مجله میدان آزادی: تازهترین صفحهی پرونده «هزار و یک سریال» به ریویوی نقد و بررسی فصل دوم سریال «بازی مرکب» (Squid Game 2) اختصاص دارد که کارگردانی، تهیهکنندگی و نویسندگی آن را هوانگ دونگ هیوک برعهده داشته است و بنا به تجربه موفق قبلی در جلب نظر مخاطبان، در این فصل هم بینندگان زیادی دارد. پیش از این در همین پرونده، ریویوی نقد و بررسی فصل اول سریال بازی مرکب را منتشرکرده بودیم. در ادامه ریویوی نقد و بررسی فصل دوم بازی مرکب را به قلم خانم مریم رحیمیپور بخوانید:
گیر افتادن در یک بازی خیلی مرکب!
چه چیزهایی باعث شد فصل دوم را ببینیم؟
«من خیلی خستهام، در حدی که باید بگم دیگه حالم از اسکویید گیم به هم میخوره.» در نگاه اول به نظر میرسد این جمله، از دانشجوی خستهای نقل قول شده که در ایام امتحانات تا پاسی از شب، مشغول تماشای فصل جدید سریال «بازی مرکب» یا «اسکویید گیم» بوده، اما واقعیت این است که گویندهی این جمله «هوانگ دوکهیوک» کارگردان سریال است که در جایی دیگر میگوید: «با اینکه فصل اول موفقیت جهانی چشمگیری به دست اورد اما درآمد چندانی برای من نداشت. تنها دلیلی که تصمیم گرفتم فصل دوم و سوم رو بسازم این بود که با استفاده از موفقیت فصل اول، پول دربیارم.»
پیش از پخش فصل دوم هم میتوانستیم بفهمیم «بازی مرکب» اساساً سریالی پولساز است. حتی تولیدکنندگان عروسک و لوازمالتحریر در ایران هم در سه سال گذشته از نشانههای این سریال استفاده کردند و پول خوبی درآوردند. همین پولساز بودن بودجهی سریال را بهطور چشمگیری افزایش داده و فهرست بازیگران را به فهرست جالبی تبدیل کرده، همانطور که یک کاربر در توییتی مینویسد: «مهم نیست بازیهای فصل دوی اسکویید گیم چی باشه، این کست همیشه برنده است.» شاید این فهرست در نگاه افرادی که تنها همین سریال را از کرهی جنوبی دیدهاند، نکتهی خاصی نداشته باشد اما در نگاه مخاطبان تلویزیون کره چیزی شبیه یک رؤیاست، چون کسی تصور نمیکرد حتی دو تا از این بازیگرها در یک پروژه در کنار هم قرار بگیرند.
فقیرها پیروز میشوند؟ یا پولدارها؟
فصل اول سریال «بازی مرکب»، سه سال پیش در جایی به پایان رسید که «سونگ گیهون» از پای پرواز هواپیما برگشت و حاضر نشد مثل یک انسان معمولی به زندگیاش ادامه بدهد و فصل دوم هم دقیقاً در همین نقطه آغاز میشود و یک گیهون جدید را به تصویر میکشد؛ مردی که برخلاف فصل قبل بسیار ثروتمند است اما خوشحال و سرخوش نیست و تصمیم گرفته تا هر طور شده از گردانندگان بازی انتقام بگیرد. با توجه به نحوهی پایان یافتن فصل قبل، این خط داستانی برای فصل دوم قابل پیشبینی بود اما نکتهی اصلی اینجاست که این خط داستانی چطور پیش رفته است؟
اولین نکتهای که توجه را جلب میکند، شخصیت خودِ گیهون است. معمولاً شخصیتهای اصلی پس از گذراندن یک تجربهی سخت، سرسختتر میشوند. گویا نویسنده بنا داشته در مورد گیهون هم چنین چرخشی رخ بدهد. در صحنهای که اسلحه به دست میگیرد و تجهیزات و امکاناتش را به افسر پلیس و همراهانش نشان میدهد ما تصور میکنیم که با یک گیهون جدید روبهرو هستیم اما در ادامه میفهمیم که گیهون، همان خنگِ همیشگی است، با این تفاوت که پیش از این یک خنگِ سرخوش بود و حالا یک خنگِ غمگین است.
نقشهی کودکانهی او برای نابود کردن بازی نشانهی اصلی این ادعاست. تمام نقشه برای نابود کردن یک سازمان پیچیده و ترسناک در یک جمله خلاصه میشود: «جزیره رو پیدا میکنیم، میریزیم سرشون و نابودشون میکنیم.» که همین هم در اولین مرحلهی بازی لو میرود و از آن بدتر اینکه گیهون سادهلوحی را به منتهای خودش میرساند و باز هم به بازیکن ۰۰۱ اعتماد میکند. (شخصیتی که تجربهی هولناک فصل اول را پشت سر گذاشته و بارها خیانت دیده، اینقدر راحت به کسی اعتماد میکند؟) و در همینجاست که مخاطب از خودش میپرسد: «حالا باید منتظر چی باشیم؟»
البته تعداد زیادی از مخاطبان هم چنین سؤالی از خودشان نمیپرسند. فضای بازی بهخودیخود هیجانانگیز و جذاب است و از طرفی، هواداران فصل اول، از لمس کردن مجدد این تجربه لذت میبرند. برای همین اهمیتی ندارد که در نهایت این بازی به کجا ختم میشود و چرا گیهون، در طی بازی دوم و سوم، مانند گیهون فصل اول رفتار میکند. چرا دوباره تلاش میکند یک گروه تشکیل دهد، در حالیکه میداند این بازی، گروهی پیش نخواهد رفت؟ و چرا بهقدر کافی برای نابود کردن عوامل بازی تلاش نمیکند؟
البته «بازی مرکب» همچنان میتواند از آنچه در فصل اول اندوخته استفاده کند. برای همین مخاطبان از افول داستانی ناراحت نیستند و از روند و هیجان بازیها و رفت و برگشت شخصیتها لذت میبرند و حتی منتظر ادامهی بازیها در فصل سوماند. این افول هم در قسمت هفتم تا حدی جبران میشود. گیهون بالاخره تلاش میکند که برعلیه بازی شورش کند، گرچه باز هم نقشهای ساده و کودکانه دارد. این فصل در همینجا به پایان میرسد و قسمت هفتم با تغییر روند سریال را نجات میدهد.
کمی کیدراماییتر!
گیهون تنها پیشبرندهی داستان نیست، شخصیتهای جدید نیز باعث جذابیت و تازگی این فصل شدهاند. آنها مهربانتر از شخصیتهای فصل قبل هستند و شاید به همین دلیل یکی از صفحات پرمخاطب سریالهای کرهای، اینطور مینویسد: «یه جورایی بیشتر از قبل حس و حال کیدرامایی رو که ما میشناسیم، داشت. بازیکنها مهربونتر بودند و بیشتر هوای هم رو داشتند.» نمایش چیزهایی مثل دوستی و عشق، همان عناصری است که در دهههای اخیر سریالهای کرهای را محبوب کرده و در این فصل هم تکرار میشود؛ مثل دوستی گیهون و دوست قدیمیاش، رابطهی عاشقانهی ظریف میان ۲۲۲ و ۳۳۳، رابطهی میان پیرزن و پسرش و... . شاید به همین دلیل مخاطبان قدیمی سریالهای کرهای نسبت به این فصل، برخلاف فصل قبل حس «کیدراما نبودن» ندارند.
شخصیت منفی این فصل هم بیشتر از آنکه نفرتانگیز باشد، بامزه است. شهرت «تاپ» این خواننده-بازیگر کرهای باعث محبوبیت بیشتر شخصیت «تانوس» هم شده. «تاپ» که پیش از این خوانندهی گروه کیپاپِ «بیگبنگ» بود، هفت سال پیش بهعلت مصرف مواد مخدر در کره بایکوت شد. حضور او در این فصل هر قدر موجب اعتراض مخاطبان کرهای بود، توجه مخاطبان بینالمللی علیالخصوص طرفداران قدیمی و پرشمار گروه بیگبنگ را جلب کرد. آنقدر که در میان مخاطبان ایرانی تعداد زیادی توییت با چنین محتوایی منتشر شد: «توی این چند سال هیچ چیزی باعث نشد من این سریال رو شروع کنم، جز تاپ.»
فصل دوم «بازی مرکب» در هر صورت کسی را ناراضی نگذاشت. شاید به همین دلیل است که دو قسمت اولیهی داستان به ماجرای مردی داکجیباز گذشت که گرچه به پیشرفت قصه کمک چندانی نمیکرد اما باعث میشد هواداران «گونگیو» یک بار دیگر از بازی فوقالعادهی او لذت ببرند. گونگیو هم مثل همیشه بهخوبی از پس نقشش برآمد، آنقدر که صحنههای کوتاه حضورش بارها و بارها در شبکههای اجتماعی منتشر شد و کسی نپرسید آیا دو قسمت برای پرداختن به شخصیتی که در نهایت هم میمیرد، لازم بوده است؟
یکی دیگر از ویژگیهای شخصیتهای کیدرامایی، ساده و تکخطی بودن آنهاست. کارگردان سعی ندارد که شخصیتهای پیچیده و چندوجهی با جهانبینیهای عمیق بسازد و به همین دلیل است که ما با «پیرزنی که از جنگ کره جان سالم به در برده»، «پسره که الکی میگه تو نیروی دریایی بوده» و «دختر حاملههه» همذاتپنداری میکنیم، چون لازم نیست برای فهم آنها به لایههای عمیق اندیشهشان پی ببریم. در کنار این سادگی شخصیتها، چرخش آنها در موقعیتهای اخلاقی، مانند فصل قبل، برگ برندهی داستان است. وقتی پسرِ پیرزن، او را تنها میگذارد، ما هم فرو میریزیم یا وقتی بازیکن ۳۳۳ میفهمد پدر شده است و رأی به پایان بازی میدهد، خوشحال میشویم. تنوع ویژگیهای شخصیتها هم نسبت به فصل اول بیشتر شده و داستان را جذاب میکند، گرچه چنین تنوعی کمی تصنعی به نظر میرسد. مثلاً چقدر ممکن است در دنیای واقعی با مردی تغییر جنسیتداده مواجه شویم که قبلاً در ارتش خدمت میکرده؟
حوصلهات سر رفته؟ از این طرف نگاه کن!
شاید یکی از مهمترین دلایل محبوبیت فصل اول «بازی مرکب»، سرعت و هیجان بالای داستان بود یا همانطور که مخاطبان میگفتند: «نمیتونی ولش کنی، نه قسمت رو پشت سر هم میبینی.» این سرعت در فصل دوم تا حد زیادی کاهش یافته. دو قسمت اول که به معرفی شخصیتها میپردازد و بعد از آن صحنههای جستوجوی پلیس و قسمتهای طولانی و تا حدی ملالآور رأیگیری، مخاطب را خسته میکند اما سازنده با تغییر زاویهدیدها میکوشد که بیننده را پای سریال نگه دارد.
اصلیترین تغییر زاویهدید، همراه شدن با دختر تکتیرانداز کرهی شمالی است. گرچه ما در فصل قبل همراه با افسر پلیس به جمع لباس صورتیهای نقابدار سرک میکشیدیم اما در این فصل با همراهی دختر تک تیرانداز واقعاً یکی از آنها میشویم و دیدن قصه از نگاه گردانندگانِ نقابدار و خاموش، جذابیت دارد، جدای اینکه در هر بخش «برداشتن نقاب» مخاطب را شگفتزده میکند.
آنچه خوبان همه دارند تو یک جا داری، به جز یک داستان خوب!
فصل اول «بازی مرکب»، بهخاطر خط داستانی و فضای جدید و متفاوت خود، بینندگان زیادی در دنیا پیدا کرد. اما دلیل موفقیت فصل دوم هرچه باشد داستان آن نیست. این فصل از اندوختهی محبوبیت فصل اول استفاده کرده و مخاطبان قبلی را به پای نتفلیکس کشانده است. به نظر میرسد عوامل سریال رگ خواب مخاطبان قدیمی سریالهای کرهای را هم در نظر گرفتهاند و با افزایش ویژگیهای کیدرامایی و همینطور کم کردن صحنههای غیراخلاقی، مخاطبان قدیمی کیدراما را هم به جمع خود کشاندند. از طرفی جمع کردن گروهی از بازیگران و خوانندگان محبوب، باعث شده هواداران آنها هم سریال را تماشا کنند. این ماجرا وقتی جدیتر میشود که شایعهی حضور «کیم تهیونگ»، خوانندهی گروه بیتیاس، در فصل سوم منتشر میشود و عوامل سریال نهتنها آن را رد نمیکنند که با پاسخهای دوپهلو به انتظار مخاطب دامن میزنند. ماجرا زمانی خیلی عجیبتر میشود که اکانتهایی ادعا میکنند، لئوناردو دیکاپریو نیز در فصل سوم حضور دارد.
فصل دوم و سوم «بازی مرکب» هرچه که باشد، نمیتواند به موفقیت این سریال خدشهای وارد کند. «بازی مرکب» در سیر جهانی شدن محصولات کرهی جنوبی نقش مهمی ایفا کرد و مخاطبان سریالهای کرهای پس از سال ۲۰۲۱ افزایش قابل توجهی پیدا کردند و بهنوعی میتوان ادعا کرد که سریالهای کرهای به بخش مهمی از سبد مصرف فرهنگی مردم دنیا تبدیل شدند. از طرفی این سریال گام مهمی در برنامهریزی فرهنگی کرهی جنوبی بود؛ برنامهریزی سیسالهای که برند ملی کرهی جنوبی را معتبر کرد.
احتمالاً این سریال فصل چهارم نخواهد داشت. پایههای داستانی قصه به اندازهای سست است که بیشتر از فصل سوم دوام نمیآورد و فرو خواهد ریخت. از طرفی کارگردان بیشتر از مخاطبان خسته است، طوریکه انگار ساختن «بازی مرکب» برای او به یک بازی مرکب/اسکویید گیم تبدیل شده، از آن پول درمیآورد اما میخواهد هرچه زودتر فرار کند و برای همین است که میگوید: «از زندگیم، از اینکه هی باید یک چیزی رو بسازم و پروموت کنم حالم به هم میخوره. برای همین اصلاً به پروژهی بعدیم فکر نمیکنم. دارم به این فکر میکنم که به یه جزیرهی دورافتاده برم و دیگه هیچ تماسی از نتفلیکس نداشته باشم.»