مجله میدان آزادی: امروز 8 بهمن زادروز تولد سید رضا میرکریمی، کارگردان سرشناس سینمای ایران است. مردی که با نگاه به زندگی ایرانی و فرهنگ سرزمینش آثار به یاد ماندنیایی به سینمای ایران تقدیم کرد. فیلمهایی که همهی مردم ایران از زنان خانهدار تا دختران پشت کنکوری و از کارگران ساختمانی تا طلبههای جوان در آنها نقش دارند. تکنگاری رضا میرکریمی را با نگاهی به مهمترین آثار او به قلم «مینو رضایی» بخوانید:
رضا میرکریمی [برشی از عکسِ «سهیلا صلاحیزاده»]
یک خمپاره، چهار پنج متر جلوتر زمین خورد. پرتاب شدم آسمان و بعد با تمام وزن از پشت خوردم به زمین و صحنه با یک فیداوت سریع، سفید شد. بچه که بودم یکبار طناب تابی که به درخت چنار خانهمان بسته بودیم پاره شد و من با کمر خوردم زمین و چند لحظه احساس کردم توان تکان خوردن ندارم. آنجا یادش افتادم. نمیتوانستم تکان بخورم ولی فکر کردم این هم مثل تاب است. الان درست میشود. الان ماهیچههایم به کار میافتند. اما هرچه صبر کردم اتفاقی نیفتاد. هرچه چشمهایم را باز و بسته کردم، چیزی ظاهر نشد. سفیدیِ پاک و محض بود و بدنم را حس نمیکردم.... صبح آن روز، ۱۹ اسفند ۶۲، وقتی معلوم شد با یک دژ طرفیم، وقتی دیدم بچههای گردان یکییکی دارند شهید میشوند، وقتی فهمیدم ما قرار نیست جایی را بگیریم و فقط آمدهایم یک تیپ زرهی عراق را مشغول کنیم تا نیرو برسد، مطمئن شدم اینجا آخر خط است. اینجا زندگی تمام میشود. من در هفدهسالگی تمام میشوم. در اینها شکی نداشتم. سوالم این بود که آن لحظه کی و چطور فرا میرسد؟ الان، که سنگر گرفتهام؟ الان، که دارم جلو میدوم؟ الان، که بلند شدهام شلیک کنم؟ الان، که دارم عین دیوانهها دور خودم میچرخم؟ کی؟ چه شکلی؟ وقتی بیحرکت افتاده بودم روی زمین و جهان سفید بود و آسمان خیالِ برگشتن نداشت، یک لحظه با خودم گفتم آها! پس این شکلی است. احتمالا همهچیز تمام شده و من بیخود تلاش میکنم. بیخود منتظرم که تصویرها برگردند و ماهیچهها دوباره از ارادهی من فرمان ببرند. و همان موقع، فیلم روی پردهی سفید افتاد.
...از بچگی دوست داشتم سینماگر شوم اما بعید میدانستم اتفاق بیفتد. در هنرستان، برق میخواندم که ربطی به هنر نداشت. بعضی از همکلاسیهایم نقاشی میکردند یا سازی میزدند و من هیچکدام از این ذوقها را هم نداشتم. حتی قصهگوی خوبی هم نبودم ولی اینها چیزی از علاقهام کم نمیکرد. راهنمایی که میرفتیم، در کلاسهای مسجد، دو تا نمایش اجرا کرده بودم و همینقدر میدانستم که کارگردانی را بیشتر از بازیگری دوست دارم. بعد مجلهی فیلم درآمد که در زنجان فقط یک دکه در سبزهمیدان آن را میآورد و من آخر ماهها کارم این بود که از خانه هی پیاده بروم تا سبزهمیدان و از صاحب این دکه بپرسم مجلهی فیلم آمده یا نه؟...
آنجا روی خاک مجنون، اولین تصویری که از ذهنم گذشت این بود که مجلهی فیلم آمده و من نیستم که بخرم. فکر کردم پیرمرد دکه با خودش میگوید یکی بود میآمد اینجا مجلهی فیلم میخرید، چرا دیگر نمیآید؟ بعد یادم آمد که پدرم سفرهی هفتسین خیلی برایش مهم بود و فکر کردم چند روز دیگر عید است و خانواده سر سفره نشستهاند و من نیستم. بعد هنرستانمان یادم افتاد و جای من که سر کلاس خالی بود. همهی این «نبودن»ها، همهی این «خالی»ها یکییکی از جلوی چشمم گذشت و ناگهان احساس کردم آمادهی مردن نیستم. احساس کردم هفده سال خیلی کم است. احساس کردم حتی اگر به هیچکدام از آرزوهایم نرسم، اگر هرگز رنگ سینما و فیلم ساختن را نبینم، اگر یک آدم خیلی عادی و معمولی باشم ولی «باشم»، چقدر خوب است و ته دلم گفتم: «میشود یک فرصت دیگر به من بدهی؟»
رضا میرکریمی در سالهای نوجوانی، جبهه جنگ تحمیلی
گرچه گمان غالب این است که «کودک و سرباز» آغاز راه فیلمسازی میرکریمی است اما این روایت میرکریمی 17 ساله در جزیره مجنون برای ما مشخص میکند که جرقه سینماگر شدن از کجا در ذهن او زده شدهاست. میرکریمی سال 63 محصل رشته گرافیک دانشگاه هنر تهران شد و سینما را نیز از انجمن سینمای زنجان و با ساخت فیلم 16 میلیمتری آغاز کرد. او نخستین فیلم کوتاهش را سال 1367 ساخت و از سال 1370 وارد صداوسیما شد. در تلویزیون علاوه بر سریالهای کودک و نوجوان، مستندات ورزشی چون «از فوتبال تا فوتبال» و «با قهرمانان کشتی» را ساخت و در کنار اینها در سمتهای تدوینگر، تهیهکننده و فیلمنامهنویس توانست از سینما هرچه بیشتر بیاموزد و تجربۀ خود در آن را بسط دهد. بنابراین در این تکنگاری بیش از آنچه به زندگی شخصی او بپردازیم از سینمای میرکریمی خواهیم گفت.
وقتی در آخرین دورهی جایزه اسکار (2024) فیلم «نگهبان شب» به عنوان نمایندهی ایران به این جایزه معرفی شد، بار دیگر نام سیدرضا میرکریمی بر سر زبانها افتاد. کارگردانی که در طول هجده سال توانست چهار دوره با فیلمهای «خیلی دور خیلی نزدیک»، «یه حبه قند»، «امروز» و «نگهبان شب» نمایندهی سینمای ایران در جایزهی اسکار باشد. کارگردانی که محبوبیتش از سریال «بچههای مدرسه همت» شروع شد و بعدتر با دریافت انبوه جایزههای داخلی و خارجی جشنوارههای سینمایی برای کارگردانیهایش نشان داد همیشه حرفی برای گفتن دارد و موفقیتش اتفاقی نیست. اما رمز موفقیت این کارگردان زنجانی متولد 1345 چیست؟
هنگامی که در آذر سال 1375 علی حاتمی فوت کرد، یکی از صدها حسرت و دریغ در سوگ او این بود که دیگر جایگزینی برای «کارگردان ملی» ایران و تصویرساز زندگی اصیل ایرانیان وجود ندارد. این دریغ را میتوان هم بجا و هم نابجا دانست. بجا از آن جهت که انبوه فیلم و سریالهای تاریخی قاجاری بعد از حاتمی هیچکدام در هیچ جهتی نتوانستند به گرد پای کارهای سعدی سینمای ایران برسند و با رفتن حاتمی، به تصویر کشیدن سوژههایی چون شوریدگی خنیاگران و نقاشان ایرانی نیز برای همیشه تمام شد.
اما نابجا از آن جهت است که جامعهی ایرانی از دیرباز تکثر داشته و قشرهای مختلف همیشه با مدارا کنار هم زیستهاند و جامعهی ایرانی را مفهوم دادهاند؛ بنابراین همانطور که علی حاتمی در مقولهی سینمای ملی سخن بسیاری برای گفتن داشت، بعضی کارگردانان دیگر از جمله میرکریمی هم در سبک خودشان روایتگر گونهای از سینمای ملیاند.
اما سینمای میرکریمی چه خصوصیاتی دارد که میتوان آن را سینمای ملی نامید؟ سینمای این کارگردان نقاط قوت بیشماری دارد که در متن «تکنگاری میرکریمی» نمیگنجند اما اگر بخواهیم بهطور خلاصهتری مهمترین نقاط قوت کارنامهی میرکریمی را مرور و دستهبندی کنیم به موارد زیر میرسیم:
میرکریمی، نگار جواهریان و پریوش نظریه - فیلم یه حبه قند
یک- شخصیتهای پاکیزه
با مروری بر فیلمهای میرکریمی متوجه میشویم آدمهای فیلمهای او بسیار پاکیزه و روشنضمیرند؛ اصلی و فرعی هم ندارد. حتی ضدقهرمانهای میرکریمی هم عمدتاً سیاه و یا آنچنان ضدقهرمان نیستند. از شوهر طاهره در «به همین سادگی»، تا دکتر عالم در «خیلی دور خیلی نزدیک» و جلال در «قصر شیرین»، همه انسانهایی هستند که در مرز شرافت و ناجوانمردی و مرز ایمان و سرگردانی بالاخره راه درست را انتخاب میکنند. درواقع شخصیتپردازیهای میرکریمی فاقد خشونت، پوچگرایی، خیانت، نفرت و بیاخلاقی است. در عوض همگی روادار و نوعدوستند و اعمالشان از روی وجدانی آگاه است.
دو- انتخاب غافلگیرکننده بازیگر
یکی از عناصر غافلگیرکنندهی فیلمهای میرکریمی، انتخاب بازیگر اوست. میرکریمی از «مدرسه همت» نشان داد اهل ستارهباران کردن فیلمهایش نیست. او در «کودک و سرباز»، «زیر نور ماه»، «نگهبان شب» و سریال «بچههای مدرسه همت»، در استفاده از چهرههای دیده نشدهی بازیگری ریسک کرد و موفق شد و عجیب اینکه با وجود موفقیت بسیاری از این فیلمها، بازیگران آن دیگر در فیلمی ایفای نقش نکردند و مثلاً «حسین پرستار» همیشه برای مخاطب همان طلبهی ساده ماند! از طرفی حتی بازیگرانی چون «هنگامه قاضیانی»، «مسعود رایگان»، «سهیلا گلستانی» و «فرشته صدر عرفایی» که تجربهی کار حرفهای داشتند، در سینما برای اولینبار با میرکریمی درخشیدند. این نشان میدهد که میرکریمی توانایی بالایی در کشف استعدادها دارد. استعدادی چون «مهران رجبی» که همدانشگاهی میرکریمی در رشته گرافیک دانشگاه هنر بود و توان بازیگریاش توسط میرکریمی کشف و در «مدرسه همت» به کار گرفته شد. یا «حسین عابدینی» که او هم با «مدرسه همت» بازیگری را آغاز کرد و ادامه داد.
سه- روایت حماسههای شخصی
هر انسانی در زندگی شخصی خود به آفریدن حماسهای مشغول است که دور از چشم بقیه میماند و معمولاً چون هیچوقت از آنها روایت نمیشود و حماسه با صاحبِ حماسه دفن میشود؛ میرکریمی در روایتهای خود عمدتاً دست روی این حماسههای شخصی گذاشته است. طاهرهی «به همین سادگی» که با وجود تمام سرخوردگیهایی که از همسر و دو فرزندش دریافت میکند همچنان کانون خانواده را گرم نگه میدارد؛ حاج ناصر «یه حبه قند» که خبر سرطان پیشرفتهاش را به خانواده نمیدهد تا عروسی بههم نخورد؛ سیدحسن «زیر نور ماه» که در آستانهی ملبس شدن بییقینِ کامل، پا در راه طلبگی نمیگذارد؛ شیرین «قصر شیرین» که با وجود بیوفایی همسر، از او یک پدر قهرمان برای فرزندانش ترسیم میکند؛ یونس رانندهی تاکسی «امروز» که با همهی مصائب تصمیم میگیرد زن تنهایی را چه در زندگی و چه در مرگش یاری کند؛ قدرت «اینجا چراغی روشن است» که عزمش را جزم میکند تا گمشدهای به نام ایمان را به مردم روستا برگرداند و بسیاری مثالهای دیگر که همه نشان از کیفیت روایت سینمای میرکریمی دارند.
پوستر فیلم زیر نور ماه
چهار- پایانبندی بهخصوص
«امید» یکی از شاخصههای زیست ایرانی از دیرباز تا همین لحظه بودهاست. امیدی که در بسیاری دورانها کمرنگ شده و حتی کورسو زده اما همیشه باقی مانده است. در روزگاری که سینما کمتر چشمانداز امیدوارکنندهای از آینده ترسیم میکند، امید را در فیلمهای میرکریمی باید در پایانبندی آنها جست. نه اینکه پایانبندی فیلمهای این کارگردان صرفاً دعوت به امیدواری باشد اما اینکه در آخر کار آدمهای داستانش چه بمانند و چه بازگشت کنند برای ساختن است یعنی امید؛ در «دختر»، پدر و دختر و خواهر و برادر بههم بازگشت میکنند و فیلم با دیالوگ «هیشکی خونوادهی آدم نمیشه» پایان میپذیرد؛ در «قصر شیرین»، پدر با وجود تمام ظلمها و بیوفاییها برمیگردد تا سرپرست فرزندانش باشد و به درخواست پسرش، با حادثهای که در جاده برایش تکرار شده مواجه شود؛ در «زیر نور ماه» «آسدحسن» برمیگردد تا جوجه را با خودش به زادگاهش ببرد؛ در «امروز» راننده تاکسی، نوزادی را که چند ساعت از تولدش میگذرد از میان مشکلات و دردسرهای سخت عبور میدهد و به سوی زندگی جدید میبرد؛ در «به همین سادگی»، «طاهره» نهایتا ماندن را انتخاب میکند؛ در «یه حبه قند»، «پسند» میماند تا مفهوم عشق را برای خود بازتعریف کند. در «خیلی دور خیلی نزدیک»، «دکتر عالم» به «سامان» میرسد و...
هنگامه قاضیانی و میرکریمی - فیلم به همین سادگی
پنج- تنوع ژانر
یکی از دلایل موفقیت میرکریمی در سبک سینمای ملی را میتوان موفقیت او در ژانرهای مختلف دانست. در سریالسازی او هم در «آفتاب و عزیز خانم» و بهخصوص هم در «بچههای مدرسه همت» که هردو ژانر کودک و نوجوان بودند موفق بود. به جز ژانر کودک و نوجوان، میرکریمی درامهای خانوادگی را با فیلمهایی چون «یه حبه قند» و «قصر شیرین»، ژانر جادهای را «با کودک و سرباز»، «خیلی دور خیلی نزدیک» و تا حدودی «قصر شیرین»، سینمای معناگرا و دینی را با «خیلی دور خیلی نزدیک» و «زیر نور ماه» و سینمای اجتماعی را با «نگهبان شب» تجربه کرده و موفقیتهای خوبی در آنها به دست آورده است.
پوستر فیلم نگهبان شب
شش- انتخاب سوژه از دل اقشار نادیدهگرفتهشده
میرکریمی در سوژههایش سراغ اقشاری میرود که کمتر جذابیتی برای اهالی سینما و حتی تلویزیون دارند. طلبههای مردد، زنان خانهدار درمانده، والدین و فرزندان گیر افتاده در شکاف نسلها، مادران سرپرست خانوار، ازدواجهای سنتی، زنان و مردان فقیر و بیپناه، کارگران ساده و کارتن خوابها، کودکان دربندِ کانون اصلاح و تربیت و خانوادههای به شدت شرقی و سنتگرا، مردمانی هستند که میرکریمی برای فیلمهایش به سراغ آنها میرود. البته منظور این نیست که بگوییم فقط میرکریمی سراغ این سوژهها میرود اما واقعیت این است که در دههی اخیر بهخصوص، بیشتر فیلمهای اجتماعی و خانوادگی و... بیهویت، سیاهنما و برخی اوقات سطحینگر هستند؛ میرکریمی اما ارتباط مستقیم، عمقی و حقیقی با سوژهها میگیرد.
میرکریمی و حامد بهداد - فیلم قصر شیرین
بعد از گفتن تمام این خصیصهها بد نیست بگوییم درست است میرکریمی در سبک خود نوعی سینمای ملی را بنیان نهاد اما او هم مانند هر کارگردان دیگری در کارش فراز و فرود و آثاری در سطح معمولی هم دارد. مهم این است که دوران سراشیبی او در فیلمسازی همیشه کوتاه بوده و او دوباره به اوج بازگشته و قد بلند خود در فیلمسازی را ثابت کرده است. شاید به همین دلیل است که او هم تجربه مدیرعاملی خانه سینما و هم عضویت در گروه سینمای فرهنگستان هنر را دارد.