شنبه 26 اسفند 1402 / خواندن: 10 دقیقه
پرونده جایزه فیلم اسکار | صفحه شانزدهم

ریویو: نقد و نظری به فیلم «بیچارگان» ساخته «یورگوس لانتیموس»

روایت فرانکشتاین همیشه مردانه بود و یورگوس لانتیموس در آخرین فیلمش، «بیچارگان»، به سراغ گونه‌ی زنانه‌ی این مخلوق می‌رود؛ موجود معصومی که در پی کشف خویش و جهان، از هیولای درون انسان رونمایی می‌کند.

3.75
ریویو: نقد و نظری به فیلم «بیچارگان» ساخته «یورگوس لانتیموس»

مجله میدان آزادی: «بیچارگان» (Poor Things) ، آخرین فیلم به نمایش درآمده‌ی یورگوس لانتیموس، فیلمساز یونانی است که در جشنواره‌های مطرح جهانی سینما در سال 2023، از گلدن‌گلوب گرفته تا ونیز، جوایز بسیاری را از آن خود کرد. این فیلم با برد شیر طلایی بهترین فیلم هشتادمین جشنواره‌ی ونیز، بهترین فیلم موزیکال یا کمدی هشتاد و یکمین دوره‌ی جوایز گلدن گلوب و 11 نامزدی در فهرست نامزدهای نهایی اسکار 2024 و برد 4 جایزه‌ی اسکار، از پرجایزه‌ترین فیلم‌های ساخته شده در سال 2023 است. در شانزدهمین صفحه‌ی «پرونده جایزه فیلم اسکار» می‌توانید ریویوی نقد و بررسی این اثر را به قلم خانم «رقیه کیه» بخوانید:

برای همه‌ی اهالی سینما و ادبیات وحشت، «فرانکشتاین» یا «هیولای فرانکشتاین» مفهوم و مخلوقی آشناست؛ مخلوقی که از اساطیر یونان به ادبیات انگلستان و سپس به سینما راه یافت و به شهرت جهانی رسید.
 
در این میان اما روایت فرانکشتاین همیشه مردانه بود و یورگوس لانتیموس در آخرین فیلمش، «بیچارگان»، به سراغ گونه‌ی زنانه‌ی این مخلوق می‌رود؛ موجود معصومی که در پی کشف خویش و جهان، از هیولای درون انسان رونمایی می‌کند.

یورگوس لانتیموس فیلمساز میانسال یونانی است که اولین‌بار در سال 2009 با فیلم «دندان نیش» در جشنواره‌ی کن و انتخاب در بخش نوعی نگاه این جشنواره، خود را به صورت جدی به اهالی سینما معرفی کرد و اکنون با 11 بار نامزدی «بیچارگان» در نودوششمین دوره‌ی اسکار و برد 4 مجسمه‌ی اسکار، دیگر به یک کارگردان مطرح بین‌المللی بدل شده است. کارگردانی که سبک خاص خود را در فیلم‌سازی دارد و در 50 سالگی دست به تجربه‌های جدید می‌زند. تجربه‌هایی که در بیچارگان به‌وضوح آن‌ها را به نمایش می‌گذارد و همه چیز به کار می‌گیرد برای اینکه شما را متعجب کند: لنز، رنگ، حرکت، نور و صدا.

[از این پاراگراف خطر لو رفتن قصه وجود دارد]

فیلم با صحنه‌ی سقوط زنی در رودخانه‌ی تایمز از روی پل آغاز می‌شود و رودخانه پیکر بی‌جان او را در ساحل به پزشکی جراح به نام گادوین بکستر با بازی ویلم دفو پس می‌دهد.

بکستر اما جراحی معمولی نیست؛ او استاد تشریح، دانشمندی عجیب و شهروندی ثروتمند است. علم و ثروت با کمی چاشنی ماجراجویی می‌تواند از هر کسی موجودی شرور و نابغه‌ای غیر متعارف بسازد و بکستر از آن دانشمندان ماجراجوی دیوانه است که با پول و علمش دست به هر تجربه‌ای می‌زند.

بکستر، زن زیبای بی‌جان را روی تخت تشریح می‌گذارد و برای نجات او، مغز جنینی که در شکم دارد را به جای مغز از کار افتاده‌ی مادر پیوند می‌زند و «بلا بکستر» متولد می‌شود و سفر بلا با بدن زنی بالغ و مغز نوزادش، با ضمیری خالی از هر مفهوم و تجربه‌ در بیچارگان آغاز می‌شود تا به زنی خودساخته بدل شود. در حقیقت انسان در «بیچارگان» تشریح می‌شود نه کالبد جسمانی او و اگر بکستر جسم انسانی را تشریح می‌کند، بلا در سفر قهرمانانه‌ی خود و در جستجوهایش، انسان و جامعه‌ی انسانی را در خلال رنج‌ها، گناه‌ها، تجربه‌ها، تبعیض‌ها و پیچیدگی‌های آن تشریح می‌کند.

لانتیموس جهان انسانی را با بدن زنی جوان و بالغ، اما مغزی تهی در دنیایی به شدت مردانه و فرهنگی پدرسالارانه به تصویر می‌کشد و تصور کنید بلای تهی مغزِ کنجکاو برای چنین جامعه‌ای چه موجودی می‌شود.

بلای زیبا اما نافهم (می‌توانید بخوانید نفهم) برای کشف جهان گرسنه‌تر از آن است که در دیوارهای عمارت گادوین که او را «خدا»  (GOD)صدا می‌زند دوام بیاورد پس از خانه‌ی پدری می‌گریزد و سفر مهارنشدنی او آغاز می‌شود؛ از لندن به لیسبون، سپس سفر با کشتی بخار به اسکندریه و در پایان، سر در آوردن از روسپی‌خانه‌ای در پاریس و بازگشت.

بلا در این سفر و در مواجهه با دنیای گسترده‌ی انسانی به همه چیز با کنجکاوی و ولع نزدیک می‌شود. همه چیز را با مغز یک کودک خالی از قوه‌ی عاقله و ترس، و با جسارت و قدرت بدنی یک انسان کامل تجربه می‌کند: غذا خوردن، آموختن، رابطه، خواندن، معاشرت با مردم، دانستن، خشونت، شادی و... تا به استقلال برسد در همه چیز: عقل، جنسیت، سیاست و زندگی؛ تلاشی برای معنا بخشیدن به جهان، هجوم به حدود ممنوعه، و تشخیص اینکه به چه کسی در زندگی اعتماد کند.

با آغاز سفر بلا، گادوین بکستر از مرکز توجه فیلم خارج و اما استون با بازی شگفت‌انگیز خود در حرکات بدن، میمیک چهره و حتی گردش عنبیه در چشم‌هایش به آخرین ساخته‌ی لانتیموس رنگی از اعجاب، تازگی و طنز تلخ را هدیه می‌دهد و شایسته‌ی این می‌شود تا گوی طلای بهترین بازیگر زن موزیکال یا کمدی را از هشتاد و یکمین دوره‌ی مراسم گلدن گلوب و مجسمه‌ی اسکار بهترین نقش اول زن را از نود و ششمین مراسم اسکار به خانه ببرد.

همانطور که افق دید بلا تغییر می‌کند رنگ‌ها، لنز و موسیقی در بیچارگان نیز تغییر می‌کنند تا تجربیات درونی او را به نمایش بگذارند و حسی از اعجاب، سردرگمی و کشف را در مخاطب ایجاد کند.

لانتیموس در خانه‌ی گادوین بکستر همه چیز را سیاه و سفید نمایش می‌دهد و لنز به لنز چشم ماهی محدود می‌شود اما با هر تجربه‌ی بلا در هر صحنه از فیلم، رنگ به روایت داستان باز‌می‌گردد و لنز دوربین و هم‌نوایی سازها هم تغییر می‌کند و کارگردان این چنین زاویه‌ی دید مخاطب و ذهن او را ناخودآگاه هدایت می‌کند.

با همه‌ی این تفاسیر و با همه‌ی شایستگی‌های فنی این اثر که برای عوامل ساختش علاوه بر اسکار بهترین نقش اول زن، سه اسکار بهترین «طراحی لباس»، بهترین «گریم و آرایش مو» و بهترین «طراحی تولید» را به ارمغان آورد، آخرین ساخته‌ی لانتیموس اما با انتقاداتی نیز رو‌به‌رو است و آن هم بی‌پروایی بیش از حد است. نمایش یک زن به عنوان یک هیولا و شعارهای فمنیستی از دیگر انتقادها به این فیلم است. حتی خانواده‌هایی با فرزندان اعضای پیوندی نسبت به این فیلم و درکی که از پیوند اعضا ارائه می‌دهد اعتراض کردند.

لانتیموس در بیچارگان  خشونت، احساسات، غم، شادی، فقر، علم، فلسفه و در کل زندگی انسانی را از دید نه تنها کارگردان که انسان غربی به تصویر می‌کشد. و اگرچه فیلمنامه‌ی فیلمش اقتباسی است از رمان «آلاسدیر گری» نویسنده‌ی اسکاتلندی فانتزی در سال 1992 و به قلم تونی مک نامارا، اما شباهت قابل توجهی بین کمدی سیاه «بیچارگان» و «فرانکشتاین» مری شلی وجود دارد. 

بلا در بیچارگان توسط دانشمندی پس از اقدام به خودکشی زنده می‌شود و به سفری برای کشف خود در جامعه می‌رود و مانند هیولای فرانکشتاین، فیلم را به صورت یک لوح خالی شروع می کند. او که از خاطرات قبل از احیای خود پاک شده است، باید زبان، جنسیت، روابط طبقاتی و همه‌ی خوبی‌ها و بدی‌های فرهنگ غربی را دوباره کشف کند. بلا که با اعتماد به نفس در دنیایی دشوار به دنبال خوبی است، شبیه هیولای فرانکشتاین ترسناک است به خصوص  زمانی که می‌گوید: «مراقب باش! زیرا من نترس و در نتیجه قدرتمند هستم».




  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
بلای زیبا اما نافهم (می‌توانید بخوانید نفهم) برای کشف جهان گرسنه‌تر از آن است که در دیوارهای عمارت گادوین که او را «خدا» (GOD)صدا می‌زند دوام بیاورد پس از خانه‌ی پدری می‌گریزد و سفر مهارنشدنی او آغاز می‌شود؛ از لندن به لیسبون، سپس سفر با کشتی بخار به اسکندریه و در پایان، سر در آوردن از روسپی‌خانه‌ای در پاریس و بازگشت.

همانطور که افق دید بلا تغییر می‌کند رنگ‌ها، لنز و موسیقی در بیچارگان نیز تغییر می‌کنند تا تجربیات درونی او را به نمایش بگذارند و حسی از اعجاب، سردرگمی و کشف را در مخاطب ایجاد کند.

مطالب مرتبط