چهارشنبه 17 بهمن 1403 / خواندن: 14 دقیقه
پرونده پرواز بر فراز آشیانه‌ی سیمرغ | صفحه هشتاد و هشتم

ریویو: نقد و نظری به فیلم «لولی» ساخته «رضا فرهمند»

باید لولی را یک قدم ارزشمند برای به رسمیت شناختن مشکلات روان‌شناختی و نقش آن‌ها در زندگی اجتماعی دانست. اگر در دهه‌ی 60 «پرنده‌ی کوچک خوشبختی» پوران درخشنده، در دهه‌ی 70 «روانی» داریوش فرهنگ، در دهه‌ی 80 «پارک وی» فریدون جیرانی و در دهه‌ی 90 «حوض نقاشی» مازیار میری قهرمانانی، با مشکلات روانی را به سینمای ما معرفی کردند، حالا می‌بینیم که مسئله‌ی نسبتا کوچک لکنت زبان هم به رسمیت شناخته می‌شود.

ریویو: نقد و نظری به فیلم «لولی» ساخته «رضا فرهمند»

مجله میدان آزادی: در این صفحه از پرونده‌ی «پرواز بر فراز آشیانه سیمرغ» به سراغ نقد، تحلیل و بررسی فیلم سینمایی «لولی» به کارگردانی «رضا فرهمند» و تهیه‌کنندگی «جلیل اکبری صحت» رفته‌ایم. این ریویو را در ادامه به قلم مجید اسطیری خواهید خواند: 


زیباترین تصویری که من از ارتباط یک نوجوان با قرآن کریم در تاریخ ادبیات داستانی فارسی سراغ دارم مربوط به رمان خواندنیِ «رازهای سرزمین من» نوشته‌ی رضا براهنی است. آن‌جا نوجوانی داریم که عشق به قرائت قرآن، او را نیمه‌شب‌ها از بستر بیرون می‌کشد تا مخفیانه از خانه بیرون بزند و از دیوار مسجد کبود تبریز بالا برود و در محراب به قرائت قرآن بپردازد و خودش هم از جذبه‌ی روحانی آیات الهی که نمی‌داند چگونه در صدایش جاری می‌شود سرمست شود.

براهنی در فصلی به نام «قول حسین‌میرزا» از زبان شخصیت اصلی رمانش می‌نویسد:

« پدر سه تابستان متوالی مرا فرستاده بود به مسجد جامع تا عربی و قرائت قرآن را خوب یاد بگیرم. صدایم خوب بود، ولی بلند نبود. وقتی که قرآن می‌خواندم، مسجد كوچکِ راسته‌ی کوچه را با صدایم پر می‌کردم ولی صدایم در مساجد بزرگ خوب شنیده نمی‌شد. تمرین پشت تمرین می‌کردم. آیه‌های طولانی و گاهی چند آیه‌ی کوتاه را با يک نفس می‌خواندم. پدر شنا یادم داده بود. بین زیر آبی شنا کردن که در طول آن سعی می‌کردم نفسم را در زیر آب در سینه‌ام حبس کنم و مدت حبس کردن نفس را هر چه طولانی‌تر بکنم و خواندن آیه‌های طولانی و یا ادغام چند آیه در يک نفس، رابطه‌ی مستقیمی برقرار بود. راز طولانی کردن نفس را با کسی در میان نگذاشته بودم.»

این یکی از برجسته ترین نمونه‌های ارتباط یک تجربه‌ی کاملا مادی با یک تجربه‌ی معنوی در ادبیات داستانی ماست. تجربه‌ی دینی، عمیق‌ترین نوع تجربه‌ی زندگی است. همین مساله، منتقل کردن و گواهی دادن درباره‌ی آن را سخت می‌کند. کسی که یک تجربه‌ی دینی ناب را از سر می‌گذراند، در تنهایی فرومی‌رود. به قول «کارل گوستاو یونگ»:« تجربه‌ی دینی، امر مطلقی است که چون‌وچرا بر نمی‌دارد. ایرادکننده فقط می‌تواند بگوید که چنین تجربه‌ای به او دست نداده است. آن گاه طرف مخاطب او خواهد گفت: «متأسفم، اما به من دست داده است.» و این‌جا گفت‌وگو پایان خواهد یافت.»

از این‌جا باید به تنهاییِ منتشر شده در قاب‌به‌قاب فیلم «لولی» ورود کنم. اولین قاب فیلم «موسی» شخصیت اصلی را در تنهایی خودش در کبوترخانه‌ی کوچک امامزاده می‌بینیم و در صحنه‌های بسیاری که او، در تلاش برای حل کردن مشکل لکنت زبانش است نیز، شاهد تنهایی او هستیم.

در واقع مشکل لکنت زبان برای او تنهایی را به ارمغان آورده است. اما او که یک طلبه است قاعدتا باید به ذات تجربه‌ی دینی، نزدیک باشد. فیلم در موقعیتی آغاز می‌شود که گویا قرار بوده موسی شفا گرفته باشد اما این تجربه‌ی دینی شکست خورده. در ادامه اما خواهیم دید که منصور (یک قاچاقچی محبوس در انباری امامزاده)، با یک راه حل ساده، شبیه راه حل حسین‌میرزای رمان براهنی، مشکل لکنت موسی را (ولو مقطعی) حل می‌کند. 

توجه ظریف‌تر به مشکلات روان‌شناختی

شکی نیست که لکنت زبان یک مشکل روان‌شناختی است. پس فیلمی که این مشکل را به عنوان مسئله‌ی اصلی قهرمانش برمی‌گزیند، ناگزیر قدم در قلمرو مسائل روان‌شناختی گذاشته و فارغ از این‌که شخصیت‌ها درکی از راه حل‌های روان‌شناختی دارند یا نه، کارگردان نمی‌تواند رویکرد روان‌شناختی نداشته باشد. اما فقر رویکرد روان‌شناختی آن‌جا خودش را نشان می‌دهد که موسی گویی برای اولین بار در سن و سال حدود بیست سالگی از منصور یک راه حل بسیار ابتدایی برای حل کردن مشکل لکنت زبان را می‌شنود و با اولین تلاش بر مشکلش فائق می‌آید. شاید هر فردی که کوچک‌ترین مطالعه‌ی روان‌شناختی هم نداشته باشد، در برخورد با فردِ دچار لکنت زبان همین راه حل به ذهنش برسد و پیشنهاد بدهد او عمیق‌تر و با آرامش نفس بکشد و یک‌نواخت و آهسته نفسش را بیرون بدهد و میان جملات تندتند و بریده‌بریده نفس نکشد و… .

بد نیست «لولی» را با فیلم «سخنرانی پادشاه» که به همین مسئله پرداخته مقایسه کنیم. اگر«لولی» علاوه بر نماهای زیبایش در لوکیشن یک امامزاده‌ی بسیار خلوت  (متروک؟ و چرا؟!) شخصیت‌هایش را مدام غرق در احوالات معنوی نشان می‌داد. شاید این قیاس مع‌الفارق بود، اما وقتی می‌بینیم موسی و همسرش صفورا بیش از راه حل‌های معنوی دنبال راه حل‌های مادی هستند مطمئن می‌شویم این مقایسه صحیح و دقیق است. در سخنرانی پادشاه پس از معرفی صریح و سریع مسئله‌ی قهرمان، انواع و اقسام راه حل‌ها مورد آزمایش قرار می‌گیرند و همین مسئله تنفس صحیح در یک سوم ابتدایی فیلم مطرح می‌شود و فقط یکی از کارهایی است که شاهزاده باید انجام بدهد تا لکنت زبانش برطرف شود.

باید «لولی» را یک قدم ارزشمند برای به رسمیت شناختن مشکلات روان‌شناختی و نقش آن‌ها در زندگی اجتماعی دانست. اگر در دهه‌ی 60 «پرنده‌‌ی کوچک خوشبختی» پوران درخشنده، در دهه‌ی 70 «روانی» داریوش فرهنگ، در دهه‌ی 80 «پارک وی» فریدون جیرانی و در دهه‌ی 90 «حوض نقاشی» مازیار میری قهرمانانی با مشکلات روانی را به سینمای ما معرفی کردند، حالا می‌بینیم که مسئله‌ی نسبتا کوچک لکنت زبان هم به رسمیت شناخته می‌شود و این سیر آهسته نشان می‌دهد که سینمای ما در طی چهل سال گذشته، درک ظریف‌تری از مسائل روان‌شناختی پیدا کرده است. صد البته که ادبیات داستانی ما به خاطر ذات نخبگانی‌تر و اسارت کمتر در چنگال سرمایه زودتر و مفصل‌تر به سراغ دانش روان‌شناسی رفت و آثار درخشانی مخصوصا در مکتب اصفهان از نویسندگانی چون گلشیری و صادقی و مدرس صادقی خلق شد. 

این را هم نباید از قلم بیندازیم که اولیای امور دینی، شاید هنوز چنان که باید و شاید نتوانسته‌اند نقش مسائل روان‌شناختی در دین‌داری را برای جامعه (یا حتی خودشان) حلاجی بکنند. اگر موسی در امتحان سخنرانی‌اش رد بشود موقعیتی شبیه ونسان ونگوگ پیدا می‌کند که دوست داشت کشیش شود ولی کلیسا او را نپذیرفت. تکلیف موسی چیست؟ تکلیف همه‌ی درونگراهای خجالتی که نمی‌توانند در آیین‌های جمعی دینی نقش فعالی داشته باشند چیست؟ سوزان کین نویسنده‌ی کتاب «سکوت: قدرت درونگراها در دنیایی که مدام حرف می‌زند» از چنین موقعیتی در مورد مسیحیان آگلیکن می‌نویسد:

«فرهنگ اوانجلیست، ایمان را به برون‌گرایی پیوند می‌زند. تأکید این کلیسا روی جمع، شرکت هر چه بیشتر در برنامه‌ها و رویدادهای بیرونی و ملاقات با تعداد بیشتر و بیشتری از مردم است. این باعث تنش در بسیاری از درون‌گراهایی می‌شود که این طور نیستند؛ و به زبان مذهبی وقتی احساس تنش می‌کنید یعنی یک جای کار خراب است. احساس نمی‌کنید که دارید کارتان را درست انجام می‌دهید. احساس می‌کنید که خدا از شما راضی نیست!»


سکانسی از فیلم سینمایی «لولی»، ساخته‌ی «رضا فرهمند»

نقات قوت و ضعف فیلم

زبان سینمایی اثر در مجموع قوی است: صفورا همسر موسی که برای بهبود لکنت زبان همسرش بسیار تلاش می‌کند در ادامه به بی‌فایده بودن راه حل‌هایش پی می‌برد و آن همه کلمه‌ی نوشته شده روی در و دیوار خانه را پاک می‌کند و کاغذهایی که کلمات روی آن‌ها نوشته شده را بر فراز مناره‌ی مسجد پاره کرده و به دست باد می‌سپارد. حرکت ریورس در این صحنه، دقت نظر کارگردان در بیان سینمایی را می‌رساند: او در واقع مزد معنوی تلاشش را بازپس می‌گیرد و کلمات، بال‌زنان به دستانش بازمی‌گردند. انتخاب نام موسی و صفورا نیز خالی از نکته‌سنجی نیست. داستان لکنت زبان حضرت موسی (ع) به واسطه‌ی به دهان گذاشتن ذغال افروخته در کودکی، و دعای آن حضرت پیش از رفتن به سراغ فرعون که «واحلل عقدة من لساني» را همه شنیده‌ایم. پس موسی نام مناسبی است و برای این موسی چه همسری بهتر از صفورا که بنا بر عهد قدیم و عهد جدید نام همسر حضرت موسی بوده است. از طرف دیگر در این امامزاده، آنتن‌دهی تلفن همراه ضعیف است و این مشکل، یک معنای ضمنی جالب توجه دارد: موسی در ارتباط معنوی‌اش هم ضعیف است. اصطلاحا «سیمش وصل نیست» اما «لولی» موقعیت جذاب موسی را با چند کوتاهی غیرقابل بخشش در کارگردانی مخدوش کرده است:

اولا داستان دو شخصیت زن افغان (منیر شیعه و گلسای سنی) که در شخصیت منصور به هم گره خورده، به اندازه‌ی کافی پرداخت نمی‌شود و چون هیچ جنبه‌ی روان‌شناختی ندارد مدام باعث دور شدن فیلم از نظرگاه روان‌شناختی می‌شود.

ثانیا علی‌رغم نماهای زیبایی که از درون امامزاده گرفته شده، بیرون نرفتن دوربین از این لوکیشن غیرقابل توجیه است.

ثالثا و بدتر از همه این‌که کارگردان، گویا خودش هم متوجه نقاط عطف داستانش نشده و مثلا با سکانس برطرف شدن لکنت زبان موسی چنان با بی‌تفاوتی برخورد می‌کند که علاقه‌ی مخاطب به فیلم را سرکوب می‌کند.

رابعا جای تعجب است که در فیلمی با لوکیشن و شخصیت‌های محدود و مخصوصا قهرمانی دچار مشکل روان‌شناختی، ما نماهای نزدیک خیلی کمی داریم و به شکلی باور نکردنی حتی یک کلوزآپ از موسی هم نمی‌بینیم و تماشاگر آرزو به دل می‌ماند واضح چهره‌ی قهرمان را ببیند. 




تصاویر پیوست

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
فقر رویکرد روان‌شناختی آن‌جا خودش را نشان می‌دهد که موسی گویی برای اولین بار در سن و سال حدود بیست سالگی از منصور یک راه حل بسیار ابتدایی برای حل کردن مشکل لکنت زبان را می‌شنود و با اولین تلاش بر مشکلش فائق می‌آید. شاید هر فردی که کوچک‌ترین مطالعه‌ی روان‌شناختی هم نداشته باشد در برخورد با فرد دچار لکنت زبان همین راه حل به ذهنش برسد و پیشنهاد بدهد. او عمیق‌تر و با آرامش نفس بکشد و یک‌نواخت و آهسته نفسش را بیرون بدهد و میان جملات تندتند و بریده‌بریده نفس نکشد و… .

زبان سینمایی اثر در مجموع قوی است: صفورا همسر موسی که برای بهبود لکنت زبان همسرش بسیار تلاش می‌کند، در ادامه به بی‌فایده بودن راه حل‌هایش پی می‌برد و آن همه کلمه‌ی نوشته شده روی در و دیوار خانه را پاک می‌کند و کاغذهایی که کلمات روی آن‌ها نوشته شده را بر فراز مناره‌ی مسجد پاره کرده و به دست باد می‌سپارد. حرکت ریورس در این صحنه دقت نظر کارگردان در بیان سینمایی را می‌رساند: او در واقع مزد معنوی تلاشش را بازپس می‌گیرد و کلمات بال‌زنان به دستانش بازمی‌گردند.

مطالب مرتبط