شنبه 08 مهر 1402
پرونده رو تن این تخته‌سیاه | صفحه نهم

یادداشت: معلم‌های به‌یادماندنی سینمای ایران: آقای فتاحی در «پشت پرده مه» ساخته پرویز شیخ‌طادی

آقای فتاحی معلم سن‌وسال‌دار تنهایی است که به همراه مادر پیرش زندگی می‌کند، تازه به روستای کوچکی منتقل شده و در زندگی‌اش تنها دو دغدغه‌ی مهم دارد: مادرش و بچه‌ها. دوست دارد بچه‌ها یاد بگیرند، پیشرفت کنند، و هیچ‌چیز از بچه‌های شهرهای بزرگ کم نداشته باشند؛ ولی با روش خودش

4.13
یادداشت: معلم‌های به‌یادماندنی سینمای ایران: آقای فتاحی در «پشت پرده مه» ساخته پرویز شیخ‌طادی

مجله میدان آزادی: در قسمت جدید از «چهره معلم‌ها در سینما» به سراغ فیلم سینمایی «پشت پرده مه» به کارگردانی پرویز شیخ‌طادی  و با بازی جهانگیر الماسی در نقش معلم رفته‌ایم. نهمین صفحه از پرونده‌ی «رو تن این تخته‌سیاه» را با یادداشتی در همین زمینه به قلم خانم «فرشته هدایتی‌غزال» می‌خوانید:

عین‌القضات همدانی نهصدسال قبل گفته بود:

هر که عشق ندارد، مجنون و بی حاصل است. هرکه عاشق نیست، خودبین و پرکین باشد و خودرای بود؛ عاشقی بی‌خودی و بی‌‌راهی باشد. دریغا همه جهان و جهانیان کاشکی عاشق بودندی، تا همه زنده و بادرد بودندی.

حالا زمین چرخیده و چرخیده و چرخیده و زمان گذشته و گذشته و گذشته تا نوبت رسیده به آقای فتاحی، تا دوباره سندی باشد بر درستی حرف عین القضات.

آقای فتاحی معلم سن‌وسال‌دار تنهایی است که به همراه مادر پیرش زندگی می‌کند، تازه به روستای کوچکی منتقل شده و در زندگی‌اش تنها دو دغدغه‌ی مهم دارد: مادرش و بچه‌ها. دوست دارد بچه‌ها یاد بگیرند، پیشرفت کنند، و هیچ‌چیز از بچه‌های شهرهای بزرگ کم نداشته باشند؛ ولی با روش خودش. روش خودش هم تا حد  زیادی نظم و سخت‌گیری است و خشونت و تنبیه. اولین مواجهه‌اش با مرتضی هم مواجهه‌ی پرمحبت و گل‌وبلبلی نیست. مرتضی به کلاس دیر می‌رسد، درنتیجه به دفتر مدرسه می‌رود و توسط آقای فتاحی توبیخ می‌شود. اما قرار نیست اوضاع به همین روال باقی بماند. آقای فتاحی در ادامه داستان با مادر مرتضی آشنا می‌شود، ولی این آشنا شدن، آشنایی فقط با یک شخص و تغییر احساس نسبت به یک نفر خاص نیست؛ بلکه از مجرای این علاقه، فهمش از چیزها و رابطه‌اش با  بچه‌ها هم تغییرمی‌کند. مردی که تا پیش از این، خودش را فقط در قالب یک مدیر مدرسه دیده بود با وظایف مدیریت، و بچه‌ها را فقط در قالب دانش‌آموزانی شیطان و موذی و اذیت‌کار و محتاج نظم و تربیت، حالا به‌واسطه‌ی رابطه‌ی نزدیک‌ترش با مرتضی و مادر مرتضی متوجه می‌شود که نه... این بچه‌ها فقط موجودات کوچک و اذیت‌کاری نیستند که او باید تلاش کند با روش‌های سخت تربیتی درستشان کند. این بچه‌ها لطیف و حساس‌اند. و گاه هدفی که با چوبی که همیشه توی دست است محقق نمی‌شود، ممکن است با از ته دل دوست‌داشتن و شبانه پتو روی بچه‌ها کشیدن و محبت‌های بی‌نام‌ونشان محقق شود.

آقای فتاحی در پشت پرده مه یادمان می‌آورد که بچگی‌مان را فراموش نکنیم. فراموش نکنیم که خودمان هم روزگاری کودک بوده‌ایم، کودکی سختی داشته‌ایم و احساسات خاص خودمان را، و گاه فقط  یک چیز می‌خواسته‌ایم؛ یک نوازش، یک لبخند، از او که اسمش معلم است یا مدیر.




  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
عین القضات همدانی نه‌صدسال قبل گفته بود (هر که عشق ندارد، مجنون و بی حاصل است. هرکه عاشق نیست، خودبین و پرکین باشد و خودرای بود؛ عاشقی بی‌خودی و بی‌‌راهی باشد. دریغا همه جهان و جهانیان کاشکی عاشق بودندی، تا همه زنده و بادرد بودندی). حالا زمین چرخیده و چرخیده و چرخیده و زمان گذشته و گذشته و گذشته تا نوبت رسیده به آقای فتاحی، تا دوباره سندی باشد بر درستی حرف عین القضات.


مطالب مرتبط