مجله میدان آزادی: فیلم سینمایی «دستهی دختران» با بازی بازیگران نامآشنایی مانند «نیکی کریمی»، «پانتهآ پناهیها»، «فرشته حسینی»، «حسین سلیمانی» و «هدی زینالعابدین» این روزها روی پردهی اکران سینماهای کشور است. در ادامه نقد، بررسی و نگاهی به این فیلم را به قلم خانم «هانیه معینیان» خواهید خواند:
آیا «دستهی دختران» یک فیلم فمینیستی است؟
با ذوق زیاد به تماشای فیلم «دستهی دختران» نشستم. فیلمی با پوسترهای رنگارنگ و متنوع که میدانستم با محوریت زنها ساخته شده، کلی سروصدا کرده، به مذاق خیلیها خوش آمده و حتی بعضی آن را فمینیستی میدانند. ولی توی ذوقم خورد و فیلم هرچه جلوتر رفت بیشتر آن را نپسندیدم؛ درست مثل فیلم قبلی این کارگردان. با این تفاوت که «دستهی دخترانِ» منیر قیدی بهمراتب ضعیفتر از «ویلایی»هایش بود.
در گذشته حضور کمرنگ زنها در فیلمها محل نقد بود؛ اینکه نهتنها به خود زنها بلکه به موضوعات مربوط به آنها هم توجه نمیشد. امروز اما هم حضور زنها پررنگ شده و هم موضوعات مربوط به آنها، ولی آنچه کمتر به آن اهمیت داده میشود چگونگی این حضور است. اینکه تمام فیلم با سکانسهایی از زنها پر شود، اینکه زنها لباس رزم به تن کنند یا اسلحه به دست بگیرند، اینکه زنی گلوله بخورد، اهمیت چندانی ندارد بلکه مسئلهی مهم بازنمایی شخصیت و هویت این زنها است. چیزی که من در هر دو فیلم منیر قیدی، بهخصوص فیلم دوم شاهدش بودم ضعف شخصیتپردازی است. وقتی قرار است فیلمی از حضور حماسی زنها بسازیم، باید این حماسه در شخصیت آنها هم نشان داده شود؛ اسلحه و گریم و صحنه و خاک و گلوله حماسه تولید نمیکند، فقط هیجان را بالا میبرد. بیتوجهی به این موضوع باعث شده شخصیتها به دل ننشینند و حس همذاتپنداری را هم در مخاطب کور کنند. از طرفی برفرض قرار نبوده یک فیلم حماسی ساخته شود، بلکه فقط قرار بوده اثری ساخته شود که راوی واقعیت و تاریخ درمورد زنهای این سرزمین باشد. با این حساب هم این فیلم یک تلاش ناموفق است، بسکه از واقعیت و تاریخ زنها –بدون اغراق و جهتگیری- فاصله دارد. برای بررسی این موضوع فقط کافی است به انبوه خاطرات و تاریخ شفاهی زنها در آن روزگار سری بزنیم؛ چیزی که متن واقعیت و عین حقیقت تاریخ بدون تحریف است. آنطور که منیر قیدی گفته بههمراه دو نویسندهی دیگر فیلم چندین کتاب دفاع مقدس به روایت زنها را خواندهاند و واقعاً جای تعجب است که چرا یک زن در این فیلم شبیه زن قهرمان «دا» یا «من زندهام» یا «حوض خون» یا «فرنگیس» یا آثار دیگر نیست؟
البته این همهی ماجرا نیست؛ «دستهی دختران» هیچ چیزی برای دوست داشتن ندارد: نه بازی خوب (جز یک نفر)، نه کارگردانی و نه فیلمنامه. صرفاً ثانیه به ثانیه صدای بمباران در فضا میپیچید! فیلمی با این سوژه و داستان پرکشش که کاملاً جای حماسهسرایی دارد، از این مضمون تهی است. در حساسترین جای فیلم هم، داستان یخ، خالی و بدون احساس و حتی بدون اوج گرفتن ادامه پیدا میکند.
اما چیزی که مرا بهکلی از فیلم ناامید کرد برآیند کلی آن بود. «دستهی دختران» ساخته شد تا بگوید دستهی دخترانی نباید وجود داشته باشد! چون زنهای فیلم در حساسترین موقعیتها احساساتشان گل میکرد و نمیتوانستند مسئولیتشان را بهخوبی انجام دهند! خانم دکتر داستان درست در زمان رسیدن به انبار مهمات، فیلش یاد هندوستان میکند و بهجای کمک در آن موقعیت حساس بهدنبال نامزد گمشدهاش میرود! فرمانده هم در هنگام سقوط شهر و فرار مردم یاد فرزندانش میافتد و در این حین با دوستش شروع میکند به درددل کردن! اینجا هم مسئله همان ضعف شخصیتپردازی است، وقتی «احساسات» تنها معرفِ آشنا، دمدستی، قابلباور و همهپسند «زنها» باشد، در هر کجای داستان سروکلهاش پیدا میشود تا عواطف مخاطب را برانگیزد. در حالی که این ترفند تکراری و قدیمی همه جا و روی همهی مخاطبها جواب نمیدهد.
واقعاً کجای این فیلم ضدزن، فمینیستی بود؟! زنهای فیلم قهرمان بودند یا پهلوانپنبه؟! زنهایی که بین خانوادهشان جا مانده بودند و هیچ فکری، هیچ ایدهای و هیچ هدف والایی نداشتند؛ نه انسانیت، نه موفقیت، نه وطن، نه ایثار، نه دین و نه حتی شهر محل زندگی. این دستهی دختران! فقط یک هدف داشتند؛ مویه کردن برای خانوادهی از دست رفتهشان؛ فرزند و برادر از دست رفته، شوهر از راه به در شده و نامزد گمشده. اینها دقیقاً جنگشان، اسلحه به دست گرفتنشان، به دل دشمن زدنشان چیزی فراتر از یک خواستهی شخصی نبود. همینقدر کوچک. کدام قهرمانی اینگونه قهرمان میشود؟
در این مدت هم «دستهی دختران» را دیدم، هم «هناس» را. «دستهی دختران» داعیهدار مباحث و مسائل زنها بود و قهرمان «هناس» یک مرد؛ روایتی از زندگی شهید داریوش رضایینژاد. هرچه ذهنم را زیر و رو میکنم میبینم «هناس» با آن داستان مردانهاش، زنانهتر از «دستهی دختران» بود! شهره پیرانیِ «هناس» در داستان قهرمانی همسرش، کمتر از یک قهرمان نبود.