میدان آزادی: «از شیشۀ رنگی کلیسا» پروندهی ویژهی مجله میدان آزادی برای هنرمندان مسیحی ایران است. به سه دلیل تصمیم گرفتیم اولین پروندهی مجلهی اینترنتیمان به این موضوع اختصاص پیدا کند: یکی گستردگی و درخشندگی حضور مسیحیان ایرانی در هنر ایران است، دوم ناگفته ماندن همین حضور و کمتر پرداختن به آن توسط رسانهها و سوم همزمان شدن آغاز کار مجله با روزهای کریسمس و جشن و شادمانی دیرین مسیحیان در دی ماه. صفحهی اول پروندهی «از شیشهی رنگی کلیسا» سرمقالهی مینو رضایی برای این پرونده است که دعوت میکنیم بخوانیدش:
تا جایی که احتمالاً همهی ما به یاد داریم مواجههی ما با اقلیتهای مذهبی اطرافمان از قانون نانوشتهی «هر کسی کار خودش، بار خودش» پیروی کرده است و از آنجا که قوانین نانوشته همیشه بیشتر از قوانین نوشتهشده رعایت میشوند، حداقل نسل من یاد گرفت که کاری به کار همکلاسیها، همسایهها، همباشگاهیها و مربیان اقلیت مذهبی نداشته باشد. با این حال کنجکاوی و نیاز به ارتباط برای درمان این کنجکاوی و نبود امکاناتی چون اینترنت کار دست من یکی داد. در دنیای کودکی شروع کردم به رؤیاپردازیهای طویل از مختصرترین چیزهایی که از زندگی اقلیتهای اطرافمان و در اینجا بهخصوص مسیحیان میدیدم. مثلاً دربارهی ارامنه شنیده بودم شاهعباس برای به دست آوردن دل اروپاییها، یک جامعهی بزرگ ارمنی درست کرده تا اروپاییها بهخاطر همدینان خودشان هم که شده با ما رابطهی خوبی داشته باشند. آشوریها و کلدانیها اما از این هم ناشناختهتر بودند و دربارهشان خیالپردازی هم نداشتم اما عقلم بهم سرنخهایی از تمدن بینالنهرین میداد. گذشت تا کمی بزرگتر شدم و با مطالعهتر. فهمیدم با سقوط امپراطوری آشور، یک دورهی سکوت ششصدساله در تاریخ آشوریان شروع شده تا بعد برسد به ظهور مسیحیت، ترویج آن در بینالنهرین و ایمان آوردن بسیاری از آشوریان به آن.
سالها پیش از دوست افغانستانیام که بعد از سه دهه زندگی در ایران، به کشورش بازگشته بود، پرسیدم «چرا برگشتی؟» گفت «برنگشتم؛ آمدم. اینجا وطن است.» این را گفتم که بگویم فقط نام صد و شانزده پادشاه آشوری در یک لوح گلی مربوط به هشتصد سال قبل از میلاد موجود است. که بگویم آشوریان قدیمیترین ساکنان تمدن بینالنهرین بودهاند و بعدها در عراق و سوریه و ایران پراکنده شدهاند. که بگویم آشوریان نیامدهاند، بودهاند.
و این «بودن» دربارهی ارامنه هم صدق میکند. از زمان امپراتوری هخامنشی تا قرنها بعد، ارمنیها در سرزمین فعلیشان سکونت داشتهاند و بهنوعی «ارامنهی ایران» محسوب میشدند. بنابراین حداقل دربارهی ارامنهی شمالغرب میشود گفت که «ارامنه به ایران نیامدهاند، آنجا بودهاند؛ در سرزمینِ گاه ایران و گاه ارمنستان.» دربارهی ارامنهی دیگر نقاط ایران مثل اصفهان و تهران و خوزستان اما نکتهای هست؛ اینکه مهاجرت تا همین گذشتهی نهچندان دور هم، واقعاً یک انتخاب نبوده، بلکه اکثر مهاجرتها بهنوعی کوچ اجباری محسوب میشدهاند. در تاریخ پیش از اسلام و پس از اسلام ایران، بارها لشکرکشی به ارمنستان و راندن ارامنه به مناطق دیگر رخ داده است. بنابراین آوردن ارامنه به اصفهان توسط شاهعباس صفوی اولین کوچ اجباری این قوم نیست اما شاید مهمترینشان باشد.
شاهعباس چندصد هزار نفر از ارامنهی منطقهی جلفا را ساکن اصفهانی کرد که بهجز اقلیتی یهودی، جمعیتی مسلمان و بهشدت دیندار داشت. گرچه کوچ اجباری در شرایط سخت گذشته صدمات جانی و مالی بسیاری برای ارامنه نیز در پی داشت اما شاهعباس با این حرکت هم منطقهی ارمنینشین بین ایران و عثمانی را که دائم مورد تعرض عثمانی قرار میگرفت خالی از جمعیت کرد و هم از بازرگانان و هنرمندان و صنعتگران آن منطقه بهمنظور توسعهی امور ایران بهره برد. ضمن اینکه شاه با تأمین مالی کامل ارامنه و در اختیار قرار دادن وام و زمین، به توسعهی تجارت و صنعت و هنر آنها بسیار کمک کرد. به نظر میآید دوران طلایی ارامنه در هنر ایران مرهون همین تاریخچه است. بسیاری از مسیحیان ایران در دو سه قرن گذشته بهعلت تولد در خانوادههای مرفه و بازرگان، امکان تحصیل در بهترین مدارس و دانشگاههای دنیا را داشتهاند. بسیاری از معماران بزرگ مسیحی ایران، دانشآموختهی مشهورترین دانشگاههای اروپا و آمریکا هستند. کشورهایی که تنها نقطهی اشتراکشان با آنها مسیحیت بوده است. و مسیحیت آیینی است که همیشهی تاریخ، نقاشی، مجسمهسازی و موسیقی از ابزارهای ترویجش بودهاند؛ چنانچه شعر، خوشنویسی و نگارگری در اسلام.
مسیحیان کشور ما هم بهعلت همین خاستگاه دینی و البته اجتماعی متفاوت با هموطنان مسلمانشان، امکان پیشرو بودن در هنرهای نمایشی، سینما و تجسمی را پیدا کردند. مثلاً در اواخر قرن نوزدهم میلادی گروهی از جوانان ارامنهی ایران از رهبری مذهبی ارمنستان برای نقشآفرینی زنان ارمنی در تئاتر استفتا کردند و پاسخ این بود: «چنانچه نمایشنامه مطلبی علیه دین نداشته باشد مانعی برای دوشیزگان وجود ندارد.»
همهی این تاریخچه را گفتم تا به اینجا برسم که تولد حضرت مسیح (علیه السلام) و آغاز سال نوی میلادی بهترین زمان برای گفتوگو و پاسداشت هموطنان مسیحی است؛ چه خودشان را «ایرانیان مسیحی» بدانند و چه «مسیحیان ایران».
میدان آزادی در اولین پروندهی خود بهسراغ هنرمندان مسیحی و دوران طلاییشان در هنر قرنهای اخیر ایران رفته است. در این پرونده قصد داریم بهقدر بضاعتمان دربارهی هنرمندان مسیحی ایران و میراث آنها در هنر ایران بگوییم. این پرونده لزوماً برای مخاطب مسیحی یا مسلمان نوشته نشده، بلکه برای «ما» یعنی تمام جامعهی ایرانی تهیه و تدوین شده است.