد، کار از این هم حساستر خواهدشد. فکر میکنم «محمدحسین لطیفی» از پس این دشواری، خوب برآمده. او در غریب باز هم نشان داد که سینماشناس است و حرکت دوربین و قاببندی را میفهمد و میداند از بازیگرش در چه حالوهوایی باید بازی بگیرد. از طرفی، داستان نیز ایستایی ندارد و «حامد عنقا» توانسته دیالوگها را به دور از شعاریشدن و بهدرستی در فیلمنامه بچیند.
غریب را که به تماشا مینشینی متوجه میشوی، اگرچه صحنههای نفسگیر جنگی دارد اما هالیوودی نیست و مسئلهی مهمش اصلا بازی اسلحه جلوی دوربین نیست. فیلمی که با شجاعت تمام اعلام میکند برای وفاداری به واقعیت تلاشی درخور داشته و نگاه مثبت خانوادهی قهرمان را هم به دنبالش آوردهاست. فیلم ابدا آپارتمانی نیست و نمیتواند هم باشد اما گریزان از خانه و مقیم ابدی میدان جنگ هم نیست. میرزا، هم در خانه حضور دارد، هم در جنگ تنبهتنِ خیابانهای سنندج.
در خاطرات محمد بروجردی آمده که او را «میرزا» خطاب میکردند، راستش را بخواهید «میرزابودن» از آن مقولههاییست که خوب از آب درآوردن آن کار هر بازیگری نیست، اما «بابک حمیدیان» در غریب، واقعا میرزا بود، با همهی نجابت و در عین حال اقتداری که از بروجردی میشناسیم. انسانی که معجون شوریدگی و صبر است و برای نجات جان انسانها میجنگد اما از سکانسهای مختلفی مثل سکانسهای مربوط به بازداشت موقت نیروهای کومله میشود فهمید، برای او نجات انسانیتِ انسانها از نجات جانشان به مراتب معنادارتر است. همچنین بروجردیِ فیلم، خوب توانست همدلی دلنشین نیروهای ارتش و سپاه را در بازیاش مقابل «فرهاد قائمیان» به نمایش بگذارد، البته که قائمیان هم در نقش خودش، خوب درخشید. از طرفی روح حاکم بر فیلم نشان میداد، به دنبال تمایز و تفاوت گروهی و جریانی میان نیروهای مسلح نیست.
با همهی نکات مثبت این اثر، اما چند ایراد هم در کار به نظرم آمد: با وجود همراهی دختر شهید بروجردی در روند ساخت اثر، اما از اوقات خانوادگی بروجردی جز چند سکانس کوتاه نمیبینیم و همین هم باعث میشود کاراکتر همسر شهید، تقریبا بیرنگ باقی بماند. ریتم فیلم، یکنواخت نیست و مخاطب را هوشیار نگه میدارد ولی یک یا دو رفت و آمد زمانیِ کمی مبهم در سیر داستان و همینطور مکالمهی کردی و بدون زیرنویس، مواردی است که احتمالا مخاطب را سردرگم میکند. موسیقی فیلم هم نه آنقدر خارق العاده بهحساب میآید که سِحرانگیز بدانمش و نه ناهماهنگ با روح حاکم بر اثر.
لطیفی پیش از این با آثاری مثل «صاحبدلان» و یا «قلب یخی» به مخاطبش ثابت کرده که نشانهفهم است و میداند چگونه از آنها بهوقت و بهجا استفاده کند. در غریب نیز انگشتر و دستِ روی خاکماندهی شخصیت امیر سرلشکرِ شهید «ایرج نصرتزاد» برای ما ایرانیها یادآور خاطرهی آن دست و انگشتری است که سه سال پیش، روی خاک افتاد.
فکر میکنم «غریب» را باید دقیقا برای این روزها و فرزند زمانهاش بدانیم. اثری که سعی کرده از گذشته و تکرار وقایع، برای مخاطبش صادقانه روایتکند. کجا؟ وقتی یادمان میآورد ضد قهرمان کوملهی فیلم، بهراحتی از معشوقهاش که همیشه و حتی گاهِ مبارزه کنار او بوده، برای منفتطلبی میگذرد و ثابت میکند، بسا حرفها و اکتهای سرزنده که تنها به قدر یک شعار زیبا میتوانند باقی بمانند.
دربارهی برخی دیگر از بازیها باید بگویم: «پردیس پورعابدینی» شجاعت کاری یک پرستار را در آن موقعیت خاص، خوب نشان داد و همینطور، حس انتقام برآمده از داغ معشوقش را و میشود گفت چندان دور از ذهن نبود که سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول زن به او برسد. از طرفی «مهران احمدی» هم یک ضدقهرمان سطحی نیست و نقش را مبتذل نکرده، اما آیا هماوردی در قد و قوارهی کاراکتر نقش اول است؟ مطمئن نیستم!
بروجردی از همان ابتدای فیلم، واقعا غریب است و این غربت بهخوبی حس میشود؛ از همان موقع که برای سربازبودن به کردستان میرود تا آن زمان که دست خیانت نفوذیها و همینطور غیردشمنان، یکی یکی دور او را خلوت میکند، اما او بازهم تا آخرین دستور صادرشده برای ترک منطقه، در کردستان میایستد. فیلم که تمام شد، سینما را با اشک ترک کردم. لحظات پایانی فیلم به این فکر میکردم که اگرچه این کار، پرترهی تمام و کمالی از «محمد بروجردیِ» شهید نیست اما قطعا بخشی صادقانه، دقیق، مهم و حقیقتا سینمایی از پرترهی اوست. از آنهایی که دوستداشتنیست و میتواند امیدوارمان کند به تکمیل بخشهای دیگرش در آثار سینمایی پسین.
در همین زمینه ببینید:
همه نقدها درباره فیلم غریب