ﺳﻪشنبه 05 فروردین 1404 / خواندن: 18 دقیقه
به مناسبت سالروز تولد شاعر هندی شعرهای اندوهناک فارسی

تک‌نگاری: نگاهی به زندگی و آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی یکی از پل‌های مستحکم میان فرهنگ هند و ایران بود که با موسیقی و شعر، تا پایان عمر این پیوند را استوارتر کرد و میراث ادبی غنی و ماندگاری را از خود بر جای گذاشت. غزل‌های او مانند غزل «ابر می‌بارد و من می‌شوم از یار جدا»، ساده، لطیف، خیال‌انگیز، پر از احساسات و عاشقانه هستند و غزل‌های عرفانی‌اش، یکی از بهترین نمونه‌های غزل عرفانی است.

5
تک‌نگاری: نگاهی به زندگی و آثار امیرخسرو دهلوی

مجله میدان آزادی: امروز را در تقویم‌ها سالروز تولد امیرخسرو دهلوی، شاعر پارسی گوی هندی، خوانده‌اند. شاعری که اگرچه در هند متولد شد اما دل در گروی شعر فارسی و شاعران این زبان داشت. به همین مناسبت محدثه سادات محمدی در یادداشت زیر نگاهی داشته است به زندگی و آثار او که در ادامه بخوانید:

همایون شجریان می‌خواند: «ابر می‌بارد و من می‌شوم از یار جدا / چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا». با خودم فکر می‌کنم شاعر این ترانه‌ی لطیف و اندوهناک کیست. ذهنم به‌سمت ترانه‌سراها و شاعران معاصر می‌رود؛ اما وقتی نام امیرخسرو دهلوی را در جست‌وجوهایم می‌بینم، شگفت‌زده می‌شوم. نامی که پیش‌تر با تقلید از خمسه‌ی نظامی، سبک هندی و عصر صفوی به خاطر سپرده بودم؛ اما حالا با این غزل دل‌انگیز، دریچه‌ای تازه از او به‌سویم باز می‌شود. امیرخسرو دهلوی بسیار بیش از آن چیزهایی است که می‌پنداشتم. در این نوشته نگاهی می‌اندازم به دوران زندگانی امیرخسرو دهلوی و فعالیت‌های او، تا هم خود این شاعر را به‌درستی بشناسم و هم دیگران را به شناختنش دعوت کنم.


تحفه‌ی جوانی: کودکی و ورود به محافل اشرافی

در همان روزی که امیرخسرو دهلوی در شهر مؤمن‌آباد هند به دنیا می‌آید، پدرش او را در جامه‌ای می‌پیچد و نزد دیوانه‌ای صاحب‌نعمت می‌برد که در نزدیکی آن‌ها خانه دارد. آن دیوانه با دیدن نوزاد می‌گوید: «آوردی کسی را که دو قدم از خاقانی پیش بود.» این داستان از خوارق عادت امیرخسرو دهلوی فقط در کتاب سیرالاولیا از قول یکی از خلیفه‌های نظام‌الدین اولیا، عارف مشهور سلسله‌ی چشتیه، آمده است و شاید معتبر نباشد؛ به‌هرروی، این تاریخ است که باید گواهی دهد آیا امیرخسرو از خاقانی جلوتر رفته است یا نه؟

نقاشی پرتره‌ای منسوب به جوانی امیرخسرو دهلوی

پدر امیرخسرو از امرای ترک‌نژاد بود و در بلخ می‌زیست. چه شد که سر از هندوستان درآورد؟ پاسخ در حمله‌ی مغول است. مردی که زمانی از امرای ترک‌نژاد بود، حال باید زندگانی جدیدی را در هندوستان شروع می‌کرد. این زندگی جدید برای امیر سیف‌الدین، تحفه‌های فراوانی به همراه داشت: رسیدن به مقام امیرالامرایی شمس‌الدین اِلتُتمِش، نشان دادن رشادت‌های بسیار در میدان جنگ و به‌تبع آن لطف‌های بیشتر پادشاه، ازدواج با دختر یکی از امیران صاحب‌نفوذ هندوستان به نام عماد‌الملک و به دنیا آمدن سومین پسرش در سال 651 هجری قمری که ناصرالدین ابوالحسن نام گرفت و بعدها به امیرخسرو دهلوی مشهور شد. پسری که با پیشگویی دیوانه‌ای، نه‌تنها به شاعری بزرگ، بلکه به نویسنده، عارف و موسیقی‌دان پرآوازه‌ای بدل ‌شد. 

امیرخسرو هفت‌ساله بود که پدر خود را از دست داد و پدربزرگش، عمادالملک تعلیم و تربیت او را بر عهده گرفت. این پسربچه که از همان آغاز کودکی هوش و ذکاوتی سرشار داشت، به انواع علوم روزگار مسلط شد و بیش از هر چیزی به ادب و موسیقی، شوق وافری نشان داد. وی با اصرار دوستان و اطرافیان، اشعار دوران کودکی تا 19 سالگی را در «تحفة‌الصغر» یا همان تحفه‌ی جوانی گرد آورد. بیشتر غزل‌های چون آب روان وی، حاصل این دوران شاعری است. همان‌جا که می‌گوید:

کجات جویم و گر جویمت، کجا یابم؟
غمم که داند و همدرد خود که را یابم؟


میانه‌ی زندگی: از اسارت تا دربار سلاطین هند

بار یافتن به دربار غیاث‌الدین بَلبَن، سبب آشنایی امیرخسرو با امیران و بزرگان بسیاری چون ملک چَهجو یا کشلی‌خان و ملک محمد قاآن شد. او سپس همراه با دوست یک‌دلش، خواجه حسن دهلوی که او نیز شاعری توانمند بود، راهی شهر مولتان شد و مجلس ملک محمد قاآن را با اشعار و اقوال خود گرم ‌ساخت. حمله‌ی مغول که زمانی پدر او را آواره کرده بود، حالا او را اسیر کرد. مع‌الاسف درباره‌ی دوران اسارت امیرخسرو و خواجه حسن دهلوی نزد مغولان، روایتی در دست نیست که اگر بود، احتمالاً به یکی از روایت‌های یگانه‌ی ادبیات فارسی بدل می‌شد. شاید این بیت، حال خسرو را در چنگال مغولان نشان دهد:

ز اندوه و غم بیچاره من، مانده اسیر و ممتحَن
این دست تیغ و آن کفن، تا از تو فرمان کی رسد

 تنها می‌دانیم که دو سال بعد،‌ هر دو شاعر به طرز معجزه‌آسایی نعمت آزادی را دوباره یافتند و به دهلی بازگشتند. خسرو پس از این واقعه‌ی عجیب تا پایان عمر در دربار چندین سلطان و امیر از جمله معزالدین کیقباد، جلال‌الدین فیروزشاه خلجی، رکن‌الدین ابراهیم، علاء‌الدین محمد، شهاب‌الدین عمر، قطب‌الدین مبارک‌شاه و در آخر غیاث‌الدین تغلق‌شاه خدمت کرد. به فرمان فیروزشاه خلجی، به امارت و ریاست کتابخانه‌ی سلطنتی رسید و لقب امیرخسرو را از آن خود کرد. او که در ابتدا با تخلص‌های سلطانی، طوطی و طوطی هند شعر می‌گفت، از این زمان به بعد، تخلص خسرو را برای خود برگزید. اشعار وی از بیست‌سالگی تا سی‌وچهارسالگی، در بخش «وسط الحیات» جمع‌آوری شده‌اند. 


سپیده‌دم کمال: در عشق و ارادت

ایام کمال را حدود چهل‌سالگی می‌دانند؛ زمانی که آنچه سال‌ها کاشته‌ای، درو می‌کنی. امیرخسرو نیز نام اشعار دوران کمال خود را، از سی‌وپنج‌سالگی تا چهل‌وسه‌سالگی، «غرّة‌الکمال» گذاشت؛‌ دفتری که به درخواست برادرش گرد آورد و سرگذشت خود را در دیباجه‌ی آن بازگفت. امیرخسرو در همین دوران، در زمان سلطنت علاء‌الدین خلجی و فقط در سه سال، پنج مثنوی خود را در هجده‌هزار بیت به تقلید از نظامی سرود: «مطلع‌الانوار»، «شیرین و خسرو»، «مجنون و لیلی»، «آیینه‌ی سکندری» و «هشت بهشت».

 یکی از مهم‌ترین اتفاقات زندگی امیرخسرو دهلوی، ملاقات با نظام‌الدین اولیا بود؛ یکی از عارفانی که آوازه‌ی سخن و کردارش در همه جا پیچیده بود. امیرخسرو همیشه در خدمت امیران بود و در مدح آنان شعر می‌سرود؛ اما دل در گرو عرفان و تصوف داشت. داستان آشنایی امیرخسرو با این عارف نامی چگونه بود؟

پدر وی، امیر سیف‌الدین، در زمان حیات خود، با شنیدن آوازه‌ی عارفی چون شیخ نظام‌الدین‌ اولیا، هر سه پسرش را برای دستبوسی نزد وی می‌برد. در این میان امیرخسرو عشق و ارادت ویژه‌ای به مرادش پیدا می‌کند، تا پایان عمر شیخ، همدم او باقی می‌ماند و همه‌ی آثارش را پس از تمام شدن، ابتدا برای نظرخواهی به شیخ تقدیم می‌کند. شیخ نیز رازی را که بر غیر نگفته بود، با محرمی چون امیرخسرو می‌گفت و با دستان خود بر او خرقه پوشانید. از آن‌جایی که نامی چون خسرو زیبنده‌ی عارفان و درویشان نبود، او را با نام «تُرک‌الله» می‌خواند و می‌گفت: «در قیامت هر کسی به چیزی فخر کند، فخر من به سوز سینه‌ی این ترک است.» در همان کتاب سیرالاولیا آمده است که وقتی شیخ نظام‌الدین وفات یافت، امیرخسرو از شهر لکهنوتی به دهلی آمد با پیراهنی پاره و رویی سیاه و بعد از شش ماه عبادت و زاری در کنار مزار مراد و استادش، سرانجام به او پیوست و در جوار او دفن شد. تا همین امروز، آرامگاه او در کنار نظام‌الدین اولیا، یکی از زیارتگاه‌های معروف دهلی است. 


یادگار روزگار: در باب آثار

مشهور است که امیرخسرو دهلوی ارادتی وافر به شیخ اجل، سعدی، داشت و از علاء‌الدین محمد درخواست کرد تا نسخه‌ای از دیوان او را با هدایای بسیار، برای این شاعر شیرازی بفرستد و از او برای آمدن به مولتان دعوت کند. سعدی در آن سال‌ها، دیگر پیر و ناتوان شده بود و به نامه‌ای در جواب حاکم مولتان بسنده کرد؛ نامه‌ای که در آن اشعار امیرخسرو را تحسین کرده بود. 

 

امیرخسرو خود در مقدمه‌ی غرة‌الکمال می‌گوید که در شعر، پیرو چندین شاعر بوده است: در غزل پیرو استاد سخن سعدی؛ در مثنوی نظامی؛ در حکمت و موعظه و عرفان خاقانی و سنایی؛ در قصیده رضی‌الدین نیشابوری و کمال‌الدین اسماعیل. او که جامع علوم زمان خود بود و به زبان‌های فارسی، ترکی، عربی و هندی مسلط، در شصت‌و‌سه‌سالگی باقی اشعار خود را گرد آورد و نام آن را «بقیة‌ نقیة» گذاشت. 

غزل‌های او، مانند همان غزل با مطلع «ابر می‌بارد و من می‌شوم از یار جدا» ساده، لطیف، خیال‌انگیز، پر از احساسات و عاشقانه هستند و غزل‌های عرفانی‌اش، یکی از بهترین نمونه‌های غزل عرفانی است؛ به‌طوری که استادانی چون عبدالحسین زرین‌کوب، تأثیر امیرخسرو را در غزل حافظ، انکارناپذیر می‌دانند. برای مثال مطلع یکی از غزل‌های امیرخسرو: 

ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است
عالم به مراد دل و اقبال غلام است

با این مطلع دیوان حافظ شباهت زیادی دارد:

گل در بَر و می در کف و معشوق به کام است
سلطانِ جهانم به چنین روز غلام است

 امیرخسرو مانند شاعران هندی و پارسی‌زبان دیگر شعر می‌گفت و در پدید آمدن سبک هندی، نقش داشت. همان‌طور که در ابتدا یاد شد، او یکی از بهترین مقلدان نظامی است. البته امیرخسرو اعتراف می‌کند که نظامی پخته‌ترین مثنوی‌ها را سروده است و او به پای نظامی نمی‌رسد:

ور هوس مثنوی‌ات در دل است
حل کنم این بر تو که بس مشکل است
وز روشی کز تو نیاید‌ مرو
گفت بَدَم مشنو و نیکو شنو
نظم «‌نظامی‌» به لطافت چو دُر
وز دُر او سر به سر آفاق پر
پخته ازو شد چو معانی تمام
خام بود پختن سودای خام

تذکره‌نویسانی چون شبلی نعمانی و دولتشاه سمرقندی تعداد ابیات سروده‌شده‌ی امیرخسرو را به عدد اغراق‌آمیز چهارصدهزار بیت رسانده‌اند! آثار او علاوه بر دیوانی که شرح بخش‌های مختلف آن رفت و خمسه‌ای که به آن اشاره شد،‌ شامل چندین مثنوی دیگر و کتاب نثر می‌شود:

1.    قران‌السعدین: سروده‌ی امیرخسرو در 38 سالگی و درباره‌ی درگیری میان ناصرالدین بغراخان و پسرش، معزالدین کیقباد و صلح میان آن‌ها. 

2.    مفتاح‌الفتوح یا فتح‌نامه: سروده‌شده در سال 690 ق. درباره‌ی جنگ‌های فیروزشاه خلجی. 

3.    دُوَل‌رانی و خضرخان یا عشقیه: سروده‌ در سال 715 ق و درباره‌ی عشق خضرخان به شاهزاده‌خانمی هندی.

4.    نه‌سپهر: سروده در 718 ق. و درباره‌ی سرزمین هند و هندوان.

5.    تغلق‌نامه: در باب سلطنت غیاث‌الدین تغلق.

6.    جواهر خسروی: مجموعه‌ای از اشعاری که ممکن است به امیرخسرو منتسب شده باشد و شامل طبع‌آزمایی‌های وی در انواع صنایع ادبی می‌شود. 

7.    اعجاز خسروی: رساله‌ای به نثر و درباره‌ی دبیری و ترسّل.

8.    افضل‌الفوائد: مجموعه‌ای به نثر از سخنان استاد امیرخسرو، نظام‌الدین اولیا.

9.    خزائن‌الفتوح یا تاریخ علایی: درباره‌ی دوران پادشاهی علاء‌الدین محمد خلجی تا سال 711 ق. 


نهایت کمال: میراث امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی نام آخرین بخش دیوان خود را که شامل سروده‌های او در سال‌های پایانی زندگانی‌اش می‌شود، «نهایة‌الکمال» گذاشت. همان‌طور که دیوان او با این نام به پایان می‌رسد، زندگی او نیز در نهایت کمال به پایان ‌رسید. او در سال 725 ق. دار فانی را وداع گفت و همان‌طور که اشاره شد، آرامگاهش در کنار استادش در شهر دهلی هند است.

مزار امیرخسرو دهلوی در دهلی هند

امیرخسرو علاوه بر شعر، یکی از شخصیت‌های کلیدی تاریخ موسیقی سنتی هند شناخته می‌شود. بعضی از محققان اشاره کرده‌اند که قوالانْ، اشعار و به‌ویژه غزل‌های او را در محافل صوفیانه می‌خوانده‌اند. برخی عقیده دارند که او سازهای عربی و ترکی را با آوازهای محلی هندی مطابقت داده و سازهایی مانند سیتار و طبله را به وجود آورده است. عبدالحلیم جعفرخان که خود نوازنده‌ی برجسته‌ی سیتار بود، عقیده داشت که او راگ‌ها و سبک‌های جدیدی را در موسیقی هند ابداع کرد.

می‌توان گفت امیرخسرو دهلوی یکی از پل‌های مستحکم میان فرهنگ هند و ایران بود که با موسیقی و شعر، تا پایان عمر این پیوند را استوارتر کرد. او میراث ادبی غنی و ماندگاری را از خود بر جای گذاشت که تا به امروز به‌درستی شناخته نشده است. شاید روزی کسی در جایی بشنود که علی زندوکیلی می‌خواند: «ای راحت و آرام جان، با قد چون سرو روان/ زینسان مرو دامن کشان، کآرام جانم می‌بری» و مانند من، در جست‌وجوی نام شاعر این شعر زیبا، زندگی‌نامه‌ی امیرخسرو را بخواند و او را بیشتر از قبل بشناسد.




تصاویر پیوست

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
مشهور است که امیرخسرو دهلوی ارادتی وافر به شیخ اجل، سعدی، داشت و از علاء‌الدین محمد درخواست کرد تا نسخه‌ای از دیوان او را با هدایای بسیار، برای این شاعر شیرازی بفرستد و از او برای آمدن به مولتان دعوت کند. سعدی در آن سال‌ها، دیگر پیر و ناتوان شده بود و به نامه‌ای در جواب حاکم مولتان بسنده کرد؛ نامه‌ای که در آن اشعار امیرخسرو را تحسین کرده بود.

امیرخسرو خود در مقدمه‌ی غرة‌الکمال می‌گوید که در شعر، پیرو چندین شاعر بوده است: در غزل پیرو استاد سخن سعدی؛ در مثنوی نظامی؛ در حکمت و موعظه و عرفان خاقانی و سنایی؛ در قصیده رضی‌الدین نیشابوری و کمال‌الدین اسماعیل. او که جامع علوم زمان خود بود و به زبان‌های فارسی، ترکی، عربی و هندی مسلط، در شصت‌و‌سه‌سالگی باقی اشعار خود را گرد آورد و نام آن را «بقیة‌ نقیة» گذاشت.

مطالب مرتبط