مجله میدان آزادی: امروز سالروز تولد یکی از بزرگترین کارگردانان سینمای ایران، داوود میرباقری است. به همین بهانه «خانم عصمت» زارعی مطلبی در قالب تکنگاری به مناسبت تولد این هنرمند خوشقریحه و جسور ایرانی نوشته است که در ادامه خواهید خواند:
سینما رفتنهای پیدرپی میرباقری نوجوان آنقدر او را به شعف آورده بود که توجهش را به درس کم کرده بود، با اینکه ابتدا قصد داشت در مسیری دینی و معنوی قدم بردارد اما به دانشگاه رفت و مهندسی معدن خواند. بعد هم روح هنرمندش را با هنرآموزی در تئاتر شهر به این هنر نمایشی آشنا کرد و طولی نکشید که او چون ستارهای در آسمان هنر این سرزمین درخشید و پرتوش را به همهی خانهها تاباند و پدیدهی فیلمسازی تاریخی این سرزمین شد که برترین و عزیزترین بنمایههای فرهنگی و تمدنی این دیار را تصویرسازی کرده و قصههایی را که از کودکی شنیده بودیم، برای کوچک و بزرگ این ملک به نمایش درآورده است.
درآمدی بر زندگینامه هنری داوود میرباقری
سید محمد داوود میرباقری (معروف به داود مرباقری) ۸ خرداد ۱۳۳۷ در روستای خیج از توابع شاهرود به دنیا آمد. همان روستایی که بعدها بخشهایی از سریال «گرگها» را آنجا فیلمبرداری کرد. از سال 61 وارد تلویزیون شد و آغاز فیلمسازی او وقتی حدودا بیست و دو ساله بود با چند تئاتر تلویزیونی قابل تأمل که هنوز هم دیدنیست همراه بود و با سریالهای خاطرهانگیز «گرگها» و «رعنا» ادامه پیدا کرد. این دو سریال هر دو مضامین اجتماعی و انقلابی دارند. اولی انقلاب به معنای عام و ظلمستیزی و دومی مشخصا انقلاب اسلامی، و البته عشق که یکی از مضامین همهی کارهای میرباقری است. بعدها هم دو فیلم بلند «آدم برفی» و «ساحره» را ساخت که صف تماشاگران آدم برفی آن را به فروش فوقالعادهای رساند تا نشان دهد در ژانر کمدی هم حرف برای گفتن دارد. بعد هم چند تئاتر ماندگار نوشت و ساخت تا اینکه با شاهکارهای بینظیر «امام علی» و «مختارنامه»، عطش دیدار «سلمان فارسی» را در دل مخاطبانی نهاد که بعد از «مسافر ری» و «معصومیت از دست رفته» میدانستند برای دیدن بخش عظیم و نادیده گرفتهشدهای از فرهنگ تمدنی خود باید چشمانتظار چه کسی باشند.
همه میدانیم که شاهکارهای میرباقری مخاطب خاص و عام را حرمت نهاد و در محتوا و فرم هر دو بینظیر بود؛ فیلمنامه فوقالعاده، شخصیتپردازیها و فضاسازیهای منحصربهفرد، موسیقی استادانه -که تیتراژهای خاطرهانگیزی مثل تیتراژ گرگها، امام علی، مختارنامه را به ما هدیه داد- همه از ویژگیهای آثار اوست.
آغاز تئاتر در فیلمسازی میرباقری و امتداد آن در همه آثار
رنگ و بوی تئاتر اگر نگوییم در همهی آثار، در بیشتر آثار میرباقری، جلوهگر است. میرباقری که بعد از فارغالتحصیلی، تئاتر خوانده بود، سال 59 همزمان با فعالیت در این حوزه، کارش را در تلویزیون با نگارش نمایشنامههایی که مخاطبان بسیاری داشت آغاز کرد و هیچ وقت تئاتر را کنار نگذاشت. غیر از نوشتن نمایشنامه و ساخت تله تئاتر، در رگهای فیلم و سریالهای او هم میتوان رد این هنر اصیل را دید. تله تئاتر «اسکندر، شاه مغلوب» از اولین آثار تلویزیونی میرباقری جوان بود که هنوز هم دیدنیست و روح آن اندیشهی عزتمند، هنوز میتواند به جان مخاطب غنا ببخشد. در این فیلم اسکندر در یکی از لشکرکشیها وارد یکی از شهرهای ایران میشود که مردمش در برابر او تسلیم نمیشوند و مقاومت میکنند. او برای فهمیدن سرِّ این کار، با یکی از حکمای آن شهر گفتگو میکند که گفتگوهایی شنیدنی اینجا اتفاق میافتد.
همچنین میتوان از «حکایت مسافر گمنام»، داستان زندگی یک تاجر بزرگ که پسرش به دلیل مبارزات انقلابی علیه شاه دستگیر و شهید میشود و او در جستجوی دلایل اختلاف عقیدهی خود و پسرش به مناطق محروم میرود و حقایق تلخ جامعه را درمییابد و با اعتقادات پسرش بیشتر آشنا میشود و «ایوان مدائن»، از دیگر نمایشهای تلویزیونی او یاد کرد.
میرباقری در شرایطی که تئاتر کشور درحال احتضار بود چند تئاتر را نوشت و کارگردانی کرد. نمایشنامه «معرکه در معرکه» -که به تقابل و جدال خیر و شر در لباس پهلوان و لوطی میپرداخت- را نوشت که کارگردانهای متعدد در برهههای مختلف زمانی، دههی هفتاد و همچنین دههی نود آن را روی صحنه بردند و مخاطب قابل توجهی هم جذب کرد و در خارج از کشور هم به روی صحنه رفت.
همچنین تئاتر «عشقآباد» را نویسندگی و کارگردانی کرد که از جمله نمایشنامههای طنز و ریتمیک است با نقش اصلی پرویز پرستویی، با زمینهی ایماندرمانی برای جهان بیایمان امروز. این نمایش از زبان دیوانههای یک تیمارستان روایت میشود. میرباقری در این دو تئاتر، اذعان کرده که از نگاه بومی بهره برده و از سنت قصهگویی شرقی به شیوهی قصههای هزار و یک شب استفاده کرده است.
او همچنین نویسنده و کارگردان تئاتر «دندون طلا» هم بود که یکبار در سال ۱۳۷۸ به روی صحنه رفت و بار دیگر در سال ۱۳۹۴ به صورت سریال نمایش خانگی نوشته و ساخته شد که تلفیق هنر نمایش سیابازی و قهوهخانه بود. او ریشههای هنر ایرانی و آداب و رسوم و آئینهای جوانمردی را در این چند آثار به نمایش درآورد. دندون طلا هم، با اقبال خوبی مواجه شد و موسیقی عالی فردین خلعتبری دیدنیترش کرد.
اما میرباقری حتی در فیلم سینمایی و سریال هم متاثر از تئاتر است. از آدم برفی که کارکتر مرد زننما را نه بیپشتوانه، که متأثر از تئاتر روحوضی ساخت، تا رعنا که از بازیگرانی تئاتر مثل رویا تیموریان، رسول نجفیان، پرویز پرستویی و بهزاد فراهانی بهرهی فراوانی برد و فضا و اتمسفر کار هم به آن فضا نزدیک بود. یا حتی سریال امام علی شاهکار بینظیر میرباقری هم بر اساس تلهتئاتر ساخته شد و باز هم، با بازیگران تئاتری مثل مهدی فتحی که یکی از بینظیرترین نقشها و اثرگذاریها را در این سریال داشت.
زبان سینمای میرباقری
«آدمی یعنی آهی و دمی. آهش دله و دمش دلبر. دلبر یکیست اونم خداست. تو که هر روز دل به یه دلبری میدی برای چی میخوای بدونی خدا یکیست یا دو تا؟»1
یکی از شاخصترین و آشکارترین ویژگیهای تمام آثار میرباقری دیالوگهای درخشان آن است. واژهها جاندار است و لحن دلنشین، گاه مسجع و موزون، ارزشمند و فاخر، و در کل جنس و حالت گفتگوها زیبایی و طراوت و تاثیرگذاری و ماندگاری خاص خودش را دارد. بعضی کارها مثل بعضی تئاترها که کاملا آوازی و موزون هستند.
میرباقری تاکید و صراحت خاصی دارد که به بهترین شکل به دیالوگنویسی که درواقع زبان سینماست برسد. او میگوید زبان سینما نه زبان تاریخ است نه محاوره و نه ادبیات. یک زبان تخصصی است که همهی اینها را دارد به علاوهی سادگی و قابلدرک بودن. زبانیست که مخاطب در آن فقط یک بار مجال شنیدن و فهمیدن دارد و باید جان کلام را با همان یکبار بفهمد. و سختترین بخش کار را دیالوگنویسی میداند که بارها آن را بازنویسی و بلندخوانی میکند.
میرباقری میگوید من این زبان را از شعر فارسی گرفتم. البته حسین پناهی هم در سریال امام علی به کمک او آمد، همچنین در سریال سلمان فارسی هم این کار گروهی به کمک آمد تا آن ویژگی منحصربهفردی که یک گروه بسیار همدل با هم کار میکنند و هر کس گوشهای از کار را میگیرد، اینجا هم تشکیل شود.
تصویرسازی و نمایشی کردن مفاهیم انتزاعی
میرباقری علاوه بر آنکه قصهها، نوشتهها و شنیدهها را دیداری کرد و به نمایش درآورد، بر تن برخی از مفاهیم انتزاعی هم لباس تصویر پوشاند و تصاویر بسیار بدیع و بینظیری خلق کرد که میتواند سرمشق هنرمندان در همهی حوزههای هنری باشد؛ مثل سکانس درخشان برخواستن ققنوسوار و معجزهگون حضرت عبدالعظیم حسنی از ویرانهی مزار تخریب شدهی امام حسین، پس از مقاومت و مبارزه در دفاع از حرم در برابر تخریب؛ این تصویر بیبدیل نشستن خاک کربلا بر سر و روی حضرت عبدالعظیم، چنین تداعی میکند که این یادگاری از آن وادی، حالا در این دیار آرمیده و ترجمان هنری و تصویری آن حدیث معروف امام هادی است: «بدان که اگر قبر عبدالعظیم را در ری زیارت کنی مانند کسی هستی که حسین بن علی علیهالسلام را در کربلا زیارت کرده باشد». میرباقری در یک مصاحبه با لطافت و عشق خاصی از اینکه چطور برای تصویرسازی این حدیث به این سکانس رسیده یاد میکند.
جسارت راه رفتن روی لبه تیغ
میرباقری هنرمندی محتاط و عافیتاندیش نیست. پرداخت ساده و کمخطر موضوعات، جان متلاطم و جستجوگرش را سیراب نمیکند. چه در موضوعاتی که سراغش رفته و چه در نوع پردازش آن، جسورانه عمل کرده و گوشه کنارهای چالشبرانگیزش را از نظر دور نداشته و علیرغم موانع و چالشها پا پس نکشیده است. البته نه برای آنکه گرد و خاک و هیاهو به پا کند؛ بلکه برای پیداکردن روح حقیقی آن موضوع؛ و مثل بندبازی ماهر، راه رفتن روی لبهی تیز حقیقت را بلد است و این جستجوگری، اثر نمایشی او را بسیار تماشایی کرده. مثلا در رعنا، رویا تیموریان در چالشی عاشقانه، در تضاد با منش و تفکرات نامزدش و رویارویی با یک مبارز قرار میگیرد؛ پاکیزه درآوردن این قبیل موضوعات فقط از عهده کسی برمیآید که به دنبال کشف آدمیست.
تیغ سانسور و توقیف هم به بیشتر آثارش خورده است. از سانسور بخشهایی از سریال امام علی و سخنان ابوذر که تاب آورده نشد تا رعنا که مدتی توقیف شد؛ همچنین آدم برفی. اما فارغ از اینکه سانسور و ممیزی بسیاری اوقات با نگاهی سلیقهای همراه بوده، باید توجه کرد جنس کار میرباقری جنس ابتذال و دور شدن از حریم اخلاق نیست، چون این هنرمند، بیچارچوب و بیاندیشه به اثر هنری نپرداخته و در ورود به مضامین حساسیتبرانگیز نیز استادانه عمل کرده است. مثلا اگر در آدمبرفی، در سینمای ایران اولینبار مردی لباس زن پوشید، اما در نمایش ایرانی، اولینبار نبود و میرباقری اینجا از نمایش روحوضی الگو گرفته بود و میتوانست در آن چارچوب در مسیری هنری و در عین حال اخلاقی هدایتش کند، در حالیکه کارگردانی که اندیشه و چارچوب فکری ندارد، کار را به لودگی و ابتذال میکشاند. همچنین در آدمبرفی هویت انسان و مقاومت او در برابر بیهویتی در دنیای معاصر، آن هم فضای پرزمینهی غرب، تصویرسازی میشد. این محتوا طبق روال و عادت معمول هنرمندان نمیتوانست قالب را پاکیزه نگه ندارد.
همین توجه به ساحت اندیشه در نمایش است که باعث میشود آثار او هیچوقت کلیشه نباشد حتی وقتی که ظاهرا موضوع تکراری است. مثلا کهنالگوی زن فریب خورده و مرد بیوفا در «دندون طلا»، به راحتی میشد در دام کلیشه بیفتد اگر میرباقری اهل دقت و اندیشه نبود اما به یک نمایش دیدنی تبدیل شده است.
به نظر میرسد این دیالوگ خاتون (ثریا قاسمی) و حکیم (علی نصیریان) در سریال گرگها این دقتها و کنکاش اخلاقی و انسانی را بهتر نشان میدهد:
خاتون: گیرم من دشمن یک حاکم خودکامهام، تو دشمن یک حاکمیت جور؛ پس دشمنی ما شبیه همه.
حکیم: «نه نیت من با شما فرق می کنه. شما دشمن جان یک انسانید، من دشمن فکرش؛ شما یک تن رو به خاطر جاه طلبی خودتون میکشید، من یک فکر رو به خاطر غلط بودنش ترمیم میکنم.»
اینجاست که تفاوت آنچه به طور مثال در مورد جسارت سریال رعنا گفتیم، با آنچه این روزها فراوان در قالب عشقهای مثلثی یافت میشود را میفهمیم؛ یا فرق آدم برفی را با نمونههای تقلیدی بیپشتوانهی فکری؛ شاید به خاطر همین است که میرباقری فیلمنامهی بیشتر کارهایش را خودش نوشته و اگر غیر از این بوده مثل ساحره (با فیلمنامهی فریدون فرهودی، اقتباسی از داستان عروسک پشت پردهی صادق هدایت، سال 76)، باز هم کار، کار جسورانه و زندهای است که گویا دقیقا برای زمانهی ما ساخته شده است. غیر از مفهوم و معنا، تصویر انسان عروسکنما هم تصویر جدیدی ست که در این فیلم اقتباسی خلق شد.
همچنین در مختارنامه، به معنی واقعی کلمه، بعد از پخش سریال، تصاویر غیرواقعی زیادی پیرامون این شخصیت تاریخی را کنار زد و جایگاه خاصی در خانههای ایرانی پیدا کرد و در کشورهای همسایه هم محبوبیت فوقالعادهای یافت.
نفس ساخت سریالهای مذهبی با موضوعاتی همچون زندگی ائمه، با این پروداکشن عظیم در فضای اجتماعی و فکری ایران که کارشناسان متعدد و افراد مرتبط و غیرمرتبط، نظرات ناآگاهانه یا متخصصانه، درست و نادرست دارند، جسارت ویژهای میخواهد که باب آن را میرباقری باز کرد و چند تجربهی دیگر کارگردانان، بعد از این فتح باب، هرگز به پای او نرسید.
1. نمایشنامهی معرکه در معرکه