مجله میدان آزادی: در شصتمین صفحه از پروندهی «پرواز بر فراز آشیانهی سیمرغ» گزارش انتقادی ویژه مجله میدان آزادی را درباره چهلودومین جشنواره فیلم فجر میخوانید. خانم «رقیه کیه» خبرنگار حوزه فرهنگ و هنر، در این گزارش به روایت و بررسی نکاتی در نقد عملکرد مدیریت این دوره از جشنواره و حواشی آن پرداخته است؛ این گزارش را در ادامه بخوانید:
چند روزی از پایان جشنوارهی فیلم فجر گذشته است اما حاشیههای آن در رسانهها و فضای مجازی دست به دست میچرخد و از آن گفتگو میشود.
شاید حاشیهای که این روزها بیشتر در فضای مجازی ترند شده است اعتراض به این نکته است که آیا قرار است جشنوارهی فجر تبدیل به جشنوارهی عمار شود؟ پاسخ نه و آری به این سوال، موافقان و مخالفان خود را در همهی طیفها دارد.
عدهای معتقدند جامعهی ایرانی جامعهای چند صدایی است که همهی طیفها و سلیقهها باید در فضای فرهنگی آن جای داشته باشند؛ فارغ از گرایشهای سیاسی یا اعتقادی آنان. برخی دیگر اما با توجه به نام جشنوارهی فجر و برگزاری آن در دههی فجر و پیروزی انقلاب اسلامی، معتقدند تولیدات و اکران این جشنواره باید متناسب با دههی فجر و آرمانهای انقلاب باشد.
بسیاری از نقدها به چهل و دومین جشنوارهی فیلم فجر به همین تفاوت دو دیدگاه بازمیگردد. اما فارغ از این پرسش بنیادی که جشنوارهی فیلم فجر چرا و چگونه و با چه محتوایی باید برگزار شود، انتقادات بسیاری به نحوهی اجرای این دوره از جشنواره وارد بود.
همهی ما میدانیم که بخشهایی از جامعهی ایرانی در پی حوادث سال 1401 همچنان در یک دودستگی، کدورت و ناهمدلی به سر میبرد. زخمهای ایجاد شده بر پیکرهی جامعهی ایرانی همچنان التیام نیافته است.
رویدادهای بزرگ ملی از جنس جشنوارهی فجر و بازیهای فوتبال در التیام این زخمها میتوانند بسیار موثر باشند، اما نوع عملکرد وزارت فرهنگ و سازمان سینمایی به این گمان دامن زد که شاید راهیابی فیلمها به چهل و دومین جشنوارهی فیلم فجر مهندسی شده باشد و دستکم افراد و نگاههایی که در بدنهی مدیریت فرهنگی کشور حضور دارند، درکی از زخمها و گسستهای اجتماعی ندارند یا اگر دارند ارادهای برای التیام و ترمیم ندارند.
سهم بخش خصوصی از جشنواره چهل و دوم
یکی از قابل تأملترین پرسشهای مطرح شده دربارهی این دوره از جشنواره این بود: چه شد که سهم بخش خصوصی تنها یک فیلم شد و تمامی فیلمها در جشنواره نمایندهی یک یا دو ارگان دولتی بودند؟
طبق آماری که رسانهها منتشر کردهاند بسیاری از فیلمها یا بهتر بگوییم تمامی فیلمها به جز یکی دو فیلم در جشنوارهی فجر، همگی به تهیهکنندگی ارگانهای دولتی هستند و حضور این ارگانها از سوی بعضی منتقدان به ریلگذاری حاکمیت و دولت در سینما تعبیر شده است که سویهی مردمی سینما را کمرنگ میکند؛ از طرفی جدا از اینکه حمایت ارگانها از فیلمها بهخودیِ خود میتواند معنای منفی داشته باشد یا نه، نوع کارگردانها و گروههای حمایتشده و تکرار بعضی نامها و طیفها به این گمانه بیشتر دامن زد. بسیاری از واکنشهایی که در ابتدای این گزارش ذکر شد، گوشهی چشمی به این موضوع دارد.
بهتر نیست مدیران فرهنگی در دورههای بعدی جشنواره به حضور بخش خصوصی و همچنین به گستره و تنوع حضور طیفهای هنری در این رویداد اهمیت دهند تا هم جمع سینما را دو دسته نکنند و هم به اعتبار انتخابهای داوران بیفزایند و هم خود را از جایگاه اتهام دور کنند؟
جشنوارهی بیطرف هم داریم؟
نکتهی بعدی اما حرفهایی بود که جواد عزتی در شب اختتامیهی این جشنواره زد؛ او گفت با همهی تلاشی که این سالها داشته، هیچگاه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر به او نرسیده است و این نشان از دو چیز دارد: یک اینکه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر جشنوارهی فجر در رزومهی کاری هر بازیگری مهم است علیرغم همهی انتقادهایی که اهالی هنر دارند؛ این را جواد عزتی میگوید که نگاهی به کارنامهی کاری او نشان میدهد هم بازیگر توانمندی است و هم پولساز...
و دوم اینکه چرا هیچگاه جایزهی بهترین بازیگر به امثال جواد عزتی نرسید؟ او در جشنوارههای بسیاری نامزد شده و جایزهی بهترین بازیگر مرد را از جشن حافظ و جشنوارهی چلسی آمریکا برده است اما در جشنوارهی فیلم فجر با وجود چندین نامزدی، سیمرغی به خانه نبرده است.
بیایید با هم صادق باشیم، فارغ از درستی یا نادرستی مطالبهی عزتی، در همهی ادوار جشنوارهی فجر، چه آن زمان که هنرمندان همه کارهی این جشنواره بودند، و چه حالا که کمتر حضور دارند و چه زمانی که طیف سیاسی موسوم به اصلاحات جشنواره را در دست داشتند، گردانندگان جشنواره با هر گرایش مدیریتی، همیشه متهم بودهاند. متهم به چه؟ متهم به سیاسیکاری؛ متهم به اعمال سلیقه و جشنوارهی این دوره نیز نه تنها خالی از این اتهام نبود که در آماج بیشترین اتهامها در اهدای سیمرغها بود. گوییا همچنان سایه نگاههای غیرتخصصی، نامنصفانه و به نوعی قبیلهگرایانه بر وضعیت مدیریت فرهنگی کشور سنگینی میکند و هربار که گروهی به قدرت میرسد گروههای دیگر را نادیده میگیرد.
نظم؛ کلید گمشدهی چهل و دومین جشنوارهی فیلم فجر
از دیگر نکاتی که سینماگران حاضر در جشنواره نیز به آن اذعان داشتند، بینظمی در اکران فیلمهای جشنواره بود. در دومین روز جشنواره محمود کلاری به این نکته اشاره داشت و مسعود جعفری جوزانی بعد از اکران نسخهی بازبینی فیلمش، در نشست خبری از آن گلایه کرد: «نمایش نسخهی ناقص فیلم، کار غیرحرفهای، خطا و خیانت در امانت بود و اصلاً در کدام فستیوال این همه سانس میگذارند؟ این چیزی نیست که توجیه کنیم».
اصرار مدیران جشنوارهی چهل و دوم در برنامهریزی سانسها به نحوی که روز نهم در جشنواره فیلم جدیدی برای اکران وجود نداشت و همهی سی و سه فیلم جشنواره بهصورت فشرده در 8 سالن به نمایش درآمد، موکول کردن اعلام اسامی نامزدها به ساعات پایانی روز و نبودن داوران در روز اعلام نامزدها، تاخیر در اکران فیلمها با هر بهانهای چه نرسیدن عوامل فیلم به اکران، چه آماده نبودن تجهیزات برای اکران فیلمها، همه از حاشیههایی بود که هر کدام در هر روز از جشنواره بازتابی میان اهالی رسانه داشت.
من نبودم، دستم بود!
حاشیههای مربوط به فیلم «بیبدن» از دیگر ضعفهای مشهود مدیریتی این دوره از جشنواره محسوب میشود. در همان روزهای ابتدایی جشنواره، فیلمی جنجالی از «الناز شاکردوست» در اکران فیلم بیبدن در یک سینمای مردمی منتشر شد. شاکردوست به حذف فیلم بیبدن از بخش سودای سیمرغ و دیده نشدن بازیاش اعتراض داشت.
حذف این فیلم تا روزهای پایانی جشنواره از سوژههای مورد سوال خبرنگاران بود به طوری که به پرسش از وزیر هم رسید.
پاس و پاسکاری وزیر با مدیران جشنواره و عدم پاسخگویی شفاف امینی -دبیر این دوره از جشنواره- تا روز آخر را میتوان به نوعی یک وقتکشی و فرصتسوزی شانس حضور بیبدن در بخش سودای سیمرغ و عدم مدیریت صحیح و رفتار مدیریتی منصفانه نام نهاد.
از سویی دیگر -آنگونه که این خبر در محافل هنری و رسانهای پیچید- اقدام شهرداری تهران _به عنوان سرمایهگذار فیلم بیبدن_ در گروکشی برج میلاد به عنوان مکان میزبانی جشنواره و مشخص نبودن تکلیف سینماهای متعلق به این ارگان در اکران فیلمهای جشنواره، اقدام تاسفبار و عجیب دیگری بود که جشنواره را تا لبهی پرتگاه برد؛ برخی بینظمیهای جشنواره در دو روز اول نیز ظاهرا به این اقدام شهرداری تهران باز میگشت.
اگرچه کارگردان فیلم این گروکشی را رد میکند و شهرداری هم در بیانیهای کنایی و بدون وضوح و صراحت شایعات را تکذیب میکند، اما کاظم دانشی، نویسندهی بیبدن، در مصاحبهای گفت: «من با آقایان عباسیان و نیرومند صحبت کردم و میدانم که این فیلم توسط هیئت انتخاب برگزیده شده بود ولی بهخاطر یکسری دعواها، فقط فیلم قربانی شد».
طبیعی است در چنین فضای مبهم و مضطربی که شفافیت هیچ جایگاهی ندارد، بازار شایعات گرم میشود. مهمترین این شایعات این بود که سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران و موسسهی تصویر شهر، تنها به شرط آنکه فیلم در بخش مسابقه پذیرفته شود، اجازهی استفاده از برج میلاد و سینما ملت را برای سینمای رسانهها به مسئولان جشنواره میدهند.
جدا از شایعات اما اصل داستان این است که عملکرد دو نهاد حکومتی در یک دعوای صنفی، اعتبار جشنوارهی فجر که مهمترین رویداد هنری بعد از انقلاب است را به مخاطره میاندازد.
اعتبار جشنوارهها در همه جای دنیا، بر اساس شاخصهایی است که سطح یک جشنواره را از یک جشنوارهی آماتور به یک جشنوارهی حرفهای ارتقا میدهد. یکی از این شاخصها وجود مکانی ثابت برای کاخ یا خانهی جشنواره است که این اقدام نسنجیدهی شهرداری تهران، در صورت حل نشدن، فرصت به دست آوردن این امتیاز را از جشنوارهی چهل و دوم میگرفت.
ضمن اینکه طبق گفتهی منتقدین در جشنوارهای که غالب فیلمها سه ستاره هستند، بیبدن فیلمی است که از بازیگران جریان اول سینمای ایران استفاده کرده است و با زاویهای جدید به موضوع اصلی فیلم که شاید بارها به آن در سینمای ایران پرداخته شده، پرداخته است. اینها همه میتوانست نکاتی باشد که مدیران جشنواره را به سمت اصلاح اشتباهشان هدایت کند و گسست به وجود آمده را ترمیم کند، اما دریغ که در جشنوارهای که همیشه اعمال سلیقه بزرگترین ضعفش محسوب شده است آنجا که میشد از این ضعف به نفع جبران اشتباه استفاده کرد، آقایان قانونمدار شدند و تا آخر در برابر حضور بیبدن در سودای سیمرغ مقاومت کردند.
گل به خودی
از دیگر حاشیههای جشنواره که نشان از ضعف مدیریتی این دوره از جشنواره بود و سیمرغ برترین کارگردانی این دوره را نیز زیر سوال برد، اظهارنظر عجیب یکی از اعضای هیئت انتخاب فیلم جشنواره بود. محمدرضا عباسیان که خود روزی بر مسند مدیریت جشنواره تکیه داشت در اظهارنظر عجیبی، حضور فیلم «صبح اعدام» ساختهی بهروز افخمی را در بخش سودای سیمرغ، تنها به دلیل نام کارگردانش عنوان کرد نه شایستگیهای هنری این فیلم، که با واکنش شدید افخمی مواجه شد.
فارغ از اینکه اظهار نظر عباسیان یک نظر شخصی بود یا از جایگاه حقوقیاش، این ادبیات و عدم مدیریت رسانهای عوامل جشنواره، جز زیرسوال بردن انتخاب داوران و یا در مظان اتهام قرار گرفتن اینکه سیمرغها بر اساس شایستگیها اهدا نمیشوند چه چیز میتوانست باشد؟ آیا عباسیان بابت این اظهارنظر عجیب توضیحی داد یا اصلا از سوی مدیران فرهنگی از او توضیحی خواسته شد؟ یا نه اصلا مدیری برای این گل به خودی عباسیان که کل زحمات هیئت انتخاب را به باد داد عذرخواهی کرد یا توضیح و عکسالعملی نشان داد؟ دریغ که رگ گردنی جز رگ گردن افخمی برآمده نشد. از طرفی نامزدیهای متعدد صبح اعدام پس از واکنش افخمی و رسیدن دو سیمرغ مهم بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر نقش مرد به فیلمش این شایبه را برای مردم ایجاد کرد که نکند نامزدیها و جایزهها برای دلجویی بودهاند؟
با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمیشود
حالا که حرف از جناب وزیر فرهنگ شد این پرسش را هم کاش کسی از ایشان بپرسدکه کدام ویژگی جشنوارهی امسال از نظر ایشان نشان از شکوفایی، یا رونق روزافزون آن نسبت به سالها و دهههای گذشته بود که در سخنرانی روز اختتامیه فرمودند: «باید برای اتفاق بزرگی که امسال شاهد آن بودیم و اینکه پررونقترین دوران را تجربه کردیم تبریک بگویم»؟ وزیر محترم باید برای تلاش همکارانش از آنها قدردانی کند که امسال نیز با وجود همهی مشکلات چراغ جشنواره را روشن نگاه داشتند، اما قرار نیست در این راه حقیقت قربانی شود؛ حقیقت این است که این جشنواره سالهای پرافتخار و طلایی بسیاری داشته که این سالها بسیار از آنها فاصله گرفته است. مردم ایران و جامعه دوستداران سینما آنقدر کمحافظه و ساده نیستند که با حلوا حلوا گفتن دهانشان شیرین شود.
هر چه بود و هرچه گذشت، جشنوارهها با هر کیفیتی و با هر مدیریتی به هر حال به پایان میرسند؛ در این میان باید از تلاشها قدردانی کرد و از اینکه چراغ جشنواره در دههی فجر روشن میشود و عدهای تلاش میکنند تا این چراغ روشن بماند تشکر کرد اما چه بهتر که کاستیهای هر دوره در دورههای بعد جبران شوند و مدیران چنین رویدادهایی به جای پرداختن به کمیت و فقط رساندن آثار به جشنواره و به پایان بردن آن، به کیفیت آثار و ارتقای جشنواره نیز بیندیشند.
مطلب مرتبط:
مهمترین خبرها و حاشیههای چهل و دومین جشنواره فیلم فجر