مجله میدان آزادی: «زیبا صدایم کن» به تهیه کنندگی سید مازیار هاشمی، جدیدترین ساختهی رسول صدر عاملی است. این فیلم که از جمله فیلمهای راهیافته به چهل و سومین جشنواره فیلم فجر است موضوع ریویوی نقد و بررسی نود و هفتمین صفحه از پرونده «پرواز بر فراز آشیانه سیمرغ»، به قلم مهشاد حمزهلو است که در ادامه بخوانید:
زیبا صدایم کن؛ آوای تازهی پدرانگی
مدتها بود که پردهی سینما در حسرت یک قاب پدر دختری شاعرانه خاک میخورد. نه این که فیلمهایی با موضوع ارتباط پدران با دخترانشان در تاریخ سینمای ایران وجود نداشته باشد؛ اما فیلمی که محوریت اصلیاش، پدرانگی آن هم با نمایشی مثبت از نقش پدر در زندگی فرزند دختر باشد چندان زیاد نیست. وقتی پروژکتور را به روی تاریخ فیلمسازی ایران روشن میکنیم بهنظرم چند فیلم بیشتر از فیلمهی دیگر در این زمینه میدرخشند: «دختر» رضا میرکریمی، «خواهران غریب» از کیومرث پوراحمد، «دستهای خالی» از ابوالقاسم طالبی و «نبات» از پگاه ارضی. حالا رسول صدر عاملی که پس از هفت سال به پشت دوربین بازگشته، به گروه راویان پدرانگی پیوسته و با اثر جدیدش «زیبا صدایم کن»، آوایی تازه در این میانه سر داده است. او پیش از این هم «من ترانه ۱۵ سال دارم»، «دختری با کفشهای کتانی» و «دیشب باباتو دیدم آیدا» را که مرتبط با موضوع دختران نوجوان است در کارنامه سینمایی خود ثبت کرده بود.
زیبا صدایم کن به کارگردانی رسول صدرعاملی، تهیهکنندگی سید مازیار هاشمی و با حمایت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، بنیاد سینمایی فارابی و کمپانی میلاد فیلم تهیه و تولید شده است. نوشتن فیلمنامهی این اثر اقتباسی بر عهدهی آرش صادق بیگی، میلاد صدرعاملی و محمدرضا صدرعاملی بوده و امین حیایی، ژولیت رضاعی، ستاره پسیانی و مهران غفوریان به عنوان بازیگران اصلی فیلم به شخصیتهای داستان زیبا صدایم کن، جان دادهاند.

داستان زیبا صدایم کن
زیبا صدایم کن، با اقتباس از رمانی به همین نام از فرهاد حسنزاده، نویسندهی مطرح کودک و نوجوان از نو متولد شده است. کتاب مشهوری که برگزیدهی شورای کتاب کودک و هجدهمین جشنوارهی کتاب کانون پرورش فکری شده و در فهرست کتابهای کلاغ سفید کتابخانهی بینالمللی مونیخ آلمان ۲۰۱۷ و فهرست افتخار دفتر بین المللی کتاب برای نسل جوان ۲۰۱۸ هم قرار گرفته است.
داستان فیلم، روایتگر قصهی پدری به نام خسرو (با بازی امین حیایی) است که سالهاست در آسایشگاه روانی بستری شده است اما بزرگترین حسرت او دوری از جامعه یا سروصدای ماشینی شهر نیست. او قلبی گمشده در دل شهر دارد که به دور از او میتپد؛ دخترش «زیبا» (ژولیت رضاعی).
زیبا دختری که در دوری از پدر و مادر در یک خوابگاه وابسته به بهزیستی زندگی میکند، در تلاش است تا به استقلالی کامل برسد و مدتهاست جواب تماسهای پدر را بیپاسخ گذاشته و گویی رشتهی پدر و دختریِ میانشان را بریده است. خسرو اما هنوز در تلاش است تا این طناب رشتهرشته را ترمیم کند و به قول خودش طعم پدربودن را بچشد. همین هدف او را در روز سهشنبه ۲۵ آبان، به یک فرار موقت از آسایشگاه وامیدارد تا تولد تنها دخترش را در کنار او جشن بگیرد.
بالاخره خسرو با ترفندی، قبل از طلوع خورشید به دل خیابانها میزند و خود را به جلوی خوابگاه دختران میرساند. او زیبا را در حالی مییابد که مدرسه را دور زده، راهی محل کار برای گرفتن حقوق عقبماندهاش است. اینجا اولین مواجههی پدر و دختر است که منزل به منزل ادامه پیدا میکند تا در نهایت شمع آرزوی این پدر و دختر فوت شود.
پدرانگی در زیبا صدایم کن
پدرانگی در زیبا صدایم کن به لطافت همان گلهای کاغذیای جلوه کرده که خسرو از کودکی برای زیبا در حیاط بیمارستان روانی کاشته است. گویی خسرو که هیچگاه به درستی فرصت پدریکردن برای زیبا را نداشته است، روز تولد ۱۶ سالگی زیبا را فرصتی برای جبران سالهای از دست رفته میداند. گویی در این چند ساعت محدود میخواهد همه درسهای زندگیای که یک عمر میخواست به زیبا بدهد را در قالب جملاتی پدرانه بیان کند؛ مثل این که خوشبختی در چیزهایی به کوچکی یک ساندویچ میتواند خلاصه شود و روزی هر کسی متفاوت است، یا اینکه گاهی همهچیز خراب میشود اما میتواند درست شود.
پدر زیبا که قبل از رفتن به آسایشگاه، رانندهی جرثقیل بوده از وقتی که پا به شهر گذاشته گویی زیبا را شبیه یکی از همان ساختمانهای نیمهکارهای میبیند که فرصت کاملکردن و پرورشدادنش را پیدا نکرده است. شاید حضور سکانسهای متفاوت از این ساختمانها نمادی از همین حسرت باشد. سکانس پایانی هم در یکی از همین ساختمانهای نیمهکاره تمام میشود و برجی که چشمانداز نگاه زیبا و خسرو است انگار نمادی از آیندهای است که خسرو میخواهد برای زیبا بسازد و یا تمثالی از احساس خسرو که حالا حداقل به اندازهی یک روز هم که شده برای زیبا پدری کرده است.
وقتی به روند رشد ارتباط این پدر و دختر نگاه میکنیم میبینیم که در ابتدای قصه، خسرو با همان لباسهای آسایشگاه شبیه به سایهای زیبا را دنبال میکند. زیبایی که هنوز حتی از سایهی پدر هم فراری است. آن دو مقصدبهمقصد مسیر را طی میکنند تا در میانهی داستان شانهبهشانه میشوند و در انتها، این زیباست که سایهی پدر شده و نگران به دنبالش راه میرود. روندی که نشان میدهد چگونه خسرو توانسته با حمایتگریاش از زیبا در موقعیتهای مختلف، در همین بازهی زمانی کوتاه اعتماد دخترش را بازسازی کند.
قهرمانی از قفس پرید
زیبا صدایم کن، اقتباسی آزاد از رمان فرهاد حسنزاده از سرشناسترین رماننویسان نوجوان ایرانی است. فیلم با وجود اشتراکات بسیار میان درونمایه، طرح داستانی و شخصیتپردازیهای رمان، کاملاً متعهد به پیرنگ داستانی آن نیست. موضوع اصلی این رمان معضلات کودکان بدسرپرست است و فیلمنامهنویسان این اثر، برای بهتر جلوه دادن این موضوع و آسیبی که زیبا در نبود پدرش دیده است تاحدی سناریو را تغییردادهاند.

طرح جلد رمان «زیبا صدایم کن» | فرهاد حسنزاده
برخلاف رمان، در ابتدای فیلم، زیبا و پدرش رابطهای صمیمانه ندارند. زیبا با پدر مدتهاست که قهر است. نه جایی دارد که بتواند آن را خانه بداند و نه پدر و مادری یا فامیلی که دلش به آنها گرم باشد. زیبای رسول صدر عاملی مستقلتر است؛ از دادگاه برای خودش گواهی رشد میگیرد، کار میکند و خرجش را خودش تامین میکند و این موضوع تا حدودی مخاطب را به یاد شخصیت اصلی دختر در زندگی با چشمان بسته و من ترانه ۱۵ سال دارم میاندازد.
عامل دیگری که سناریوی این اثر اقتباسی را دچار تغییراتی کرده، ارجاعات یا بعضاً کنایههایی است که به مسائل اجتماعی دارد مثل طعنه به گشت ارشاد. همین هدف سکانسهایی را به فیلم افزوده است که در رمان دیده نمیشود. سومین تفاوت مهم، شخصیتپردازی خسروی فیلم است. او مانند شخصیتش در رمان حسنزاده آدمی مهربان و شوخ است ولی پایبندتر به اصول. گویی کارگردان میخواهد پیامی دیگر را از طریق کنشهای این تیپ شخصیتی برساند. او از زمانی که پا به شهر میگذارد با بینظمیها و سروصداهای شلوغ شهر تحریک و عصبی میشود. خسرو اگرچه در نگاه آدمهای شهر دیوانهای از قفس پریده است اما هر وقت بینظمی یا خروج از اصول را میبیند دست به کار میشود و آونگ خراب جامعه را تنظیم میکند، حتی اگر به ضرر خود یا کسی که دوستش دارد تمام شود.
تفاوتهای بزرگ و کوچک دیگری را نیز نویسندگان فیلمنامه در اقتباسشان ایجاد کردهاند؛ مثل شیوهی فرار، شغل مادر یا... که نه تنها آسیبی به کلیت اثر نزده است بلکه کاملا در خدمت فیلم هستند.
تصویرها، حرف میزنند
اگر بخواهیم زیبا صدایم کن را از منظر فرم و تکنیک بررسی کنیم باید گفت که در مجموع نتیجهی کار موفق است. بازی امین حیایی در نقش خسرو درخشان است و پدرانگی را تمام عیار به نمایش میگذارد. او چنان در کلام و فرم بدن در نقش خسرو حل شده که بیننده را با اشکهایش به گریه و با خندهها و شوخ طبعیاش به خنده وامیدارد. بازی ژولیت رضاعی در نقش زیبا هم روان و تاثیرگذار است و هرچه فیلم جلوتر میرود بیشتر در نقش جا میافتد. مهران غفوریان و ستاره پسیانی هم به خوبی نقش یک عموی منفعتطلب و یک مددکار دلرحم را به نمایش گذاشتهاند. در این میان اما بازی بازیگر نقش اشکان و بازیگر نقش مادر زیبا میتوانست یکدستتر و باورپذیرتر باشد.
میتوان گفت کارگردانی و فیلمبرداری نقطهی قوت فیلم محسوب میشوند و آنقدر نتیجهی رضایتبخشی داشتهاند که تصویر را هم مانند دیالوگها به حرف درآورند! تصویربرداری به ویژه در سکانس جرثقیل فوقالعاده است. فیلمنامهنویسان هم به خوبی از پس اقتباس این اثر مهم درآمدهاند و تغیبرات و دیالوگهایی را قلم زدهاند که در خدمت فیلم و پیام آن است.
اما یکی از ضعفهایی که در این میان فیلم را با مشکلی مهم مواجه میکند این است که هر چه فیلم جلوتر میرود گویی سبک رمانتیکتری به خود میگیرد. البته این ویژگی بهخودیِ خود نقطه ضعف نیست تا وقتی که موقعیتها را دور از باور نکند و منطق داستانی را تضعیف نکند، که متاسفانه فیلم در چندین سکانس دچارش شده است، مخصوصا در سکانسهایی که زیبا و پدرش، مادر زیبا را در موقعیتهای مختلف میبینند.
و در پایان یک ملودرام نوجوانانه
زیبا صدایم کن را میتوانیم یک فیلم نوجوانانهی ملودرام و پر از احساس بدانیم. البته اگر مخاطب آن نوجوانان هم باشند در یکی دو مورد وارد حواشی اخلاقی نامناسبی برای این گروه سنی میشود که باید در موردش تامل کرد. در مجموع زیبا صدایم کن با وجود نقاط ضعف مطرح شده در مجموع خوب ظاهر میشود و به فهرست آثار اقتباسی موفق سینمایی ایران میپیوندد. فیلمی که رنج کودکان بیسرپرست و بدسرپرست را به خوبی به تصویر میکشد.

رسول صدرعاملی کارگردان و نویسندگان فیلمنامه آرش صادق بیگی، میلاد صدرعاملی و محمدرضا صدرعاملی
فیلم با نمایش چند ساعت از یک ارتباط پراحساس پدر دختری، احساسات مخاطب را به دست میگیرد، ذهنشان را با خاطرات، نوستالژیک میکند و دردهایشان را مرهم میشود. این را میتوان از صدای خنده و گریهی مخاطبان هنگام اکران فیلم شنید و از صدای بلند دستهایشان وقتی پرده بالا میرود و چراغهای سالن روشن میشود قضاوت کرد.
مطالب مرتبط:
ریویو: نگاهی به رمان «زیبا صدایم کن» اثر فرهاد حسنزاده