مجله میدان آزادی: فیلم «زن و بچه» به کارگردانی «سعید روستایی» و تهیهکنندگی سید جمال ساداتیان به تازگی وارد نوبت اکران عمومی سینماهای کشور شده است. امروز همزمان با آغاز اکران فیلم زن و بچه، یادداشتی بخوانید به قلم محمدرضا جویباری که به تحلیل، نقد و بررسی این فیلم پرداخته است:
این روزها در میان دیدن یا صرفنظر کردن از تماشای فیلمهای سینمای ایران باید بسیار تأمل کرد. شاید به این خاطر که اغلب فیلمها چیزی برای ارائه ندارند؛ نه داستانی درخور، نه بازیای ماندگار، نه حتی جسارت یا صداقتی در روایت. ما با سینمایی مواجهیم که روزبهروز بیشتر از دیروز منزوی میشود، در خودش فرو میرود و از جامعهاش فاصله میگیرد. اما از همان زمان شروع اکران «زن و بچه» سعید روستایی، شک نداشتم که باید آن را دید؛ چه خوب باشد، چه بد. روستایی از معدود فیلمسازانی است که نامش کافی است تا مخاطب جدی سینما را وسوسه کند برای رفتن به سالن. اما این دفعه اشتباه کردم؛ از همان نیمههای فیلم، لحظههایی بود که به پایین خیره میشدم و از خودم میپرسیدم: چرا هنوز اینجا نشستهام؟
بااینحال، تصمیم گرفتم بنویسم. نکاتی که دربارهی «زن و بچه» میتوان گفت، آنقدر زیادند که طبقهبندیشان دشوار است. راستش فیلم آنقدر شلخته بود که نمیدانستم از کجا شروع کنم. درهرحال، در ادامه تلاش خواهم کرد تا برخی از مهمترین مشخصات و اشکالات این فیلم را بررسی کنم؛ آن هم فقط از موضع یک مخاطب پیگیر که نمیخواهد سرمایهاش - چه مالی و چه ذهنی - در سالن سینما هدر برود.

پوستر فیلم سینمایی «زن و بچه»، ساختهی «سعید روستایی»
مشخصات فیلم «زن و بچه»
فیلم «زن و بچه» به نویسندگی و کارگردانی سعید روستایی در سال ۱۴۰۳ ساخته شد. این فیلم برای اولین بار در جشنوارهی فیلم کن ۲۰۲۵ در بخش مسابقهی رسمی به نمایش درآمد و سپس از ۱ مرداد ۱۴۰۴ در سینماهای ایران اکران شد. مدت زمان فیلم ۱۳۱ دقیقه است و توزیع بینالمللی آن را شرکت Goodfellas بر عهده دارد.
داستان فیلم زن و بچه
[خطر لو رفتن قصه وجود دارد]
داستان فیلم زن و بچه دربارهی زنی به نام مهناز (با بازی پریناز ایزدیار) است؛ پرستار ۴۵ سالهای که در آستانهی ازدواج با مردی به نام حمید (با بازی پیمان معادی) قرار دارد. اما وقتی پسر نوجوانش، علییار (با بازی سینان محبی)، به دلیل مشکلی در مدرسه موقتاً اخراج میشود، زنجیرهای از اتفاقات تلخ و بحرانهای خانوادگی آغاز میشود. خط اصلی روایت بر محور تقابل شخصیت زن با فروپاشی درونی خانواده استوار است و قصه با مرگ، خیانت، انتقام و ناکامی پیش میرود.
این فیلم در فضایی واقعگرایانه ساخته شده است و با تکیه بر عناصر تراژدی و ملودرام، ژانر درام اجتماعی را پی میگیرد. روایت خطی است و احتمالاً تمرکز اصلی آن روی شخصیتپردازی مهناز و واکنشهای او به بحرانهایی است که یکی پس از دیگری سر میرسند.

«سعید روستایی»، کارگردان فیلم سینمایی «زن و بچه»
آقای کارگردان، داستان از چه قرار است؟
یکی از اولین پرسشهایی که در ذهن هر تماشاگری نقش میبندد، از همان دقایق ابتدایی فیلم «زن و بچه»، این است: اصلاً این فیلم دربارهی چیست؟ محور داستان، کدام شخصیت است؟ چه چیزی قرار است دغدغهی اصلی روایت باشد؟
این سردرگمی بیدلیل نیست؛ بلکه کاملاً ناشی از شلختگی فیلمنامه و فقدان هدایت درست در کارگردانی است. و مقصر اصلی هم کسی نیست جز خود سعید روستایی؛ نویسنده و کارگردان اثر. بنابراین در ادامهی این مطلب به مشکلات فیلمنامهی فیلم «زن و بچه» میپردازیم.
مشکلات بزرگ فیلمنامه «زن و بچه»
[خطر لو رفتن قصه وجود دارد]
در ساعت نخست فیلم، همه چیز حول شخصیت «علییار» میچرخد؛ نوجوانی با مختصات بحرانی که مخاطب با او همراه میشود، به او احساساتی پیدا میکند و نگرانش میشود. فیلم بهوضوح در حال پرورش این شخصیت است و به شکلی بیمقدمه و اجباری میخواهد او را به مرکز داستان تحمیل کند. بااینحال، در همین مسیر، ناگهان پریناز ایزدیار (در نقش مهناز) بهزور وارد جایگاه شخصیت اصلی میشود. کارگردان با پافشاری بیمنطق تلاش میکند او را محور فیلم معرفی کند؛ اما رفتار روایی فیلم، کاملاً متضاد این ادعاست.
اما مشکل فقط این نیست. مسیر داستان به گونهای ادامه پیدا میکند که بهمرور از علییار هم عبور میکنیم و وارد مسیرهایی میشویم که هرکدام چند دقیقهای در مرکز توجهاند و سپس به حال خود رها میشوند. برای مثال، ناگهان میفهمیم دوستپسر مهناز به خواهر او علاقهمند شده است. خب، این یک بحران دراماتیک است؟ ظاهراً بله؛ اما پیش از آنکه فرصت شکلگیری داشته باشد، کنار گذاشته میشود. سپس مرگ ناگهانی علییار بهعنوان یک نقطه عطف مطرح میشود؛ چیزی که ظاهراً قرار است کل داستان را به فاز جدیدی ببرد.
بلافاصله «انتقام» در محور قرار میگیرد؛ آن هم به شکل خشم پراکندهای است که نمیدانی از کجا آمده و به کجا میرود. کمی بعدتر، بارداری خواهر مهناز مطرح میشود. ناگهان همه چیز به این سمت میرود که کودک را به یاد علییار، علییار بنامند. و حالا باید بپرسیم: بالاخره داستان دربارهی چیست؟
پس اساسیترین مشکل فیلم «زن و بچه» - و شاید اصلیترین آن - فیلمنامهای است که سست، بیریشه و اساساً بیمنطق است. فیلم از همان ابتدا نمیداند که چطور باید وقایع را کنار هم بچیند. برای همین، تماشاگر مدام با اتفاقاتی روبهرو میشود که نه زمینهای دارند، نه مقدمهای، نه علت و نه نتیجهای. همه چیز «ناگهان» اتفاق میافتد. و این ناگهانی بودن، همه را آزار میدهد.

«پریناز ایزدیار»، بازیگر فیلم سینمایی «زن و بچه»
حالا از همان مسئلهی مرکزی داستان شروع کنیم: حمید، دوستپسر مهناز، که مرد هیز ماجراست، چطور بعد از دو سال رابطه با مهناز، ناگهان وسط جلسهی خواستگاری دلش برای خواهر مهناز میلرزد؟ یعنی در این دو سال، زن خوشگلتری ندید که عاشقش شود و از او بچه بخواهد؟ چرا دقیقاً باید وسط جلسهی خواستگاری، «ناگهان» تصمیم بگیرد طرف مقابل را رها کند و برود سراغ خواهرش؟ و آن خواهر با چه منطق، با چه شناخت و بر اساس کدام علاقه و کدام شخصیتپردازی، دل میدهد به مردی که ۲۵ سال از او بزرگتر است، نه پول درستوحسابی دارد، نه موقعیت و نه شخصیتِ مقبول؟ آنهم در چنین شرایطی؟ اینها همه نشان میدهند که فیلمنامه اصلاً به روابط انسانی فکر نکرده است؛ فقط سعی کرده چیزی بنویسد که به نظر دراماتیک بیاید؛ حتی اگر از نظر عقلانی، بیمعنا باشد.
یا نمونهی دیگر: وقتی مادری میبیند پسر نوجوانش برای همکار بزرگسال خودش پیام عاشقانه فرستاده است، چرا هیچ واکنشی نشان نمیدهد؟ هیچ سرزنشی، هیچ گفتوگویی، هیچ تربیتی؟ فقط با لبخند و چند شوخی، قضیه را رد میکند؟ حتی بدش هم نمیآید که پسرش این کار را انجام دهد!
یا پلیسی که دختر را برای بازجویی به سردخانهای میبرد که ردّ خون در آن است! کجای دنیا، حتی در سادهترین روند قضایی، کودک را در محیطی اینقدر خشن و ناهنجار بازجویی میکنند؟ این سکانس نه فقط غیرقابلباور است؛ بلکه آنقدر مصنوعی است که تبدیل میشود به صحنهای آزاردهنده و حتی تهی از حس.
و اصلاً آن عمهی بچهها که ناگهان از ناکجا پیدا میشود، برای چه آمده است؟ معلوم است! فقط برای اینکه داستان کش پیدا کند، داستان تمامشده را دوباره ادامه دهد و البته چند دیالوگ از جنس ضجّه و ناله اضافه شود. هیچ منطقی پشت ورودش نیست؛ نه قصهای، نه پشتوانهای و نه ریشهای در داستان. فقط آمده که یکی داد بزند، یکی زاری کند و تماشاگر هم لابد تحتتأثیر قرار بگیرد. اما نتیجه دقیقاً برعکس است: فیلم باز هم خودش را لو میدهد.
اینها همه، دست پیدا و بیتعارف کارگردان را رو میکند؛ کارگردانی که آشکارا رشتهی روایت از دستش در رفته و با دستکاریهای بیپایه سعی میکند چیزی را کنترل کند که خودش هم نمیفهمد چطور به اینجا رسیده است. وقتی منطق داستان از هم میپاشد، دیگر نه احساس شکل میگیرد، نه معنا ساخته میشود. تماشاگر فقط با مجموعهای از صحنههای پرتنش اما توخالی مواجه است که از هر طرف بوی ساختگی بودن میدهند.

سکانسی از فیلم سینمایی «زن و بچه»، ساختهی «سعید روستایی»
مشکلات فنی و فرمی فیلم زن و بچه
در حقیقت، داستان اینقدر شلخته و متفرق است که گویی خود فیلمساز هم نمیدانسته بالاخره قرار است چه چیزی بگوید. فیلمی که باید نهایتاً نود دقیقه باشد، دو ساعت و نیم کش پیدا میکند؛ بیآنکه چیز تازهای بگوید یا لایهای را باز کند. پایانبندی هم، که بهزور و با فرمول «همه چیز خوب شد» جمع شده است، از فرط بیربطی، بیشتر به یک توهین به شعور مخاطب شباهت دارد تا یک گرهگشایی دراماتیک.
گاهی در سینما، همه چیز درست پیش میرود. توالی اتفاقها، مسیر تحول شخصیتها، ضرباهنگ و نحوهی تزریق اطلاعات، هماهنگ و درست است. اما اینجا همه چیز با زور و فشار کنار هم چیده شده است. تکهتکههایی که فقط ظاهراً به هم مربوطاند و درواقع، هر کدام از فضای دیگری آمدهاند. این همان لحظهای است که «دست پیدای کارگردان» خودش را نشان میدهد؛ نه بهعنوان مؤلف، بلکه بهعنوان کسی که دارد بیمایهترین چیدمان ممکن را بهزور تحمیل میکند.
حتی دوربین هم در این فیلم، در بدترین حالت ممکن رفتار میکند. زبان تصویر که باید مکمل روایت باشد، خودش گنگ و دستپاچه است. نمیداند کجا باید عقب برود، کجا نزدیک شود یا اصلاً چه چیزی را نشان بدهد. نمونهی واضح و حتی مضحک این ضعف، سکانسی است که معاون مدرسه یکی از دانشآموزان را صدا میزند تا به مهناز بگوید علییار پسر شرّی بوده است. دوربین بدون هیچ منطق بصری، شروع به زوم کردن روی چهرهها میکند؛ تا جایی که با یک اکستریم کلوزآپ ناگهانی، تبدیل میشود به کمدی ناخواسته. لحظهای که باید احساسی باشد، بدل به صحنهای میشود که تماشاگر خندهاش میگیرد.
از این دست مشکلات فرمی و تکنیکی در فیلم کم نیست. قابهایی که معلوم نیست چه چیزی را هدف گرفتهاند، میزانسنهایی که تکراری و تلخاند و حرکات دوربینی که بیهیچ منطق روایی یا زیباییشناختی انجام میشوند.

«پیمان معادی»، بازیگر فیلم سینمایی «زن و بچه»
فیلم ضدّ زن «زن و بچه»
در ظاهر، فیلم «زن و بچه» ادعا دارد که فیلمی است در حمایت از زنان؛ فیلمی که میخواهد نشان دهد زنها میتوانند مستقل باشند، روی پای خود بایستند، بدون مرد زندگی را اداره کنند و حتی فرزند تربیت کنند. این ادعا آنقدر پرتکرار و مستقیم مطرح میشود که دیگر تبدیل به شعار شده است. گویی فیلمساز نمیتواند اعتماد کند که تماشاگر خودش این پیام را بفهمد؛ بنابراین مجبور است مدام از زبان شخصیتها و در سکانسهای گلدرشت، این پیام را فرو کند در ذهن مخاطب: «ما زنها خیلی قویایم و به مرد نیازی نداریم.»
اما جالب اینجاست که همین فیلم، در بزنگاههای مهم، خودش را لو میدهد؛ جایی که ناخواسته نگاه واقعیاش را به زن افشا میکند. برای مثال، در سکانس خواستگاری، وقتی مادر مهناز با عصبانیت به او میگوید: «تو دو سال با این بودی، نفهمیدی اینقدر هَوَل و هیزه؟» این جمله، که قرار است از زبان یک مادر نگران باشد، درواقع فریادی است از دل خود فیلمساز که مهناز را آدمی سادهلوح و فاقد شعور اجتماعی و عاطفی معرفی میکند. یعنی زنی که دو سال در رابطه بوده؛ اما کوچکترین درکی از شخصیت مرد مقابلش پیدا نکرده است. خب این، اگر توهین به زن نیست، پس چیست؟
از آن بدتر، این زن حتی آنقدر نمیفهمد که الکی از همه طلبکار است. مثلاً از آن زنی که علییار به او چشم داشته، توقع دارد چرا پسرش را نگه نداشته است. یا چرا معاون مدرسه، پسرش را برای مدتی اخراج کرده است. اینجا دیگر نهتنها با یک زن سردرگم روبهروییم، بلکه با شخصیتی مواجهیم که بدون منطق، شروع میکند به رفتارهای مضحک و به دور از واقعیت؛ مثل صحنهای که با ماشین خود، با ماشین معاون مدرسه شاخ به شاخ میشود! این رفتارها نه قدرت زن را نشان میدهند و نه کنشگری او را؛ فقط یک نوع انتقامجویی بیپایهاند که انگار از دل سریالهای سطحپایین تلویزیونی بیرون آمدهاند و البته باز هم به خود میگوییم که چقدر احمق است این زن!
یا در جای دیگری، وقتی مادرِ پسر، بیهیچ زمینهی منطقی و بدون هیچ سؤالی، خواستگاری از دختر کوچکتر را میپذیرد، مشخص میشود که این فیلم، نهتنها به زنان احترام نمیگذارد؛ بلکه آنها را کاراکترهایی تهی و فاقد فکر نشان میدهد. زنانی که بهظاهر قرار است مرکز روایت باشند؛ اما درواقع بهصورت ابزاری و بیخاصیت در داستان پخش شدهاند. این تناقض فاجعهبار، بهروشنی نشان میدهد که برخلاف ادعاهای گلدرشت فیلمساز، «زن و بچه» فیلمی است عمیقاً ضدّ زن. فیلمی که در بستهبندی فریبندهی شعارهای فمینیستی، همان نگاه تقلیلگرایانه را بازتولید میکند.

سکانسی از فیلم سینمایی «زن و بچه»، ساختهی «سعید روستایی»
نسل زِد را نمیشناسید
در ردهبندی فیلم +15 سال ذکر شده است؛ اما بخش پایانی این یادداشت را به چهرهی نسل زد در فیلم زن و بچه اختصاص میدهیم.
در پنجاه دقیقهی ابتدایی فیلم، ما با نوجوانی به نام «علییار» آشنا میشویم. پسری که از همان ابتدا مشخص است نه تربیت درستی داشته است، نه الگوی مشخصی برای زیست اخلاقیاش. آدمی است دچار بحران، عاشق زن سنبالا، غرق در هیجانهای خام و اسیر قمار. فیلم میخواهد او را نمایندهای از نسل امروز معرفی کند؛ نسلی که از نگاه کارگردان، تهی از مرز و معناست.
اما آیا واقعاً نسل امروز اینگونه است؟ یا تصویر علییار، بازنمایی تخیلات یک دههشصتی دربارهی دهههشتادیها و نودیهاست؟ کارگردان با لذت و شاید با نوعی تمایل بیمارگونه، اغراق را به نهایت میرساند؛ با چاشنی اگزوتیک، با نگاه از بالا و بدون تلاش برای درک. انگار «نسل زد» برای او چیزی جز کلکسیونی از بیاخلاقی و بیمنطقی نیست؛ موجوداتی بیانضباط، بیریشه و بیهدف که نه میتوانند آینده را بسازند و نه حتی امروز را بفهمند. اما واقعاً چند درصد از نوجوانان ما به این شدت گرفتار و از کنترل خارجاند؟ واقعاً در کجای جامعه میتوان این تصویر را بهعنوان نمایندهی غالب نسل امروز پذیرفت؟ مگر جز این است که نوجوان امروزی بیش از هر زمان دیگری درگیر دغدغههای واقعی، بحرانهای هویتی و بحرانهای تحمیلی زیست مدرن است؟ البته باز هم آنها بسیار بهتر از دهههای قبل به جواب میرسند.
شاید بتوان در یکی از سکانسهای نمادین فیلم، ذهنیت اصلی فیلمساز دربارهی نسل نوجوان و حتی دربارهی انسان را بهتر درک کرد: وقتی زنگ پایانی مدرسه زده میشود و درِ خروجی قفل است، فیلم در ظاهر سعی میکند سکانسی کمدی بیافریند؛ اما چیزی فراتر از آن نمایان میشود. دانشآموزان با والدینشان، بیهیچ مکثی، مانند حیوانات رمکرده به در میکوبند، جیغ میزنند، فشار میآورند و فریاد میکشند. فیلمساز نمیخواهد طنز بسازد؛ بلکه ناخودآگاهش لو میرود. درواقع او تصویری عمیقاً تحقیرآمیز از انسان - چه نوجوان، چه والد - به نمایش میگذارد: جماعتی نادان، فاقد صبر، شعور یا منطق اولیه.
انگار ما همهمان مستحق اینگونه نمایش هستیم!