ﺳﻪشنبه 20 خرداد 1404 / خواندن: 10 دقیقه
پرونده‌پرتره سعید صادقی | صفحه سوم

جستار: مروری بر تاریخچه و ارزش‌شناسی عکاسی جنگ در ایران و جهان

عکاسی جنگ یکی از مهمترین شاخه‌های هنر عکاسی در تمام دنیاست، شاخه‌ای که به کل هنر عکاسی اهمیت و آبرو و جذابیت بخشیده، چه جذابیت‌های خبری و ژورنالیستی و حتی روزمره چه جذابیت‌های فرهنگی، اخلاقی، انسانی و تاریخی که تاریخ انقضا ندارند.

4.33
جستار: مروری بر تاریخچه و ارزش‌شناسی عکاسی جنگ در ایران و جهان

    مجله میدان آزادی: سومین صفحه از «پرونده‌پرتره سعید صادقی» را با جستاری به قلم حسن صنوبری-منتقد هنری-  به‌روز می‌کنیم، صنوبری در این یادداشت قصد دارد تا جریان عکاسی در ایران و جهان را از وجهی جالب توجه به مقایسه بگذارد. این جستار را در ادامه بخوانید:

میراث عکاسی جنگ چه ارزشی دارد؟

عکاسی جنگ یکی از مهمترین شاخه‌های هنر عکاسی در تمام دنیاست، شاخه‌ای که به کل هنر عکاسی اهمیت و آبرو و جذابیت بخشیده، چه جذابیت‌های خبری و ژورنالیستی و حتی روزمره چه جذابیت‌های فرهنگی، اخلاقی، انسانی و تاریخی که تاریخ انقضا ندارند. یعنی در ظاهر ماجرا، عکاسی جنگ خود شاخه‌ای از فتوژورنالیسم یا عکاسی خبری (یا عکاسی مستند خبری یا حتی عکاسی مستند اجتماعی) است، اما وقتی عکس‌های مهم این ژانر را بررسی می‌کنیم می‌بینیم «عکاسی جنگ» فراتر از عکاسی خبری، هم بخش مهمی از عکاسی هنری است هم فراتر از میراث عکاسی میراث مهمی از تاریخ، فرهنگ و نگرش اخلاقی و انسانی بشر است. زین‌رو کشورهایی که میراثی از عکاسی جنگ دارند از این نظر کشورهای ثروتمندی هستند، هرچند در پی جنگ و رنج‌هایش هزینه‌های بسیاری نیز پرداخته‌اند.

باید در نظرداشته باشیم خیلی کشورها هستند که جنگ را با همه تلخی‌هایش تجربه کرده‌اند اما -به دلیل نبود استعدادها و ظرفیت‌های رسانه و هنر و فرهنگ در آن سرزمین‌ها- یا اساسا چیزی به نام عکاسی جنگ نداشته‌اند (و تمام رنج‌ها و تاریخشان در آن روزگار -و در بعضی موارد ایثارها و فداکاری‌هایشان- جایی در حافظۀ تصویری بشریت ندارد)، یا میراثشان بسیار اندک است و با پشتوانه چند عکاس و رویداد معدود است، یا میراث از آن خودشان نیست؛ یعنی جنگ، جنایت، اسارت، فقدان، شکنجه، جراحت و قحطی را آن کشور و آن ملت تحمل کرده‌اند، اما چند عکاس اروپایی یا آمریکایی برای خود و رسانه و سرزمین خود از این میراث بهره‌مند شده‌اند. حال اینکه روایت غربی‌ها از این جنگ‌ها تا چقدر بر پایه صداقت بوده باشد و چقدر در روایت تاریخ به آن سرزمین ظلم شده باشد یا نه، بحثی دیگر است.


مروری بر وضعیت عکاسی جنگ در جهان

می‌خواهم بحث را از جای متفاوتی آغاز کنم: ظاهرا شاخه‌ای به نام عکاسی تبلیغاتی نقطۀ مقابل عکاسی جنگ است. عکاسی با سفارش قبلی، با چیدمان و تصنع و صحنه‌آرایی، برای رسیدن به پول، در امنیت کامل و شرایط آسان و بی‌خطر کجا، عکاسی زیر آتش جنگ و در اوج خطر جانی، با زحمت بدنی زیاد، عموما داوطلبانه، در بسیاری اوقات بدون دستمزد یا با دستمزدی ناچیز برای ثبت حقیقت کجا؟

اما وقتی تاریخ عکاسی جنگ را درغرب مرور می‌کنیم می‌بینیم بسیاری از عکاسان وعکس‌های جنگیِ رسانه‌ها و قدرت‌های بزرگ غربی از جنس عکاسی تبلیغاتی بوده‌اند.

پشتِ صحنه مشهورترین عکس‌های تاریخ عکاسی جنگ

از یک صفحه قدیمی شرع می‌کنیم: در سال 1855 «راجر فنتون» (عکاس انگلیسی) که از اولین نمادهای عکاسی جنگ است با هماهنگی دربار و ارتش با تجهیزات کامل و مراقب‌های لازم (به تناسب آن روزگار) به منطقه جنگی کریمه (جنگی که از 1853 تا 1856 بین امپراتوری روسیه با امپراتوری‌های انگلیس، فرانسه، عثمانی و... رخ داد.) می‌رود، از هیچ جنازه‌ای عکس نمی‌گیرد، از جنایت‌های انگلیس‌ها عکسی نمی‌گیرد، بلکه فقط از صف‌های مرتب و شکوه ارتش و دربار انگلیس و نیز چهره‌های پردازش‌شده افسران و ژنرال‌ها عکس‌های صحنه‌پردازی‌شده می‌گیرد تا در میدان ژورنالیسم واقعیت به نفع ارتش انگلیس تمام شود. کاری نداریم که این پروژه عظیم و دشوار و حساب‌شدۀ عکاسی جنگ وقتی تمام می‌شود و نتایج وقتی در روزنامه‌ها منتشر می‌شود که اصلا جنگ تمام شده است!


راجر فنتون، از اولین عکاسان جنگ

برویم سراغ یک صفحه مشهورتر: عکس معروف «برافراشته‌شدن پرچم آمریکا به دست سربازان نیروی دریایی در ایووجیما» («شکوه قدیم بر فراز کوه سوریباشی به اهتزاز در می‌آید»، 23 فوریه 1945) با عکاسی «جو روزنتال» (عکاس آمریکایی) که نمادی از پیروزی آمریکایی‌ها در جنگ جهانی و کلا نمادی از افتخارآفرینی سربازان آمریکایی است و بیش از هر عکس دیگری در تاریخ جنگ جهانی دوم در رسانه‌ها منتشر شده است،  در حقیقت برای دومین‌بار و به صورت صحنه‌سازی ثبت شده است! دفعه اول پرچم کوچک‌تر از آن بوده که در عکس نمایی خوب داشته باشد، از طرفی خبری از پیروزی هم در زمان ثبت عکس نبوده و جنگ پس از آن روز هم تا مدتی ادامه پیدا می‌کند و حتی سه‌نفر از حاضران در عکس هم کشته می‌شوند، اما آمریکا با این عکس صحنه‌سازی‌شده خبر پیروزی را به جهان اعلام کرده بود.


تصویر «برافراشته‌شدن پرچم آمریکا به دست سربازان نیروی دریایی در ایووجیما»، اثر «جو روزنتال»، سال 1945

اما ماجرا فقط به شاهکارهای انگلیس و آمریکا ختم نمی‌شود، چون باید گفت درمورد صحنه‌سازانه و فریبکارانه‌بودن عکس معروف «مرگ سرباز میهن‌پرست» (اسپانیا، 1936) که توسط «رابرت کاپا» (عکاس مجاری‌تبار) در ماجرای جنگ داخلی اسپانیا (پیش از آغاز رسمی جنگ جهانی دوم) گرفته شده و به ویژه عکس تاریخی و مشهور «برافراشته‌شدن پرچم شوروی بر فراز ساختمان رایشستاگ» (برلین، 1945) که توسط «یوگنی خالدی» (عکاس روس) برای نمایش سقوط برلین ثبت‌شده نیز پژوهش‌های زیادی منتشر شده است که اگر اصالت این عکس‌ها را با قطعیت نتواند از بین ببرد، در آن‌ها تردید ایجاد می‌کند. این چند عکسی که گفتیم چند عکس از معروف‌ترین عکس‌های تاریخ عکاسی جنگ در دنیا هستند که در تمام کلاس‌ها و کتاب‌های تاریخ عکاسی از آن‌ها یاد می‌شود. 


تصویر «مرگ سرباز میهن‌پرست»، اثر «رابرت کاپا»، سال 1936

سانسور در تاریخ عکاسی جنگ جهان

جدا از مسئله صحنه‌سازی و چیدمان در عکس که به نوعی دروغ‌گویی در زبان و بیان تصویر است، مسئله سانسور هم که به نوعی کتمان حقیقت در این زبان است به شدت در تاریخ عکاسی جنگ به ویژه از سوی کشورهایی که قدرت رسانه‌ای و ثروت گسترده‌ای داشتند و به عکاسی جنگ به عنوان ترفندی برای فریب افکارعمومی نگاه می‌کردند جریان داشته است. مورد راجر فنتون که گفتیم، جدا از بحث چیدمان، تا حد زیادی از این جنس بوده است. اما برای گستردگی میزان سانسور در تاریخ عکاسی جنگ غرب و قدرت‌های بزرگش در طول هر دو جنگ جهانی، به این متن از خانم «مری وارنر مارین» (تاریخ‌نگار عکس و استاد گروه هنرهای زیبا در دانشگاه سیراکوز نیویورک) توجه کنید:

با برافروخته شدن آتش جنگ در سال ۱۹۳۹ عکاسان و خبرنگاران از طرف نشریات و آژانس‌های عکس عازم اروپا شدند. به مانند جنگ جهانی اول عکس‌های جنگ جهانی دوم نیز سانسور می‌شد. به عنوان مثال عکس‌های بور که_وایت قبل از ارسال به مجلۀ لایف اغلب به صورت کنتاکت (ردیفی از تصاویر کوچک و هم اندازه با نگاتیوها، که بر روی کاغذ عکاسی چاپ می‌شود) چاپ شده و توسط سانسورچیان ارتش مورد بازبینی قرار می‌گرفتند. بعضی عکس‌ها از طریق ارتباطات رادیویی ارسال می‌شدند اما بیشتر عکس‌ها به همراه زیرنویس و شرحی از عکاس توسط ارتش و از راه زمین به نشریات ارسال می‌شد. عکاسان اغلب مجبور می‌شدند تا با هم ائتلاف‌هایی را تشکیل دهند که بر اساس آن عکسی که هر یک از آن‌ها می‌گرفت به کل گروه و همگی آن‌ها تعلق داشت تا از آن استفاده کنند. این امر باعث کاهش تعداد عکاسان حاضر در صحنه نبرد می شد و کار سانسورچی‌ها را آسان می‌کرد. پیشرفت چشمگیر دوربین‌ها و فیلم عکاسی پس از جنگ جهانی اول، به سربازان این اجازه را می‌داد تا از میادین جنگ برای خانواده‌های خود عکس‌هایی سر دستی بفرستند هر چند این عکس‌ها نیز باید از زیر دست سانسورچی‌ها می‌گذشت.(مری وارنر مارین، کتابِ «تاریخ فرهنگی عکاسی»)

اما نوع دیگر و -امروزه- شاید قوی‌تری از سانسور بیرونی حکومتی، سانسوری است که نه با زور و تهدید، که با تطمیع و فریب در سنت عکاسی از جمله عکاسی جنگ رایج است. آن‌هم سانسوری است که عکاس برای جلب نظر جایزه‌ها و جشنواره‌ها و رسانه‌های عموما غربی در کار خود لحاظ می‌کند. ما نمونه‌ی این سانسور یا دیدن فقط بخشی از واقعیت که مورد پسند جوایز گران‌قیمت بین‌المللی است را در سینمای خودمان به تبع جوایز اسکار و کن و برلین، زیاد دیده‌ایم، اما در عالم عکاسی هم دقیقا همین ساز و کار وجود دارد و دولت‌های غربی همواره حامی انعکاس تصاویری هستند که سرزمین‌های متخاصم خود را وحشی، بدوی، فلک‌زده، بدبخت و شکست‌خورده نمایش دهند. به این متن از مایکل پرس (عکاس، مولف و مدرس عکاسی و استاد در انستیتوی فناوری روچستر) توجه کنید:

عکاس‌های در حال رشد وقتی به جایزه‌ها و مدال‌ها نگاه می‌کنند به راحتی می‌توانند درون‌مایه‌های مشخصی را ببینند که مدام تکرار می‌شوند. عکس‌های جایزه‌آور اغلب در مورد مسائل گوناگون اجتماعی، بیماری، درگیری‌ها و سویه‌های منفی زندگی هستند و وقتی کسی در این حرفه نام و شهرتی به‌هم‌زد طبیعی است که او نیز انواع موضوعاتی را سرمشق خود قرار بدهد که هم‌سنخ‌هایش قبول داشته باشند. بدون شک، بردن جایزه می‌تواند برای پیشرفت حرفه‌ای یا به‌دست‌آوردن شغل بهتر مهم باشد. با‌این‌حال جایزه‌ها به رسالت والاتری که ما در فتوژورنالیسم داریم هیچ ربطی ندارند. همگی ما باید سؤال‌های سخت حقیقت و اصالت را از خودمان بپرسیم سؤال‌هایی که به ندرت جواب‌های ساده می‌طلبند.(مایکل.آر.پرس، کتابِ «دانشنامه عکاسی فوکال»)

این وضعیتِ چیدمان و عکس‌های صحنه‌پردازی‌شده از سویی و نیز سانسورهای بیرونی و درونی ناصاقادنه از سویی دیگر، تاریخ عکاسی جنگ را در جهان بسیار تحت تاثیر قرار دادهف به طوری که کمتر کشوری وجود دارد که هم از این تاریخ بهره‌مند باشد و هم تا حد بسیار زیادی در عکس‌های روزگار جنگ خود به فریبکاری و بی‌صداقتی آلوده نباشد. مخصوصا وقتی در جنگی پای قدرت‌های بزرگ در میان باشد، این وضعیت بیشتر تشدید می‌شود. به این متن از رابرت هرش (پژوهشگر و تاریخ‌نگار عکاسی) هم نگاهی بیاندازید:

آیا تصویر می‌تواند برآیند یک رویداد را تغییر دهد؟ تصاویر می‌توانند تأثیرات متفاوتی بر آدم‌ها گذاشته و نشان دهند که مردم وقتی به تصویر می‌نگرند اغلب همان چیزی را می‌بینند که می‌خواهند ببینند ... این مسئله که آیا مردم در خانه بازنمود دقیق رویدادهای جنگ را دریافت می‌کنند یا رویدادهای دراماتیک مهم گمراه‌کننده را، طی تجاوز آمریکا به هائیتی در ۱۹۹۴ مطرح شد. دیوید آنگر از روزنامه نیویورک تایمز نوشت: «شاید فتوژورنالیسم بر پایه گونه‌ای از اصل عدم قطعیت هایزنبرگ عمل می‌کند، همان اصلی که می‌گوید تلاش‌ها برای سنجش برخی چیزها ممکن است پدیده‌ای که خود بخشی از آن هستند را جرح و تعدیل کنند. یعنی گرفتن یک تصویر میتواند کلان‌تصویر را تغییر دهد».(رابرت هرش، کتابِ « تاریخ اجتماعی عکاسی »)


تصویر «برافراشته‌شدن پرچم شوروی بر فراز ساختمان رایشستاگ»، اثر «یوگنی خالدی»، سال 1945

میراث منحصر به فرد عکاسی جنگ در ایران

حال در دنیایی که مخصوصا پس از جنگ‌های جهانی و نیز جنگ سرد تا این حد آمیخته به دروغ و فریبکاری است، سال 1358 در ایرانی که به تازگی انقلاب کرده و در میانه انواع تحریم و تهدید است، جنگی رخ می‌دهد که عکاسان جنگی‌اش عموما جوانانی بودند که نه‌تنها سابقه عکاسی جنگ نداشتند بلکه در خود عکاسی هم سابقه زیادی نداشتند، توسط هیچ کمپانی ثروتمندی حمایت نمی‌شدند، هیچ دولت استعمارگری و هیچ ابرقدرت شرقی یا غربی برایشان دوره تخصصی نگذشاته بود و آن‌ها را حمایت نمی‌کرد و سرانجام حتی کشور خودشان هم هیچ ثروتی نداشت تا خرج حمایت از معیشت یا حتی هنر ایشان کند. به وضعیتِ امروزِ بعضی نهادهای فرهنگی حاکمیتی یا دولتی نگاه نکنید که مثلا برای یک رویداد سالانه وزارت ارشاد یا مثلا برای یک سرود متوسط مذهبی یا انقلابی چقدر هزینه تجهیزات به‌روز می‌کنند و در تصویر هم می‌بینیم عده‌ای نوجوان شیک‌پوش و رنگین‌پوش در یک گاردن‌پارتی -به سبک فرنگی‌های ثروتمند- نشسته‌اند و دارند یک سرود مذهبی را می‌خوانند! روزهای جنگ در ایران، یعنی سال‌های اولیه انقلاب، با آن وضعیت اقتصادی بحرانی و آن اتحاد بین‌المللی قلدرهای عالم و مزدورانشان علیه ایران، نه سازوکار پیشینی و نه ثروتی در کار بود برای حمایت از اینگونه امور رسانه‌ای نه حتی فرصتی در دست بود برای فکرکردن به آن!

در چنین شرایطی به طور طبیعی، نسلی عکاس جنگ پدید آمدند که عکس‌هایشان در اکثریت موارد عاری از هرگونه فریبکاری و صحنه‌سازی بود، آن‌ها جوانانی بودند که عموما از روی انگیزه‌های ملی و مذهبی و به سفارش وجدان خویش، همچون بسیجی‌های رزمنده عازم جبهه‌ها شده بودند و پروایی از تماشا و نمایش عریان حقیقت با همه زیبایی‌ها و زشتی‌هایش نداشتند. آن‌ها نه از سازمان اوج و ماوا و... امروزی پول گرفته بودند تا عکس‌های گل‌درشتِ تبلیغاتی و صرفا از پیروزی رزمندگان بگیرند نه از بی‌بی‌سی فارسی و ایران‌اینترنشنال پول گرفته بودند تا عکس‌های سیاه اغراق‌شده و صرفا از شکست و زجر و اجساد ایرانیان بگیرند. نمی‌گویم هرگز سانسوری در کار نبوده، حتما سانسورهای محدودی هم در کار بوده، اما بیش از سانسور بیرونی شاید نوعی خودسانسوری بر اساس وجدان و اخلاق خود عکاس که دل مردم سرزمین خویش را خالی نکنند یا شرافت و نیت پاک شهیدان و جانبازان را زیر پا نگذارند، و البته بسیار محدودتر از همه انواع دیگر سانسور. دلیلم چیست؟ وقتی به عکس‌های نسل طلایی عکاسان جنگ در ایران نگاه می‌کنیم، هم شیرینی پیروزی را می‌بینیم هم تلخی شکست را. هم جنازه‌های مظلوم را می‌بینیم، هم خاک‌ریزهای فتح‌شده را، هم مویه‌کردن زنان جنوب را می‌بینیم، هم ‌هم‌سفرگی‌های فقیرانه اما شاد و باصفای رزمندگان را، هم حصر خرمشهر را و هم آزادی خرمشهر را؛ و مهم‌تر و عجیب‌تر: هم چهره رزمندگان خودی را می‌بینیم هم چهره رزمندگان دشمن را.

این یک ثروت عظیم است که ما در ایران داریم و نمی‌فهمیمش، که قدرش را نمی‌دانیم، این میراث بصری، این عکس‌های صادقانه و اخلاقی و شرافتمندانه را بسیاری از غربی‌ها هم ندارند، بس که عکاسی جنگشان به عکاسی تبلیغاتی نزدیک شده. نمی‌خواهم منکر صداقت و شرافت بسیاری از عکاسان جنگ در جهان شوم که آن‌ها نیز متعهد به حقیقت بوده‌اند، اما عکاسی جنگ در ایران با این کمیت و کیفیت در جهان نمونۀ زیادی ندارد و با این میزان تعهد به صداقت و حقیقت، نه فقط برای ایرانیان بلکه برای تمام جهان، میراثی از مواجهه مستقیم با آلام بشری و حقایق تلخ و شیرین انسانی است.چهره‌هایی چون شهید کاظم اخوان، علی فریدونی، سعید صادقی، زنده‌یاد مریم کاظم‌زاده، بهرام محمدی‌فر و... از جمله هنرمندان ارجمندی هستند که هرکدام در فراهم‌کردن این میراث عظیم نقشی ستودنی دارند. ما در روایت عکاسان ایرانی و عکس‌هایشان، جنگ ایران و عراق جنگ را، تاریخ را، رنج را و انسان را همانگونه که بوده است می‌بینیم. پس این یک تجربه ارزشمند برای تمام بشریت و یک ثروت منحصربه‌فرد برای تاریخ و فرهنگ و هنر ایران است که همه ایرانیان -چه مردم عادی، چه منتقدان هنری و چه مسئولان فرهنگی- باید به‌طور ویژه قدرش را بدانند.

 




تصاویر پیوست

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
کشورهایی که میراثی از عکاسی جنگ دارند از این نظر کشورهای ثروتمندی هستند، هرچند در پی جنگ و رنج‌هایش هزینه‌های بسیاری نیز پرداخته‌اند. باید در نظرداشته باشیم خیلی کشورها هستند که جنگ را با همه تلخی‌هایش تجربه کرده‌اند اما -به دلیل نبود استعدادها و ظرفیت‌های رسانه و هنر و فرهنگ در آن سرزمین‌ها-  یا اساسا چیزی به نام عکاسی جنگ نداشته‌اند (و تمام رنج‌ها و تاریخشان در آن روزگار -و در بعضی موارد ایثارها و فداکارهایشان- جایی در حافظۀ تصویری بشریت ندارد)، یا این میراث برایشان بسیار اندک است و با پشتوانه چند عکاس معدود است، یا میراث از آن خودشان نیست؛ یعنی جنگ، جنایت، اسارت، شکنجه، جراحت و قحطی را آن کشور و ملت تحمل کرده‌اند، اما چند عکاس اروپایی یا آمریکایی برای خود و رسانه و سرزمین خود از این میراث بهره‌مند شده‌اند.

 ظاهرا شاخه‌ای به نام عکاسی تبلیغاتی نقطۀ مقابل عکاسی جنگ است. عکاسی با سفارش قبلی، با چیدمان و تصنع و صحنه‌آرایی، برای رسیدن به پول، در امنیت کامل و شرایط آسان و بی‌خطر کجا، عکاسی زیر آتش جنگ و در اوج خطر جانی، با زحمت بدنی زیاد، عموما داوطلبانه، در بسیاری اوقات بدون دستمزد یا با دستمزدی ناچیز برای ثبت حقیقت کجا؟


مطالب مرتبط