پنجشنبه 27 دی 1403 / خواندن: 18 دقیقه
به مناسبت روز قدردانی از اژدها؛

فهرست: 5 اژدهای مخوف و مشهور در شاهنامه

اژدها در اساطیر ایران موجودی سهمناک و پلید است که اگر پی‌اش را بگیرید مستقیم به خود اهریمن می‌رسید. کوه‌پیکر و آتشین‌چشم است و غالباً از دهانش زهر و دود بیرون می‌پاشد. در شاهنامه نیز مبارزه با آن و شکست دادنش از دست هر کسی ساخته نیست. اژدها مردم را می‌رباید، شهرها را ویران می‌کند و نماد نابودی و پلیدی‌ است.

فهرست: 5 اژدهای مخوف و مشهور در شاهنامه

مجله میدان آزادی: «دونیتا کِی. پل»، رمان‌نویس فانتزی آمریکایی که با مجموعه رمان پرفروش «DragonKeeper Chronicles» مشهور است ، در سال 2004 پیشنهاد داد تا روزی برای قدردانی از اژدهاها به تقویمِ علاقمندان به ژانر فانتزی اضافه شود. از آن به بعد، 16 ژانویه هرسال به نام روز قدردانی از اژدها توسط فانتزی‌دوستان نقاط مختلف جهان جشن گرفته می‌شود. ما هم از این بهانه استفاده کردیم تا به نقش و حضور اژدهایان در اساطیر و ادبیات کهن خودمان نگاهی بیندازیم. فهرست پیش رو 5 اژدهای برجسته در شاهنامه فردوسی را به شما معرفی می‌کند. این فهرست را که به قلم محمد فائزی‌فرد -نویسنده و پژوهشگر ادبیات فانتزی- نوشته شده در ادامه می‌خوانید: 

اژدها در اساطیر ایران موجودی سهمناک و پلید است که اگر پی‌اش را بگیرید مستقیم به خود اهریمن می‌رسید. کوه‌پیکر و آتشین‌چشم است و غالباً از دهانش زهر و دود بیرون می‌پاشد. در شاهنامه نیز مبارزه با آن و شکست دادنش از دست هر کسی ساخته نیست. اژدها مردم را می‌رباید، شهرها را ویران می‌کند و نماد نابودی و پلیدی‌ است.

مسعودی نیز در مروج الذّهب، از قول آدم‌های یک جایی از این کره‌ی خاکی می‌گوید: «اژدها جنبنده‌ای است كه در قعر دریا به وجود می‌آید و بزرگ مـی‌شـود... و بـه‌شـكل ماری سیاه است كه برق و صدایی دارد و دم آن به هر بنای بزرگ یا درخت یا كوهی رسد، آن را درهم كوبد.»

البته اژدهای مسعودی، دقیقاً آن اژدهایی نیست که ما از آن می‌گوییم. اژدها در هر فرهنگ و جغرافیایی تعریفی مختص به خود را دارد. در چین باستان از یک جایی به بعد به خود امپراتور تبدیل می‌شود. در بعضی از فرهنگ‌های پیشین نیز آن هیولای نخستینی است که با نابودی‌اش تازه شکفتن جهان مادی آغاز می‌شود. در اساطیر ایرانی نیز اژدها بزرگ‌ترین خطر برای خلقت و جهان مادی است.

خلاصه به انیمیشن‌ها و داستان‌های امروزی نگاه نکنید که زین روی اژدها می‌گذارند و با آن به آسمان‌ها می‌پرند. اژدها در شاهنامه و حتی آثار کلاسیک غربی، ترسناک‌ترین کابوس ممکن است.

با این همه، اگر به سرنوشتش دقیق شویم شاید یکی از مظلوم‌ترین موجودات هم باشد. البته که نماینده‌ی شر است و انسان‌ها را می‌بلعد، اما از همان اول انگار ساخته شده تا شکست بخورد. وسیله‌ای است که قهرمان باید با کشتن آن‌ لیاقتش را به دیگران نشان بدهد و جایزه بگیرد. شاید اگر روزی زبان باز می‌کرد حسابی شاکی می‌شد. می‌گفت که کاش اجازه می‌دادید به یک جای دور برویم و برای خودمان زندگی کنیم. این‌طور نه رستم و اسفندیار را به زحمت می‌انداختیم، نه آخرش آن‌طور فجیع و دردناک کشته می‌شدیم.

اما این اژدها که از آن می‌گوییم در شاهنامه چه ویژگی‌هایی دارد؟ اصلاً چرا اژدهایان شاهنامه خاص هستند؟

در شاهنامه بعضی ویژگی‌های عام برای اژدها داریم؛ مثل کوه‌پیکری، تنی فلس‌دار و سخت،‌ زهر و دودی که با آن دشمنان خود را از پا درمی‌آورد و همچنین چشم‌های سرخ و پیکری مارمانند. اما جدای از این‌ها ویژگی خاص دیگری هم هست که با آن می‌شود اژدهایان پنهان شاهنامه را آشکار کرد. اژدهایانی مانند شیرکپی که بهرام چوبینه آن را هلاک می‌کند و ارجاسپ که نقش اژدهایی در پیش گرفته است. این ویژگی آن است که اگر اژدها به‌قصد جان پهلوان نیامده باشد، عموماً با آب ارتباط مستقیمی دارد. تبصره‌اش هم این است که زنان و ابرهای باران‌زا را نیز می‌رباید.

با این نگاه به‌سراغ چند اژدها از اژدهایان شاهنامه می‌رویم.


مینیاتور «خوان سوم؛ نبرد رستم با اژدها و کشتن آن»، جوهر، آبرنگ مات، و طلا روی کاغذ، محل نگهداری: موزه متروپولیتن نیویورک

نخست: اژدهای رستم

می‌بینید این اژدهایان شرور چقدر مظلوم‌اند؟ خیلی از آن‌ها نه‌تنها نامی ندارند، که آن‌ها را با نام هلاک‌کننده‌شان می‌شناسیم.

قصه از آنجا آغاز می‌شود که کی‌کاووس به مازندرانِ شاهنامه که متفاوت از مازندران امروزی است، لشکر می‌کشد. رستم مخالف است، پس با لشکر همراه نمی‌شود. بعد از آنکه کی‌کاووس گیر می‌افتد باز رستم است که برای نجات سرزمین راهی می‌شود. در این راه ابتدا باید خود را ثابت کند. پس شاعرِ حکیم بر سر راه او تا مازندران، خوانی پهن می‌کند که هفت چالش در آن است. چالش سوم همان جایی است اژدهای رستم رخ می‌نمایاند.

این را هم اضافه کنیم که «اژدهای رستم» گفتن پربیراه نیست. چراکه در شاهنامه بسیاری از این خوان‌ها سیر سلوک پهلوان را نشان می‌دهند و نمادی هستند از آنچه پهلوان از صفات بد اخلاقی در خود دارد و باید بر آن لگام بزند تا به مقام پهلوانی نائل آید. می‌گویند اژدهایی که رستم با آن روبه‌رو می‌شود نشانه‌ای است از بخش تاریک روانش که باید بر آن غلبه کند تا به دیو سپید دست یابد و پادشاه و سرزمین را نجات بخشد.

این اژدها یک ویژگی جالب هم دارد و آن این است که سخنگو است:

بدو اژدها گفت نام تو چیست                     که زاینده را بر تو باید گریست

تازه این اژدها به ترفند یا جادو خود را چند بار از رستم پنهان می‌کند. تا آنکه بار سوم وقتی که رخش شیهه می‌کشد، خداوند آسمان شب را روشن می‌کند، شاید به رعد و برق، و رستم تازه اژدها را می‌بیند. اژدهای رستم نیز مانند دیگر اژدهایان چنان عظیم است که وقت مرگ، تنش زمین پیش روی رستم را فرامی‌گیرد و از تنش چشمه‌ی خون جاری می‌شود.
 


مینیاتور «ضحاک در کنار دختران جمشید نشسته بر تخت سلطنت»، جوهر، آبرنگ مات و طلا روی کاغذ 

دوم: ضحاک

داستان ضحاک را حتماًً می‌دانید. با آنکه انسان است اما هم ریشه‌اش به اژدهایی عظیم و وحشتناک در اوستا می‌رسد، هم در ادامه‌ی داستانش سیمایی اژدهاگون می‌یابد. به‌طوری که مانند آنچه در اوستا از او آمده، دو مار از کتفش بیرون می‌زند و رسماًً به همان اژی‌دهاکی بدل می‌شود که اژدهای سه‌پوزِ شش‌چشم است. در نامش نیز عبارت «اژی» نشانگر اژدها بودنش است و آن‌طور که نقل کرده‌اند، بزرگ‌ترین دروغی است که اهریمن ضد جهان مادی آفریده است. همچنین تنش پر از موجودات موذی است و اگر کشته شود، این موجودات جهان را فراخواهند گرفت. 

در شاهنامه اما، ضحاک، فرزند مردی پارسا از دشت نیزه‌وران است. به فریب ابلیس پدر را می‌کشد و بر تخت او تکیه می‌زند. ابلیس اما دست از سرش برنمی‌دارد. یک بار دیگر او را فریب می‌دهد و با بوسیدن شانه‌هایش دو مار بر آن می‌گمارد تا بعد به‌واسطه‌ی آن دمار از روزگار ایرانیان دربیاورد.

ضحاک ابتدای کار سعی می‌کند مارها را به تیغ از شانه جدا کند. اما فایده‌ای ندارد. دوباره رشد می‌کنند و او را آزار می‌دهند. تا آنکه ابلیس بر او دوباره ظاهر می‌شود و راهکار را مغز جوانان می‌شمارد.

ماجرای ارتباط اژدها با آب را که به خاطر دارید؟ اینجا هم ضحاک دو خواهر یا دختر (نظرها متفاوت است) جمشید را گروگان می‌گیرد که ابرهای باران‌زای ایرانی‌اند. تا روزی که فریدون سر می‌رسد و با شکست ضحاک آن‌ها را آزاد می‌کند و سرزمین دوباره آباد می‌شود.

ویژگی ممتاز یا نفرینِ ضحاک آن است که برخلاف دیگر اژدهایان، کشته نمی‌شود. درست زمانی که قرار است فریدون او را بکشد، فرشته‌ای بر او ظاهر می‌شود که ضحاک را باید به بند کند و به کوه ببرد؛ و این‌چنین ضحاک تا روز موعود زنده می‌ماند.
 


مینیاتور «خوان سوم: كشتن اسفنديار اژدها را»

سوم: اژدهای اسفندیار

این اژدهای بخت‌برگشته نه سخنگو است، نه چون ضحاک انسان‌پیکر است. نکته‌ی جالبش اما همان الگوی در بند کردن دختران است. در این ماجرا اژدها تقسیم شده است. آن بخش حیوانی قدرتمند، عجیب و پرزورش همین اژدهای مذکور است و آن نیمه‌ی دانای سخنگو، به ارجاسب واگذار شده است. جالب اینکه همان بخش دوم خواهران اسفندیار را می‌رباید.

خلاصه که این اژدها چنان مهیب و بزرگ است که ارابه‌ای را با دو اسب یک‌جا به دهان می‌برد. کوه‌پیکر است و یکی از بزرگ‌ترین اژدهایان شاهنامه است. اما ویژگی خاص او زهری است که از آن بهره می‌برد. چنان قدرتمند است که دود آن اسفندیار را بیهوش می‌کند. چشمانی خونین دارد و رنگی سیاه که به آن شناخته می‌شود. عاقبت کارش اما بسیار دردناک است. اسفندیار با ارابه‌ی تیغ‌دارش به دهان او می‌رود و سپس از درون با شمشیر مغزش را می‌شکافد.
 


مینیاتور «گشتاسپ اژدها را می‌کشد»، جوهر، آبرنگ مات و طلا روی کاغذ، محل نگهداری: موزه هنرهای هاروارد

چهارم: اژدهای کوه سقیلا

این اژدها نیز چون اژدهایی که اسفندیار شکست داد به شیوه‌ای دردناک جهان خاکی را بدرود می‌گوید. داستان از آنجا آغاز می‌شود که گشتاسب با پدر به مشکل می‌خورد و می‌رود به سرزمین همسایه. آنجا با دختر بزرگ پادشاه ازدواج می‌کند و از دربار رانده می‌شود. اما ویژگی جالب گشتاسب این است که در کار خیر بسیار کوشا بوده است.

خواستگار دختر دوم با شرط عجیب پادشاه روبه‌رو می‌شود که باید با گرگی پیل‌پیکر مبارزه کند. اینجا عقلش می‌رسد و با گشتاسب هماهنگ می‌کند. گشتاسب گرگ را شکست می‌دهد و این دو جوان به هم می‌رسند. اما ماجرا به اینجا ختم نمی‌شود. شرط پادشاه برای خواستگار دختر سوم از آن هم سخت‌تر است. اهرن که خواستگار سومین دختر است باید به کوه سقیلا برود و اژدهایی را که بر آن کوه ساکن است بکشد. خواستگار سوم نزد دومین داماد شاه می‌رود و آنجا می‌فهمد که ای دل غافل، گرگ را هم کس دیگری کشته است. پس با نامه‌ای به نزد گشتاسب می‌رود که اگر می‌شود زحمت این اژدها را هم برای او بکشد.

گشتاسب خنجری سفارش می‌دهد که چندتیغه است و می‌گوید تا این خنجر را نیاورده‌ای به‌سراغ اژدها نمی‌روم.

بالاخره روز موعود فرامی‌رسد. اژدهای کوه سقیلا نیز عظیم است اما نه به‌اندازه‌ی اژدهایان دیگر. گشتاسب خود را به او نزدیک می‌کند و زمانی که اژدها برای دریدنش دهان باز می‌کند، تازه مشخص می‌شود که خنجر برای آن است که کام اژدهای بخت‌برگشته را پاره‌پاره کند. خلاصه اینجا هم اژدها از درون ضربه می‌خورد و کیسه‌ی زهرش پاره می‌شود. گشتاسب هم فرصت را غنیمت می‌شمارد، سر اژدها را جدا می‌کند و این‌چنین دو عاشق را به هم می‌رساند.
 


یادمان نبرد «سام نریمان با اژدهای کشف‌رود»، محوطه آرامگاه فردوسی 

پنجم: اژدهای کشف‌رود

اژدهاکشی اگر برای دیگر پهلوانان آرزو و چالشی است که باید بر آن غلبه کنند، برای سام نیرم خاطره است. ماجرای این اژدها به یک اژدهای دیگر می‌رسد. زال، فرزند سام، با دختر مهراب کابلی ازدواج می‌کند. مشکل کجاست؟ مهراب، نژاد از ضحاک دارد. همان اژدهای بزرگ اساطیری‌مان که خون‌ها ریخته بود. پادشاه ایران که از این ازدواج خبردار می‌شود، ترس برش می‌دارد که اتحاد این دو خاندان، ایران را تباه خواهد کرد. پس بر آن‌ها خشم می‌گیرد. اما سام نامه‌ای به زال می‌دهد تا نزد پادشاه بَرَد و با یادآوری خدماتش این مشکل را برطرف سازد. در این نامه خاطره‌ی مبارزه‌اش با اژدها را بیان می‌کند.

این اژدها یکی از بزرگ‌ترین اژدهایان است و این بار جای کوه، خانه بر کشف‌رود دارد. اژدهایی است چنان عظیم و چنان قدرتمند که سام در وصفش چنین می‌گوید:

چو دیدم که اندر جهان کس نبود                   که با او همی دست یارست سود

سام می‌داند که جز او هیچ کس در جهان نمی‌تواند با این اژدها مقابله کند. پس رخت رزم بر تن می‌کند. توصیف سام از اژدها چنین است: 

زمین شهر تا شهر پهنای او                    همان کوه تا کوه بالای او

اندازه‌اش را خودتان تصور کنید. یال اژدها نیز تا زمین می‌رسد. از دود و آتشش می‌گوید و اینکه چنان عظیم است که خوراکش نهنگ دریاست. حتی زبانش را به درختی سیاه تشبیه می‌کند و می‌گوید که از نعره‌اش زمین به لرزش درمی‌آمد.

سام سه تیر بر اژدها می‌زند و در آخر که سر او را به زمین می‌رساند، با ضربه‌ی گرز مغزش را درهم می‌کوبد و زهر از دهان اژدها مثل رود جاری می‌شود.

بد نیست بدانیم که یکی از القاب سام، سام یک‌زخم است که به همین واقعه اشاره دارد:

به زخمی چنان شد که دیگر نخاست                  ز مغزش زمین گشت با کوه راست


تعداد اژدهایان شاهنامه بیش از این‌هاست. اما زمان و امکان محدود است و لاجرم بر همین چند مثال اکتفا می‌کنیم. در عین حال باید به خاطر بسپاریم که اژدهایان شاهنامه، با همه‌ی ترس و وحشتی که به‌همراه می‌آورند، بخشی جدایی‌ناپذیر از هویت اساطیری و فرهنگی ایران هستند. آن‌ها فقط دشمن پهلوانان نیستند، بلکه نمادی از آزمون‌هایی هستند که هر انسانی در زندگی با آن‌ها روبه‌رو می‌شود. در واقع نه فقط ویژگی‌های داستانی و ظاهری، که عمق معنایی و وجودی آن‌هاست که این موجودات را به بخشی جدایی‌ناپذیر و یکی از جنبه‌های زیبای شاهنامه تبدیل کرده است.

پس روز اژدها را جدی بگیرید و اژدهای درون را مهار کنید که به قول مولانا:

مادر بت‌ها بت نفس شماست                                 زآنکه آن بت مار و این بت اژدهاست




تصاویر پیوست

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
اژدها در هر فرهنگ و جغرافیایی تعریفی مختص به خود را دارد. در چین باستان از یک جایی به بعد به خود امپراتور تبدیل می‌شود. در بعضی از فرهنگ‌های پیشین نیز آن هیولای نخستینی است که با نابودی‌اش تازه شکفتن جهان مادی آغاز می‌شود. در اساطیر ایرانی نیز اژدها بزرگ‌ترین خطر برای خلقت و جهان مادی است.

در شاهنامه بعضی ویژگی‌های عام برای اژدها داریم؛ مثل کوه‌پیکری، تنی فلس‌دار و سخت،‌ زهر و دودی که با آن دشمنان خود را از پا درمی‌آورد و همچنین چشم‌های سرخ و پیکری مارمانند. اما جدای از این‌ها ویژگی خاص دیگری هم هست که با آن می‌شود اژدهایان پنهان شاهنامه را آشکار کرد. اژدهایانی مانند شیرکپی که بهرام چوبینه آن را هلاک می‌کند و ارجاسپ که نقش اژدهایی در پیش گرفته است. این ویژگی آن است که اگر اژدها به‌قصد جان پهلوان نیامده باشد، عموماً با آب ارتباط مستقیمی دارد. تبصره‌اش هم این است که زنان و ابرهای باران‌زا را نیز می‌رباید.


مطالب مرتبط