یکشنبه 21 خرداد 1402 / خواندن: 4 دقیقه
وقتی کودکان کار، سر راه آنجلوپولوس را می‌گیرند!

ریویو: نگاهی به فیلم سینمایی «ابدیت و یک روز»، ساخته «تئو آنجلوپولوس»

قهرمان فیلم «ابدیت و یک روز»، الکساندر، یک نویسنده‌ی مشهور و موفق است که در واپسین روزهای زندگی‌اش آنچه را از سر گذرانده مرور می‌کند. مهم‌ترین اتفاقی که برای الکساندر می‌افتد آشنایی غیرمنتظره با یک «کودک کار» است که از آلبانی و به‌قصد کار کردن به یونان آمده است.

4.67
ریویو: نگاهی به فیلم سینمایی «ابدیت و یک روز»، ساخته «تئو آنجلوپولوس»

مجله میدان آزادی: «تئو آنجلوپولوس» کارگردان صاحب سبک یونانی در فیلم‌هایش مخاطب را دعوت به درنگ در ذات زندگی و چالش‌های اخلاقی می‌کند. او در فیلم «ابدیت و یک روز» به موقعیت خاص یک کودک کار می‌پردازد. به بهانه‌ی فرارسیدن دوازدهم ژوئن یا «روز جهانی مقابله با کار کودکان» ریویوی آقای «مجید اسطیری» بر این فیلم را بخوانید:


تئو آنجلوپولوس و آزمون اخلاقی‌اش در برابر «کودکان کار»

کشور یونان یکی از اصلی‌ترین گذرگاه‌های ورود مهاجران به اروپاست. این یعنی هر وقت مصیبتی گریبان خاورمیانه را بگیرد یونان باید منتظر سیل مهاجران غیرقانونی باشد که می‌خواهند به اروپا بروند. پس چه بهانه‌ای بهتر از این برای کارگردان اندیشمندی که می‌خواهد فیلمی درباره‌ی وظیفه‌ی‌ اخلاقی بسازد؟

قهرمان فیلم «ابدیت و یک روز»، الکساندر، یک نویسنده‌ی مشهور و موفق است که در واپسین روزهای زندگی‌اش آنچه را از سر گذرانده مرور می‌کند. مهم‌ترین اتفاقی که برای الکساندر می‌افتد آشنایی غیرمنتظره با یک «کودک کار» است که از آلبانی و به‌قصد کار کردن به یونان آمده است. ناگهان وظیفه‌ی‌ اخلاقی در جایی که قهرمان منتظرش نیست گریبان او را می‌گیرد و برخلاف انتظارش به‌سادگی رهایش نمی‌کند. همان‌گونه که امانوئل کانت، در کتاب «بنیادگذاری فلسفه‌ی اخلاق» می‌گوید وظیفه‌ی اخلاقی «کمک به دیگران» یک وظیفه‌ی ناقص است، به این معنا که اعتقاد به این مسئولیت نمی‌تواند نشان‌دهنده‌ی تمامی افعال جزئی فرد معتقد باشد. تا کجا باید به دیگران کمک کرد؟ این تفاوتی آشکار دارد با وظیفه‌ی «دروغ نگفتن» که وظیفه‌ای کامل است و تا جزئی‌ترین افعال را روشن می‌کند. «هرگز» نباید دروغ گفت، اما «همیشه» باید به دیگران کمک کرد؟ اگر این‌طور باشد هر کس ممکن است با دادن صدقه‌ای به کودکی که در چهارراه شیشه‌ی ماشینش را دستمال می‌کشد گمان کند مسئولیت اخلاقی‌اش را انجام داده است. همان‌طور که الکساندر گمان می‌کند با فراری دادن کودک آلبانیایی از دست مأموران پلیس چنین کرده. اما وجدان او تلنگر می‌زند و چند بار از او می‌شنویم که «نمی‌تونم اینجا رهات کنم»!

آنجلوپولوس که در فیلم «چشم‌اندازی در مه» هم به مضمون معصومیت و کودکی پرداخته است، اینجا نهایت معصومیت را در وجود این «کودک کار» آلبانیایی به تصویر می‌کشد تا حصار ابزار مدرن را کنار بزند. حصار ابزار مدرن در قرن بیستم اتومبیل بود؛ اتومبیل که مظهر سرعت و محصور بودن است. از پشت شیشه‌ی اتومبیل به‌سادگی می‌توان کودکان کار را نظاره کرد و فقط به‌اندازه‌ی سبز شدن چراغ باید این غم را تحمل کنیم چون بعدش می‌شود با سرعت از این چراغ قرمز اخلاقی گریخت. می‌شود وظیفه‌ی اخلاقی را با دادن یک اسکناس به کودکی که شیشه‌ی‌ ماشین را دستمال می‌کشد بازخرید! کودکان کار زشت و شرور به نظر می‌رسند اما آنجلوپولوس نهایت ظرافت و معصومیت را در این کودک کار به تصویر می‌کشد تا در سکانسی که پولدارها برای خریدن این بچه‌ها صف می‌کشند کاتارسیس با قدرت تمام گریبان مخاطب غربی، مخاطب دارای امنیت و خانواده‌ی خوشبخت را بگیرد.

مسئولیت اخلاقی دو جلوه‌ی دیگر هم در این فیلم نشان می‌دهد. آنجلوپولوس، الکساندر را در برابر وطن و عشق هم قرار می‌دهد. داستان شاعری که به میهن رجعت می‌کند تا کلمات را بخرد و شعر بگوید استعاره‌ای از وظیفه‌ی‌ اخلاقی در برابر وطن، و تداعی گفت‌وگو با همسر درگذشته که خلاصه شدن ابدیت در یک روز را به الکساندر یادآوری می‌کند استعاره‌ای از وظیفه‌ی اخلاقی در برابر عشق است. این سه وظیفه را نه می‌توان به تعویق انداخت و نه می‌توان ناقص انجام داد.

 


مطالب مرتبط:

نقد و بررسی فیلم «ابدیت و یک روز»، ساخته «تئو آنجلوپولوس»




امیدمقدم
3 مرداد 1403

الکساندر شاعری است که شاید لحظه ای از شعر و ادب یونان جدا نیست تا جاییکه کودک کار هم که پیش از به چشم کودکی جاهل و ساده به اونگاه میکرد؛ اشعاری را میخواند که شاید از خود الکساندر هم باشد..
فیلم اگر با فلش بک هایی گذشته الکساندر را تداعی میکند اما گاها گیج کننده است پ بهتر میبود پولوس با تصاویری سیاه و سفید همچون  سینمای تارکوفسکی این گذشته و حال  را از هم جدا کند.
کودکان کار که شاید بنوعی دغدغه ی پولوس هم بوده در واقع به شکلی ظریف در پهنه ی ادبیات و شعر جای گرفته است و گویی این را تداعی میکند که کسی که گرسنه است برایش چه از لیلی بگویی چه مجنون او انلحظه متوجه نیست..تا انجا که در چند سکانش کودک زیرکانه به بهانه ی فروختن کلماتی از الکساندر پول میگیرد..و این نشان از گرسنگی قبلی او در زمان کار و استرس دارد و سکانس ساندویچ هم حکایت از آن دارد..
زاویه های دوربین گاها کشش هایی عمیق و روایی دارد آنجا که در کناری مادری پیر گذران زندگی را بزیبایی نشان میدهد و پسری که قطعا با وجود شاعر بودنش پسر خوبی برای مادرش نبوده است.

علی دلقندب
27 دی 1402

وقتی کودکان کار سر راه آنجلو پولوس را می گیرند و وقتی شما با نقد آنرا دوقبضه می کنی , آیا دوست دارم غم دیدن کودکان کار در چهارراه و میادین شهر با خرابی چراغ قرمز بیشتر شود...

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
کودکان کار زشت و شرور به نظر می‌رسند اما آنجلوپولوس نهایت ظرافت و معصومیت را در این کودک کار به تصویر می‌کشد تا در سکانسی که پولدارها برای خریدن این بچه‌ها صف می‌کشند کاتارسیس با قدرت تمام گریبان مخاطب غربی، مخاطب دارای امنیت و خانواده‌ی خوشبخت را بگیرد.


مطالب مرتبط