مجله میدان آزادی: یازدهم دی ماه سالروز تولد «علیمحمد افغانی» داستاننویس معاصر کرمانشاهی است. به همین بهانه، خانم «مینو رضایی» یادداشتی بر رمان «شلغم میوۀ بهشته» اثر علیمحمد افغانی، نوشته است. در ادامه این ریویو را بخوانید:
دربارهی رمان «شلغم میوۀ بهشته» اثر علیمحمد افغانی از دو منظر میتوان صحبت کرد. منظر اول صحبت دربارهی رمان با توجه به شاهکار اول نویسنده یعنی «شوهر آهوخانم» است و منظر دوم تنها و تنها صحبت دربارهی خود کتاب «شلغم میوۀ بهشته».
اگر بخواهیم از منظر اول وارد شویم باید گفت این رمان در برابر اثر عظیم «شوهر آهوخانم» تقریباً حرفی برای گفتن ندارد و اگر خوانندهای به هوای روبرو شدن با اثری درخشان همانند داستان همسر سیدمیران سراغ «شلغم میوه بهشته» برود به در بسته خواهد خورد! اما اگر قرار باشد کسی این رمان کوتاه را که سال ۱۳۵۵ منتشر شده است، مستقل از شوهر آهوخانم بررسی کند چیزهای بیشتری دستگیرش خواهد شد!
در «شلغم میوۀ بهشته» زندگی دو خانوادهی ساکن در یک خانه، در سالهای اوایل دههی پنجاه روایت میشود؛ دو خانوادهی همحیاط با فرهنگهای بسیار متفاوت و نوعی همزیستی گاه مسالمت و گاه نامسالمتآمیز. داستان از جایی شروع میشود که تک پسر یکی از خانوادهها به نام عابدین بعد از یک تب شدید، دچار بیماری رشد بیرویه (آکرومگالی) میشود و هیچکس علت و علاج بیماری او را درنمییابد به جز گلعنبر زن همسایه! گلعنبری که ایمان دارد عابدین بر اثر خوردن شلغمهای همسر سبزیفروشش به این حال افتاده است و نگرانی او تا جایی پیش میرود که منتظر است خانوادهی عابدین از او و همسرش به جرم خوراندن شلغم به پسرشان شکایت کنند. در نهایت عابدین درمان نمیشود و عشقی هوسبازانه و کوتاه مدت بین گلعنبر و جوانک همسایه پیش میآید که گلعنبر را به جنون میکشاند.
این خلاصه داستان، حاکی از آن است که ما با داستانی رئال اما تا حد زیادی نمادین روبرو هستیم. مهمترین نماد این داستان عابدین است. عابدین نفس ملامتگر آدمیست، به همین سبب هرچه گلعنبر بیشتر در عشق ممنوعه غرق میشود بیماری عابدین شدت مییابد. بیماریای که ظاهری نامطلوب و هیولاوار و غیرانسانی به عابدین میدهد. حالی که اطرافیان عابدین به خصوص مادرش و گلعنبر را به مرز فروپاشی روانی میرساند.
رمان «شلغم میوۀ بهشته» خط داستانی تخت و ساده و سوژهای نه چندان بکر دارد. از تکنیکهای پیچیدهی رماننویسی و انتخاب راوی خاص هم در آن خبری نیست با اینهمه نکات قوتی در این کتاب هست که از آنها نمیتوان چشم پوشید که یکی از آنها شخصیتپردازی دقیق است. نقطه قوت شخصیتپردازی این کتاب در شخصیت گلعنبر نمود دارد. تمام حلقههای زنجیرۀ یک فروپاشی روانی برای گلعنبر درست چیده شده است. گلعنبر در کودکی حادثهی زلزلهی بویینزهرا را تجربه کرده است؛ حادثهای که در آن کل خانوادهاش را از دست میدهد و خود نیز مدتی زیر آوار میماند. سپس مردی میانسال تیمار گلعنبر را در تهران به عهده میگیرد و مدتی بعد او را عقد میکند؛ عقدی تنها چند روز پیش از تولد اولین فرزند مرد از گلعنبر.
گلعنبر در زندگی با مرد با فقر شدید و البته خرافات عامیانه دست و پنجه نرم میکند. پس علاوه بر کودک همسری، زایمانهای متعدد، فقر، اختلاف سنی زیاد با همسر، آزارهای محیط زندگی نیز به آسیبهای دوران کودکی گلعنبر اضافه میشوند و او را به فروپاشی دچار میکنند و این المانها آنقدر دقیق و زیرپوستی گنجانده شده که میتوان از برخی ضعفهای کار مثل دیالوگهای غیر پینگپنگی و اغراق شده گذشت. البته دیالوگها نیز نکتهی درخشانی دارند؛ استفادهی زیاد از کنایه و ضربالمثل برای به رخ کشیدن باورها و عادات مرسوم شخصیتها. اگر بتوان کل اثر را نوعی اعتراض به خرافهپرستی دانست، میتوان گفت این حجم از کنایه و ضربالمثل اتفاقاً به دل کار نشسته و در پیشبرد شخصیتپردازی بسیار مؤثر بودهاند.
در پایان باید گفت «شلغم میوۀ بهشته» در حد «شوهر آهوخانم» به مردسالاری موجود اشارهی مستقیم ندارد اما نویسنده در این اثر هم به مانند برخی آثار دیگرش توانسته نتایج سیستم مردسالاری را که فروپاشی یک زن و در نتیجه فروپاشی یک زندگی است را ماهرانه ترسیم میکند.