مجله میدان آزادی: دومین روز از مردادماه مقارن شده با تولد یکی دیگر از کارگردانان مطرح سینمای ایران. به بهانه تولد احمدرضا درویش در این روز، خانم دکتر «مینو خانی»، سینماپژوه و مدرس دانشگاه، یادداشتی را درباره زندگی و آثار او نوشته است. در ادامه خواهید خواند:
احمدرضا درویش؛ سینماگرِ جامعهشناس و فرماندهی جنگی
هنوز بعد از بیست و نه سال وقتی یاد روز نمایش فیلم «کیمیا» در جشنوارهی فیلم فجر میافتم، دندههایم درد میگیرد، از بس برای خرید بلیت و ورود به سالن سینما آزادی تحت فشار و هلِ جماعت مشتاقی بودم که میخواستند به نمایش جدیدترین فیلم احمدرضا درویش بنشینند. من اما نمیدانستم کجا میروم و چه فیلمی میخواهم ببینم، فقط عشق فیلم دیدن در جشنوارهی فجر من را راهی سینما آزادی و انتظار در صف و له و لورده شدن کرده بود. آن روز خود احمدرضا درویش هم در سالن بود و همه بعد از ورود به سالن انتظار، در صف امضا گرفتن ایستادند. من هم همین کار را کردم، باز نمیدانستم برای چه. ولی ایستادم و یک امضا از احمدرضا درویش در دفترچهی سیمی کوچکی که همیشه در کیفم داشتم، ثبت شد؛ دفترچهای که سالها نگهش داشته بودم و با هر بار دیدنش خاطرهی آن روز تکرار میشد.
بعد از نمایش فیلم اما، گیج بودم. باز این پردهی نقرهای مرا مسحور کرده بود. صحنههای جنگ خرمشهر، فریاد مردم که ساختمان بر سرشان آوار میشد، غم رضا (خسرو شکیبایی) از صبوری و گذشتش و نگرانی دکتر شکوه (بیتا فرهی) برای از دست دادن کیمیا، بار غمی بر دلم گذاشت و اشکی ازم گرفت بهیادماندنی.
از آن روز به بعد احمدرضا درویش یک فایل در ذهنم باز کرد با کلی سؤال: چطور کسی میتواند احساسات را اینقدر زیبا به تصویر بکشد؟ چطور توانسته بود صحنههای جنگ شهری را اینقدر تأثیرگذار خلق کند؟ و مرتب این سؤال را از خود میپرسیدم: او یک کارگردان بود یا یک فرماندهی نظامی؟
برای دیدن فیلم بعدیاش، «سرزمین خورشید» دیگر میدانستم چرا و به چه دلیل وارد سینما میشوم. آن روزها دیگر خبرنگار سینمایی شده بودم و دیگر نه صفی در کار بود، نه هل و فشاری. سینمای مطبوعات در جشنوارهی فیلم فجر، مختص اهالی مطبوعات سینمایی. حس و حال فیلم قبلی تکرار شد؛ همان وجوهی که در «کیمیا» بود در «سرزمین خورشید» تکرار شد تا بر توانایی و تسلط کارگردانی تأکید کند که یک فرماندهی نظامی بود و با «رستاخیز» به اوج خود رسید؛ خصوصاً وقتی دو سپاه را در مقابل هم قرار داد.
آغاز زندگی و شروع کار هنری احمدرضا درویش
دوم مرداد 1340 در یک خانوادهی پرجمعیت (دوازده خواهر و برادر) فرزندی به دنیا آمد که امروز یکی از نامهای مهم جهان هنر ایرانی است. احمدرضا درویش که امروز شصت و دو ساله میشود با پدری اهل تویسرکان و مادری اهل همدان، در تهران و محلهی امامزاده یحیی متولد و بزرگ شد. در همان محله به مدرسه رفت و در هنرستان پسران دیپلم گرافیک گرفت. اوایل انقلاب وارد دانشگاه تهران، رشتهی معماری شد. اما سالهای پرالتهابی در انتظار ایران بود. انقلاب فرهنگی (1359-1362) و حملهی عراق علیه ایران بسیاری از کارها را با مانع مواجه کرد. درویش هم مستثنا نبود و تحصیلش به تعویق افتاد، ولی بالاخره با مدرک معماری از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد.
سال 1360 نمایشنامهای به اسم «حکایت اول» نوشت و کارگردانی کرد؛ نمایشی که در آن بازی هم کرد. این نمایش که در سالن چارسو روی صحنه رفت، ضبط و بعد از تلویزیون پخش شد. همین موقع بود که فعالیت در تلویزیون را آغاز کرد. سال 1362 دستیار کارگردان فیلم «زندان دوله تو» به کارگردانی رحیم رحیمیپور شد. اسمش در بازیگران هم هست ولی به قول خودش «چون هیچ کس نبود، من رفتم جلوی دوربین».
هجوم جنگ به زندگی و هنر آقای کارگردان
چون عکاسی یکی از دروس رشتهی گرافیک است، به عکاسی علاقهمند شد، علاقهای که او را بهسمت فیلمبرداری (با نگاتیو) سوق داد. با شروع جنگ به جبهه رفت و در ستاد تبلیغات جنگ مشغول فعالیت شد و تا آخرین سال جنگ یعنی 1367 آثار زیادی را برای این ستاد ساخت.
سال 1363، همزمان با فعالیت در ستاد تبلیغات جنگ، فیلمنامهی «کانی مانگا» را نوشت و آمادهی کارگردانی بود که بهدلیل اختلاف با سرمایهگذار، آن فیلمنامه را به مرحوم سیفاله داد سپرد که پرفروشترین فیلم سال 1367 شد.
سال 1365 پروانهی ساخت «آخرین پرواز» را گرفت و علاوه بر نویسندگی، کارگردانی و تهیهکنندگی آن را نیز بر عهده داشت. این فیلم در سال 1368 در جشنوارهی فیلم فجر به نمایش درآمد. فیلم در سه رشتهی بهترین صداگذاری، جلوههای ویژه و طراحی صحنه نامزد شد ولی فقط مجید میرفخرایی بهخاطر طراحی صحنه سیمرغ بلورین را دریافت کرد.
درویش «ابلیس» را تحتتأثیر سقوط هواپیمای ایرباس توسط ناو آمریکایی در سال 1366 ساخت؛ اتفاق تلخی که بر اثر آن، همهی دویست و نود سرنشین هواپیما جان باختند. داستان فیلم دربارهی کارمند فرودگاه بود که برای آمریکاییها جاسوسی میکرد و بر حسب اتفاق همسر و دو فرزندنش قرار بوده با همان هواپیما به مقصد دوبی پرواز کنند. «آذرخش» فیلم بعدی درویش است که در سال 1370 روانهی پردهی نقرهای شد؛ فیلمی با موضوع اجتماعی که یکی از شخصیتهای اصلی آن، یک روزنامهنگار است.
درویش که کولهبار تجربهاش روز به روز غنا پیدا میکرد، برای فیلم بعدیاش سراغ موضوع جنگ رفت و روزهای حمله به خرمشهر را طوری ساخت که فیلم به یکی از بهترین آثار در بازسازی صحنههای جنگ عراق علیه ایران تبدیل شد: «کیمیا». درویش در این فیلم علاوه بر نویسندگی و کارگردانی، طراحی صحنه و لباس را هم بر عهده داشت. «کیمیا» در تمام رشتههای جشنوارهی فیلم فجر نامزد دریافت سیمرغ بلورین شد و در نهایت توانست در سه رشتهی بهترین بازیگر مرد (خسرو شکیبایی)، بهترین جلوههای ویژه (محمدرضا شرفالدین) بهترین صدابرداری (بهروز معاونیان و اصغر شاهوردی) برنده شود و البته جایزهی ویژهی هیئت داوران را هم دریافت کند.
«سرزمین خورشید» گام بلند و مهم دیگری بود که درویش در عرصهی سینمای دفاع مقدس برداشت. این بار تقریباً نیمی از فیلم، صحنهی جنگ در زمان حمله به آبادان است و نیمی دیگر در بیابان و دریا با مسافران جنگزده، سرگشته و خسته اما امیدوار میگذرد. فیلمی که با قاب نوزادی بر آب و صدای مادرش در دوردست نوید پیروزی و زندگی میداد. خسرو شکیبایی برای سومین بار با درویش همکاری کرد و به بازیگری تبدیل شد که بیشترین حضور را در فیلمهای این سینماگر داشته است. گلچهره سجادیه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن برای این فیلم را دریافت کرد و پنج سیمرغ دیگر برای موسیقی متن (بابک بیات)، طراحی صحنه و لباس (امیر اثباتی)، فیلمبرداری (محمد آلادپوش)، جلوههای ویژه (محسن روزبهانی) و جایزهی ویژهی هیئت داوران (بنیاد سینمایی فارابی) حاصل تلاش موفق درویش در به تصویر کشیدن تقلایی میان ماندن و رفتن، میان مرگ و زندگی بود.
«متولد ماه مهر» یک کالبدشکافی اجتماعیسیاسی بود. درویش با این فیلم ضمن نگاهی واقعی به جامعهی ایران در سال 1378، نشان داد چشم دل هنرمند چقدر میتواند عمیق ببیند و عمیق بپردازد. همین موضوع حاکی از نگاه جامعهشناسانهی درویش است. داستان در اوج اتفاقات اجتماعیسیاسی آن سال و در دانشکدهی علوم اجتماعی رخ میدهد. درویش با «متولد ماه مهر» نشان داد چه کسانی موقع هزینه دادن پای حرف و ادعاشان هستند و چه کسانی سکوت میکنند و بار مسئولیت بر دوش نمیگیرند. درویش در جایگاه یک سینماگر-جامعهشناس آن سالها چیزی را دید و درک کرد که طی سالهای بعد خودش را بیش از پیش نشان داد.
«دوئل» (1382) داستان گاوصندوقی بود که عدهای تلاش داشتند در بحبوحهی جنگ آن را از کشور خارج کنند؛ گاوصندوقی که در اروندرود غرق شد و با پیدا شدنش رازهای سربهمهری گشوده شد. این فیلم، اولین فیلم سینمای ایران با صدای دالبی و گرانترین فیلم سینمای مستقل ایران است که توانست در جشنوارهی فیلم فجر 1382 شش سیمرغ بلورین را با خود به خانه ببرد؛ بهترین کارگردانی (درویش)، بازیگر مکمل مرد (کامبیز دیرباز)، طراحی صحنه و لباس (امیر اثباتی)، فیلمبرداری (بهرام بدخشانی)، تدوین (مصطفی خرقهپوش) و جلوههای ویژه (محسن روزبهانی).
توقیف فیلم امام حسینیِ درویش و آغاز سکوت سینماییاش
آخرین فیلم درویش که فرصت پیدا نکرد بر پرده بدرخشد، «رستاخیز» (1392) دربارهی سرور شهیدان، حسین بن علی (علیه السلام) و ماجرای همیشه سوزان کربلاست. درویش در این فیلم با اجازهی برخی علما چهرهی حضرت ابوالفضل (ع) را به تصویر کشید و حضرت زینب (س) را از پشت نشان داد. ولی برخی دیگر از علما در مخالفت با فیلم بیانیه دادند. در همان اولین روز اکران فیلم، عدهای کفنپوش مقابل وزارت ارشاد به اکران فیلم اعتراض کردند. این شد که مخاطب فرصت تماشای آخرین فیلم درویش (که امیدواریم آخرین نباشد) را پیدا نکرد. درویش که برای این فیلم سالها زحمت کشیده بود، دلخور از این تصمیم و وضعیت، گرچه نه دست از نوشتن برداشته و نه فعالیتش بهعنوان یک سینماگر کم شده، بیش از یک دهه است که فیلمی نساخته و مخاطب مشتاقش را دلتنگ کرده است.
این را هم فراموش نکنیم که او بهعنوان یک سینماگر توانمند و تأثیرگذار، مسئولیتهایی فرهنگی و اجرایی هم داشته است: رئیس هیئت مدیرهی مؤسسهی فرهنگ تماشا از سال 1377 تاکنون، عضو هیئت مؤسس موزهی سینما، مدیرعامل خانهی سینما (1375-1379)، عضو شورای عالی سیاستگذاری خانهی سینما (1371-1376)، عضو شورای مرکزی کانون کارگردانان خانهی سینما (۱۳۷۰-۱۳۷۴)، دبیر اولین جشن سینمای ایران (1376) و حضور در هیئت داوری چهار دوره جشنوارهی فیلم فجر و یک دوره هم داور جشنوارهی جهانی فیلم از جمله فعالیتهای دیگر احمدرضا درویش است.
در آخر ضمن تبریک و آرزوی طول عمر باعزت برای یکی از توانمندترین و بهترینهای سینمای ایران، مشتاقانه و با صدای بلند میگوییم: آقای احمدرضا درویش صحنه منتظر حضور شماست، نسل جوان تشنهی دیدن فیلمی نو از شما بر پردهی نقرهای است، نسلی که میخواهد در کنار شما و با حضور شما در این سینما و این جامعه قد بکشد.