مجله میدان آزادی: به مناسبت 29 بهمن، سالروز درگذشت طیب صالح، رماننویس مشهور اهل سودان و به بهانهی نامزدی ترجمهی فارسی رمان او به عنوان کتاب سال ایران، سراغ معرفی این نویسنده رفتیم و دربارهی نامیترین رمانش با عنوان «موسم الهجرة إلى الشّمال» مطالبی را مهیا کردهایم. این مطلب را به قلم دکتر «محسن رضوانی» در ادامه بخوانید:
فصل هجرت به شمال چه زمانی است؟ این سؤال را باید از «نابغهی رمان عربی» پرسید. از طیب صالح. روستازادهی سودانی که مفتخر است بهترین رمان عربی قرن بیستم را نوشته. یکی از صد رمان برتر جهان را.
طیب صالح در روستای «دبة الفقرا» به دنیا آمد. از اسم زادگاهش میتوان وضعیت زندگی خانوادهاش را حدس زد. در تمام شهرشان فقط او بود که توانست دبیرستان را تمام کند. دیپلمش را که گرفت، رفت خرطوم. پایتخت کشورش. کشاورزی خواند. اما کامل نکرد. چند سالی در مدارس ابتدایی درس داد و نهایتاً فکر مهاجرت به سرش زد. مهاجرت به شمال. شمالِ دنیا. راهی انگلیس شد و در دانشگاه لندن شروع کرد به تحصیل در رشتهی روابط بینالملل. همین مهاجرت، برای او دستمایهی ایدهای شد تا شاهکار ادبیاش را بنویسد. رمانی تحت عنوان «موسم الهجرة الی الشمال». رمانی که برخی معتقدند ضدروایتی است از رمان «دل تاریکی» اثر نویسندهی بریتانیایی-لهستانی، جوزف کنراد. صالح رمانها و داستانهای دیگری هم نوشت. برخی از آنها توفیق جهانی هم پیدا کردند، مثلاً رمان «عرس الزین» او به فیلمنامه تبدیل شد و جایزهی جشنوارهی کن فرانسه را گرفت. یا داستانهای کوتاهش، او را همدوش و همقد جبران خلیل جبران و طه حسین و نجیب محفوظ، بالا کشید. اما هیچ کدام از آثار او به کامیابی «موسم الهجرة» نبودند.
رمان موسم الهجرة الی الشمال نوشته «طیب صالح»
این رمان به سی زبان دنیا ترجمه شده و چندین بار و با چند ترجمهی فارسی مختلف در ایران به چاپ رسیده است. رضا عامری، مهدی غبرایی، عاطی عبیات و عطاءالله مهاجرانی این رمان را به فارسی برگرداندهاند و ترجمهی مهاجرانی نامزد کتاب سال جمهوری اسلامی در سال 1401 شد.
ترجمه رمان موسم الهجرة الی الشمال به قلم «سید عطاءالله مهاجرانی»
جایزهی جهانی طیب صالح برای رمان و داستان کوتاه و مطالعات انتقادی به عربی فصیح از سال 2010 و جایزهی ملی طیب صالح برای رمان از سال 2003 با هدف نکوداشت این نویسندهی سودانی، هر سال به خلاقانهترین رمانهای عربی اهدا میشود.
رمان «موسم الهجرة» یکی از نخستین رمانهایی بود که بهنحوی هنری، مسئلهی اصطکاک میان تمدنها و موضع انسان جهان سومی در برابر جهان مترقی را مطرح کرد. درگیری میان شمال و جنوب جهان، برخورد فرهنگها، چندگانگی تمدنی، تماشای غرب از نگاه انسان شرقی و سیر شرق از زاویهی دید انسان غربی و اصطکاک و جدال دو سوی دنیا، محور بنیادین این رمان است. اصطکاک و جدالی که برای «مصطفی سعید» قهرمان این رمان اتفاق افتاد.
رمان موسم الهجرة الی الشمال با ترجمه «رضا عامری»
رمان فصل مهاجرت به شمال به قلم «طیب صالح» و ترجمه «مهدی غبرایی»
رمان، داستان جوانی است از قارهی سیاه که بعد از تحصیل در انگلیس حالا به روستایش در کرانهی رود نیل برگشته است. در روستا با غریبهای آشنا میشود و این دوستی، مقدمهای است برای ماجراهای گوناگون. غریبه که مصطفی سعید نام دارد داستان زندگیاش را برای جوان روایت میکند و از این رهگذر، تفاوت نگاه شرق و غرب را به رشتهی تحریر در میآورد.
برشهایی از متن رمان را با هم بخوانیم:
«چقدر مسخره است. انسان صرفاً همین که در کنار خط استوا به دنیا میآید، برای عدهای دیوانه، برده قلمداد میشود و برای عدهای دیگر از دیوانهها، الهه به حساب میآید. پس اعتدال چه میشود؟ استوا (مساوات) کجاست؟»
«آقایان و خانمهای شهود! مصطفی سعید انسان شریفی بوده که فرهنگ غرب بر عقل او تأثیر گذاشته اما قلبش را نابود کرده است.»
« ما با متر و معیار جهان صنعتی اروپا، مُشتی کشاورز فقیریم اما من وقتی پدربزرگم را بغل میکنم احساس ثروتمندی و بینیازی میکنم.»
«نغمهی قمریای را شنیدم و از پشت پنجره به نخلی که وسط حیاط کنار اتاق قرار داشت نگاه کردم و دانستم که زندگی هنوز به خیر و خوبی جریان دارد. به تنهی قوی و قامت متعادلش نگاه کردم، به ریشههایش که در زمین فرو رفته بود، به شاخههای سبزی که بر فراز قامتش افراشته بودند و احساس اطمینان و آرامش بهسراغم آمد. حس کردم پَری در مسیر وزش توفانها نیستم، بلکه مثل همین نخل مخلوقی هستم که اصالت دارد، ریشه و هدف دارد.»
تصویری از «طیب صالح»