مجله میدان آزادی: تابستان سال 1402 پروندهی «روزی روزگاری تلویزیون» را در مجله میدان آزادی منتشر کردیم تا به بهانه رسیدن تابستان که همیشه فرصت خوبی برای تماشا به ما میدهد، با بررسی و نقد سریالهای تلوزیونی در انتخاب یک سریال تماشایی همراه شما باشیم. حالا یک سال از آن پرونده گذشته و در چهاردهمین پرونده از مجموعه پروندههای تخصصی مجله میدان آزادی، نوبت به بررسی سریالهای رسانه خانگی رسیده است که در عالم سریالها و سریالبازها جای پای خود را محکم کردهاند. پرونده «هزار و یک سریال» را با یادداشت سرمقاله به قلم خانم «مینو رضایی» آغاز میکنیم:
یک
سال 1388 بود؛ دوران شکننده و زودگذر سیدیها! دورانی که یک پله از گرو گذاشتن شناسنامه و تحویل گرفتن نوار ویدئو گذر کرده بودیم و دیگر سیدی فیلمهای سینمایی را همراه باقی خریدهای بقالی روی پیشخوان میگذاشتیم تا حساب کنند. همان موقع سروکلهی «فرار از زندان» پیدا شد، به عنوان اولین «سریال خارجی» دوبله در شبکه نمایش خانگی. تب فرار از زندان که همه را گرفت «24» هم آمد و بعد در مرداد 1389 «قلب یخی». قلب یخی که روی جلدش نوشته بود قسمت یک و این برای کسانیکه سریال دیدن یکی از سرگرمیهایشان بود به معنی آغاز همان چیزی بود که دنبالش میگشتند؛ سریال ایرانی در فرمی خارج از فرم تلویزیون و عموماً با بازیگری ستارههای دست نیافتنی سینما!
هنوز مدت زیادی از حضور قلب یخی نگذشته بود که «قهوه تلخ» مهران مدیری آمد و به اصطلاح بازار نمایش خانگی را ترکاند! ظاهرا «جان! جان من! جان من سریال قهوه تلخ رو کپی نکنید و کپیاش رو هم نخرید» گفتنهای مدیری در اول هر سیدی جواب داد و قهوه تلخ به سرنوشت قلب یخی یعنی ورشکستگی بر اثر فروش نسخههای کپی غیرقانونی دچار نشد.
دو
کمکم با همهگیر شدن گوشیهای هوشمند و حضور اینترنت به مثابه اکسیژن و غذا در زندگی روزمره، و هم نیاز بیپایان مخاطبان به سرگرمی، شبکهی نمایش خانگی رشد کرد. رشدی که باعث به وجود آمدن انواع و اقسام سکو یا VOD یا پلتفرمهای پخش فیلم شد. البته روی خوش نشان دادن هنرمندان حرفهای سینما و تلویزیون و حتی تئاتر هم به این شبکه بیتأثیر نبود؛ روی خوشی که هم به خاطر محدود و سخت شدن شرایط کار با صدا و سیما، آغاز افول سریالسازی و تعداد مخاطبان این رسانه بود و هم به خاطر تراکنش مالی قابل توجه شبکه نمایش خانگی.
اسفند 1402 بود که ساترا (سازمان تنظیم مقررات رسانههای صوت و تصویر فراگیر در فضای مجازی) اعلام کرد بیش از 437 مجوز برای تاسیس سکوها صادر کرده است! گرچه فعلاً از این تعداد تنها حدود ده پلتفرم فعالند اما همین عدد نشان دهندهی بازار گسترده و بیپایان مالی و مخاطب دنیای پلتفرم است. دنیایی که با سریال شروع شد و بعدا انیمیشن، فیلم سینمایی، سریالهای خارجی و تاکشوها هم به آن اضافه شد. دنیایی که به واسطهی حق اشتراکها و آگهیها، بازار سرمایهی کلانی برای خود دست و پا کرده است. البته به دلیل نبودن قانون کپیرایت در ایران، حساب کردن روی درآمد حق اشتراک بیشتر یک شوخی است و حرف اول درآمدزایی را اسپانسرها میزنند اما در پلتفرمهای خارجی اینچنین نیست.
سه
فصل تابستان است و همه به دنبال انتخاب بهترین محتوای سرگرم کننده برای زمان و بودجه محدودشان هستند. حالا نه تنها تلویزیون خودمان، که تعداد زیادی از شبکههای ماهوارهای فارسیزبان در پخش مداوم سریال با هم رقابت میکنند. گرچه تلویزیون ما به علت موانع قانونی اجازهی پخش سریالهای ایرانی پلتفرم را ندارد اما شبکههای ماهوارهای فارسیزبان، به محض انتشار هر قسمت جدید از هر سریال ایرانی پلتفرم، بارها و بارها آن را پخش میکنند و این یعنی در یک معامله یک سر سود، انبوه مخاطبانشان را باز هم با پدیدهی «سریالسازی ایرانی» پای برنامه مینشانند! یک سر سود از آن جهت که این شبکهها برای پرکردن آنتن از سریالهای ایرانی مطلقا هزینه نمیکنند مگر هزینهای جزیی حجم اینترنت برای دانلود غیرقانونی و آپلود غیرقانونی هر قسمت. هزینهای که به واسطهی سود سرشار جذب آگهیهای بازرگانی، خیلی زود و چند میلیون برابر جبران شده و تنها به جیب خودشان میرود، نه مؤلفین و سرمایهگذاران اثر.
تابستان گذشته با پروندهی «روزی روزگاری تلویزیون»، نقد و بررسی بهترین و بدترین سریالهای تلویزیونی، میهمان شما بودیم. امسال هم در مجله میدان آزادی تصمیم گرفتیم پرونده «هزار و یک سریال» را آغاز کنیم. پروندهای که در آن از بین بهترین و بدترین و البته مطرحترین سریالهای ایرانی و خارجی سکوها، تعدادی را انتخاب کردهایم تا به نقد و بررسیشان بپردازیم و به راحتتر شدن انتخابتان کمک کنیم، و البته در این پرونده به جز نقد و بررسی مطرحترین سریالها و مینیسریالها، مطالب متنوع دیگری در قالب گزارش، تحلیل و... در نظر گرفتهایم.
اسم پرونده را «هزار و یک سریال» گذاشتیم به پاس «شهرزاد»، قصهگوی «هزار و یک شب» که بنیاد قصهگویی سریالی را بنا نهاد. شهرزادی که هزار شب، قصههایش را در بزنگاه، نیمهتمام میگذاشت تا مخاطبش، «ملک شهریار»، به بهانهی دنبال کردن قصه، یک شب دیگر او را زنده بگذارد. این است که در میان انبوه داستانهای هزار و یک شب، هزار بار میخوانیم «چون قصه بدینجا رسید بامداد شد و شهرزاد لب از داستان فرو بست.» و فردا بار دیگر قصه را از پی میگیریم.