چهارشنبه 13 اردیبهشت 1402 / خواندن: 5 دقیقه
پرونده قهرمانان بی‌داستان | صفحه سیزدهم

یک صفحه داستان: از ادبیات کارگری ایران: «شب‌های دوبه‌چی» (ناصر موذن)

مکتب داستان‌نویسی خوزستان چند چهره‌ی شاخص ادبیات کارگری و اجتماعی دارد که ناصر موذن نیز یکی از آن‌هاست. او اولین مجموعه داستانش با نام «شب‌های دوبه‌چی» را در دهه‌ی 40 منتشر کرد. دوبه همان قایق فلزی است که از آن برای باربری استفاده می‌کردند و دوبه‌چی به قول جنوبی‌ها ناطور بار است؛ نگهبان قایق.شب‌های دوبه‌چی در اقیلم جنوب می‌گذرد و پر است از المان‌هایی چون اسکله، نفت، شعله‌ی پالایشگاه، شرجی، بار، کارگر و سرنوشت‌های بی‌مهر از انسان‌های دورافتاده و گرفتار در اجبار. در ادامه متنی از داستان «تبی که شی...

5
یک صفحه داستان: از ادبیات کارگری ایران: «شب‌های دوبه‌چی» (ناصر موذن)

مجله میدان آزادی: ستون «چهره‌ی کارگران در ادبیات داستانی ایران» را با بریده‌ای از متن کتاب «شب‌های دوبه‌چی» به قلم «ناصر موذن» به پایان می‌بریم. سیزدهمین صفحه از پرونده‌ی «قهرمانان بی‌داستان» را در ادامه خواهیدخواند:

مکتب داستان‌نویسی خوزستان چند چهره‌ی شاخص ادبیات کارگری و اجتماعی دارد که ناصر موذن نیز یکی از آن‌هاست. موذن اولین مجموعه داستانش با نام «شب‌های دوبه‌چی» را در دهه‌ی 40 منتشر کرد. دوبه همان قایق فلزی است که از آن برای باربری استفاده می‌کردند و دوبه‌چی به قول جنوبی‌ها ناطور بار است؛ نگهبان قایق.

شب‌های دوبه‌چی در اقیلم جنوب می‌گذرد و پر است از المان‌هایی چون اسکله، نفت، شعله‌ی پالایشگاه، شرجی، بار، کارگر و سرنوشت‌های بی‌مهر از انسان‌های دورافتاده و گرفتار در اجبار. در ادامه متنی از داستان «تبی که شیرو داشت» را بخوانید:

« شیرو روی لوله‌ی گازی که از وسط جالیزها می‌گذشت به کندی راه می‌رفت و «گرگی» هم به دنبال او بااحتیاط قدم برمی‌داشت. یک کامیون کمپرسی پر سروصدا به سرعت از جاده گذشت. «شیرو» گفت:

_قاسم بود گرگو! انگار پسین کاره1. قاسم بدبخت هم برا اضافه حقوق دستمال.... دس گرفته اما گرگو آدم نمی‌دونه حق به جانب کیه؟ به جانب اداره به این گل و گشادیه یا یه مُش آدم بور و سرخ و سفید یا قاسم؟ به هر طرفشم که نیگا می‌کنی می‌بینی حق دارن. کی حق نداره گرگو؟ کی؟ ها؟

همین‌طور که روی لوله راه می‌رفت ناگهان ایستاد و داشت پیلی پیلی می‌خورد که با باز کردن دو بازویش دوباره محکم روی لوله قرار گرفت و به طرف گرگی برگشت و فکورانه گفت:

_.... نگا گرگو! بابامو خیلی دوست داشتم، اما حالا خدا رحمتش کنه، یه کارشو تا عمر دارم نمی‌بخشم. یه روز ظهر اومد خونه. دنگ ظهر بود. گفت یالا پاشو شیرو، بریم تو کمپانی مشغول بشو. گرگو! اونقده اونروز کسل بودم، مث بره‌ای که از گله بگیرنش. همه‌ش چارده سالم بود. هنوز تکلیف نشده بودم. اونوَخ من مال کار تو کمپانی بودم؟ خدا بیامرزتش کار خوبی نکرد. گرگو! دیگه نمی‌خوام از استادکارای هندی و کارمندای فرنگی برات بگم. تو اینارو دیگه می‌دونی. تا حالا صدمرتبه برات تعریف کردم.

دیگر فقط شیروانی سفید خانه‌ها و سرهای پریشان چندتا کُنار و یک نخل بلند و آنتن از مدرسه پیدا بود که از میان تپه‌های خاکی سر می‌کشیدند و گفتی شیرو را بدرقه می‌کردند. ... شیرو خمیازه‌ای کشید و با صدایی گرفته گفت:

_گرگو! انگار تب دارم. این تب لعنتی نفله‌ام می‌کنه آخر.

گرگی کنارش نشست و دم سیاه و پشمالویش را تاب داد.

شیرو با همان صدای گرفته و شکسته خواند:

_ای خدا تووی بدم اما نمیرم، گل بیاد بالا سرم ریشه ببینم.2

گرگو! بی‌بی‌م همیشه اینو می‌خوند. وقتی که یه خورده سرش درد می‌گرفت یا تب می‌کرد، می‌رفت زیر لحاف و هی می‌خوند.

... (شیرو) پایش لیز خورد و با نشیمن روی لوله افتاد. به کف دستش تکیه کرد و احساس کرد که کف دستش خنک می‌شود. دست‌ها را به تن گرد و صاف لوله کشید. لوله‌ی گاز خنک بود. این سرما تبش را با لرزه‌های مطبوعش لحظه‌ای شکست.

کم‌کم همه‌ی هیکل به پایین لیز خورده و کنار لوله نشست. دست‌ها را به دور لوله حلقه کرد و یک طرف صورتش را روی آن چسباند. صدای وزوزِ عبور گاز از پشت جدار پولادین لوله به گوشش رسید. طرف دیگر صورتش را به لوله چسباند. صورتش را چرخاند و لب‌هایش را به لوله مالید. سرمای آن، لبش را نوازش کرد. بوسه‌ی پرصدایی از لوله گرفت. »


پی‌نوشت:

1. عصرکار است.

2. ای خدا تبی به من بده اما نمیرم، گل بیاد بالای سرم رویش را ببینم.




  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
نگا گرگو! بابامو خیلی دوست داشتم، اما حالا خدا رحمتش کنه، یه کارشو تا عمر دارم نمی‌بخشم. یه روز ظهر اومد خونه. دنگ ظهر بود. گفت یالا پاشو شیرو، بریم تو کمپانی مشغول بشو. گرگو! اونقده اونروز کسل بودم، مث بره‌ای که از گله بگیرنش. همه‌ش چارده سالم بود. هنوز تکلیف نشده بودم. اونوَخ من مال کار تو کمپانی بودم؟ خدا بیامرزتش کار خوبی نکرد. گرگو! دیگه نمی‌خوام از استادکارای هندی و کارمندای فرنگی برات بگم. تو اینارو دیگه می‌دونی. تا حالا صدمرتبه برات تعریف کردم.


مطالب مرتبط