پنجشنبه 11 بهمن 1403 / خواندن: 14 دقیقه
به مناسبت روز ویراستار

یادداشت: ماجرای ویراستار نابغه‌ای که پشت رمان‌های بزرگ آمریکایی بود: «مکسول پرکینز»

سوی دیگری از ویراستاری وجود دارد که شاید کمتر به آن پرداخته شده باشد: ویرایش ادبی یا داستانی. در این نوع ویراستاری، ویراستار نه تنها متن را اصلاح می‌کند، بلکه به عنوان همراهی خلاق در کنار نویسنده قرار می‌گیرد. ویراستار ادبی در تمام مراحل نوشتن، از شکل‌گیری ایده تا خلق شخصیت‌ها و پیشبرد روایت، در کنار نویسنده می‌ماند تا آنچه در ذهن نویسنده است، به بهترین شکل ممکن روی کاغذ جاری شود.

4
یادداشت: ماجرای ویراستار نابغه‌ای که پشت رمان‌های بزرگ آمریکایی بود: «مکسول پرکینز»

مجله میدان آزادی: 11 بهمن ماه هرسال به پاس خدمات و تلاش‌های «احمد سمیعی گیلانی» به عنوان روز ویرستار انتخاب شده است. در مجله میدان آزادی این روز را به همه ویراستاران و فعالان حوزه نگارش و ویرایش تبریک می‌گوییم و به همین مناسبت، شما را به خواندن یادداشتی از محمد فائزی‌فرد دعوت می‌کنیم که به نقش پررنگ ویراستاری در جهان ادبیات پرداخته است:   

ویراستاری، فراتر از رفع غلط‌های املایی و نشانه‌گذاری است. این فرآیند، یک متن یا داستان را در مراحل مختلف همراهی می‌کند و به آن کیفیتی می‌بخشد که در نهایت خواننده را مجذوب خود می‌سازد. در ویرایش زبانی، اشکالات دستوری و نگارشی متن اصلاح می‌شود، در حالی که ویرایش فنی به خوانایی و درست‌نویسی متن توجه دارد. ویرایش تخصصی نیز به متون علمی یا بخش‌های علمی یک داستان اختصاص می‌یابد و اطمینان حاصل می‌کند که اطلاعات ارائه‌شده دقیق و معتبر هستند.

این جنبه‌های ویراستاری معمولاً شناخته‌شده‌ترند، اما سوی دیگری از ویراستاری وجود دارد که شاید کمتر به آن پرداخته شده باشد: ویرایش ادبی یا داستانی. در این نوع ویراستاری، ویراستار نه تنها متن را اصلاح می‌کند، بلکه به عنوان همراهی خلاق در کنار نویسنده قرار می‌گیرد. ویراستار ادبی در تمام مراحل نوشتن، از شکل‌گیری ایده تا خلق شخصیت‌ها و پیشبرد روایت، در کنار نویسنده می‌ماند تا آنچه در ذهن نویسنده است، به بهترین شکل ممکن روی کاغذ جاری شود. حتی در لحظات ناامیدی یا خستگی نویسنده، ویراستار ادبی همچون مشاوری دلسوز حضور دارد تا او را یاری کند و راه را برای خلق اثری ماندگار هموار سازد. به همین خاطر است که «فیتزجرالد» مشهور به ویراستارش «مکسول پرکینز» می‌گوید: «با کمکی که به من کردی، می‌توانم گتسبی را کامل کنم».


برادر توماس ولف، فرد ولف (سمت چپ) به همراه مکسول پرکینز، ایستاده در خیابانی در شهر نیویورک در سال 1943

مکسول پرکینز (Maxwell Perkins) ویراستاری است که بسیاری از شاهکارهای ادبی را مدیون او هستیم. پرکینز به‌عنوان ویراستار ادبی، نقش مهمی در بازنویسی و اصلاح ساختار داستان‌ها داشت و به نویسندگان زیادی کمک کرد تا به جایگاه واقعی‌شان دست پیدا کنند.

او به‌دنبال یافتن استعدادها و در نهایت حمایت از آن‌ها بود. اولین رمان فیتزجرالد، «این سوی بهشت» (This Side of Paradise) را ویراستاران دیگرِ انتشارات سه بار رد کرده بودند. پرکینز در جلسه‌ی هیئت تحریریه برای دفاع از این کتاب تا مرز استعفا پیش رفت و در دفاع از فیتزجرالد جوان گفت: «احساس من این است که وفاداری اول یک ناشر به استعداد است. و اگر قرار است استعدادی مانند این را منتشر نکنیم، موضوع بسیار جدی‌ای است... اگر قرار باشد افرادی مانند فیتزجرالد را رد کنیم، تمام علاقه‌ام به انتشار کتاب‌ها از بین خواهد رفت.»

رابطه‌ی پرکینز و نویسندگانی که با او کار می‌کرد چنان داستانی و جذاب است که در سال 2016 بر اساس این روابط فیلم «نابغه» را ساخته و روی پرده بردند.


«کالین فرث» در نقش «مکس پرکینز» (سمت چپ) و «جود لا» در نقش «توماس ولف»(سمت راست) در فیلم سینمایی «نابغه» محصول سال 2016

در این یادداشت تأثیر این ویراستار را بر نویسندگان و کارهای آن‌ها بررسی خواهیم کرد.


پرکینز و «اف. اسکات فیتزجرالد»

«اف. اسکات فیتزجرالد»، یکی از برجسته‌ترین نویسندگان آمریکایی قرن بیستم است. از او به‌عنوان صدای نسل گم‌شده یاد می‌شود. فیتزجرالد با رمان‌هایی مانند «گتسبی بزرگ» و «این سوی بهشت» تصویری ماندگار از زندگی، عشق و رؤیاهای نسل خود خلق کرد. «گتسبی بزرگ»، شاهکار فیتزجرالد، داستانی است درباره‌ی جی گتسبی، مردی اسرارآمیز که به‌دنبال بازگرداندن عشق ازدست‌رفته‌اش، دیزی است. این رمان به‌عنوان نمادی از رؤیای آمریکایی و فروپاشی آن شناخته می‌شود. 

مکسول پرکینز، ویراستاری که بعدها با نویسندگان بزرگی مانند ارنست همینگوی و توماس وولف نیز همکاری کرد، نقش کلیدی در شکل‌گیری و انتشار «این سوی بهشت» نیز داشت. پرکینز پس از خواندن نسخه‌ی اولیه‌ی «این سوی بهشت»، متوجه استعداد خارق‌العاده‌ی فیتزجرالد شد. او در نامه‌ای به فیتزجرالد نوشت: «شما توانایی خلق شخصیت‌هایی زنده و واقعی را دارید و این رمان نشان‌دهنده‌ی پتانسیل بالای شماست.»  او نه‌تنها این جرقه‌ی استعداد را دید بلکه برای به ثمر نشستن آن از هیچ تلاشی فروگذاری نکرد. برای چاپ این کتاب که بعدتر توجه بسیاری را در جامعه‌ی ادبی آمریکا به خود جلب کرد، در برابر تمام انتشارات ایستاد و از استعدادی که یافته بود حمایت کرد. این حمایت خیلی زود نتیجه داد و مسیری را در برابر انتشارات، پرکینز و فیتزجرالد قرار داد که به نوشتن و انتشار «گتسبی بزرگ» رسید.


کتاب «اسکات عزیز، مکس عزیز»، نامه‌های پرکینز و فیتزجرالد


تأثیر پرکینز بر گتسبی بزرگ  

مکسول پرکینز، ویراستار انتشارات اسکریبنر، نقش کلیدی در شکل‌گیری نهایی رمان «گتسبی بزرگ» داشت.


1. بهبود شخصیت‌پردازی گتسبی  

پرکینز در نامه‌ای به فیتزجرالد نوشت که شخصیت گتسبی در پیش‌نویس اولیه کمی مبهم و غیرقابل لمس است. او پیشنهاد داد که فیتزجرالد جزئیات بیشتری به شخصیت گتسبی اضافه کند تا خوانندگان بتوانند بهتر با او ارتباط برقرار کنند. پرکینز نوشت:  

«گتسبی باید به‌وضوح توصیف شود، نه‌تنها از نظر فیزیکی، بلکه از نظر ویژگی‌های شخصیتی. استفاده از عباراتی مانند old sport می‌تواند به شخصیت او عمق ببخشد.»

فیتزجرالد با الهام از این پیشنهاد، ویژگی‌هایی مانند لبخند گتسبی و استفاده‌ی مکرر از عبارت old sport را به شخصیت او اضافه کرد. این تغییرات به گتسبی کمک کرد تا به‌عنوان شخصیتی به‌یادماندنی و نمادین در ادبیات مطرح شود.  


2.  اضافه کردن نمادها و عناصر نمادین  

او تأکید ویژه‌ای بر استفاده مؤثر و دقیق از نمادها و مفاهیم داشت. یکی از این مفاهیم مهم، رؤیای آمریکایی بود که در آن سال‌ها برای مردم و جوانان آمریکایی آن‌قدرها هم دست‌یافتنی نبود. مفهومی که نه‌تنها در تمام اثر تنیده شد بلکه در قالب نمادی مهم و ماندگار نیز تجلی یافت.

فیتزجرالد، نور سبزی که در انتهای اسکله دیزی سوسو می‌زد را برای این کار برگزید. این نماد نه‌تنها تبدیل به نشانه‌ای برای عشق گتسبی به دیزی، بلکه نمادی از رؤیای آمریکایی و دست‌نیافتنی‌بودن آن شد.

«گتسبی به نور سبز ایمان داشت، به آینده طربناکی که سال به سال خودش را از ما عقب می‌کشاند.»


3. پایان‌بندی رمان  

پایان کتاب «گتسبی بزرگ» آن چیزی نبود که امروز می‌خوانیم. پرکینز با پایان ابتدایی رمان چندان موافق نبود. او می‌خواست که جای عبارات توصیفی ساده و طولانی، فیتزجرالد بیشتر روی مفهوم زوال رؤیای آمریکایی و امید بی‌پایان گتسبی تأکید کند. این راهنمایی به افزودن بخش معروفی منجر شد که گتسبی را در حال خیره شدن به چراغ سبز توصیف می‌کند و تأملات نیک درباره‌ی گذشته را به‌صورتی عمیق‌تر ارائه می‌دهد.

«و این چنین است که ما کشتی‌نشستگان برخلاف جریان آب پارو به سینه‌ی دریا می‌کوبیم، و همواره به عقب رانده می‌شویم.»


پرکینز و «ارنست همینگوی»

داستان آشنایی این دو شخصیت مهم و تأثیرگذار ادبیات نیز جالب است. فیتزجرالد که خودش تحت حمایت پرکینز بود و با کمک او کتاب‌هایش را به چاپ می‌رساند، نسخه‌ای از داستان‌های کوتاه همینگوی را به پرکینز معرفی کرد تا آن‌ها را مطالعه کند. فیتزجرالد در نامه‌ای به او نوشت:  

«همینگوی استعداد خارق‌العاده‌ای دارد. او نویسنده‌ای است که باید حتماً به او توجه کنید.» 

این معرفی باعث شد پرکینز به کارهای همینگوی علاقه‌مند شود و تصمیم بگیرد با او همکاری کند. پرکینز پس از خواندن داستان‌های کوتاه همینگوی، با او تماس گرفت و پیشنهاد همکاری داد. این همکاری سال‌ها ادامه یافت و چند کتاب مهم از همینگوی نیز حاصل این همکاری است که مهم‌ترین آن‌ها شاید «وداع با اسلحه» باشد.


همینگوی (سمت راست) و پرکینز (سمت چپ) در کنار هم

تاثیر پرکینز بر رمان وداع با اسلحه 
 

1. ساختار روایی رمان

پرکینز معتقد بود که برخی بخش‌های داستان، به‌ویژه در میانه‌ی رمان، طولانی و نامنسجم هستند. او پیشنهاد کرد که همینگوی برخی صحنه‌ها را کوتاه‌تر کند و تمرکز بیشتری بر پیشبرد داستان و شخصیت‌پردازی داشته باشد.
  
به‌عنوان مثال، پرکینز به همینگوی پیشنهاد داد که صحنه‌های مربوط به جنگ را مختصرتر کند و به‌جای توصیف بیش از حد جزئیات، بر روی تأثیر این صحنه‌ها بر شخصیت‌ها و روایت داستان تمرکز کند.  


2. شخصیت‌ها

او همچنین به‌دنبال عمق بیشتر شخصیت‌ها به همینگوی پیشنهاد داد که در بسیاری از صحنه‌ها به کنش‌های شخصیت‌ها معنا و عمق بیشتری اضافه کند. به‌ویژه دو شخصیت فردریک هنری و کاترین بارکلی را عمیق‌تر و واقعی‌تر کند. او معتقد بود که خوانندگان باید بتوانند بهتر با این شخصیت‌ها ارتباط برقرار کنند. پرکینز در نامه‌ای به همینگوی نوشت:  

«کاترین باید بیشتر از یک عشق ساده باشد. او باید به‌عنوان یک شخصیت مستقل و قوی دیده شود.»  


3. پایان‌بندی

پایان‌بندی اولیه‌ی رمان «وداع با اسلحه» کمی متفاوت از نسخه‌ی نهایی بود. پرکینز به همینگوی پیشنهاد داد تا پایان‌بندی را قوی‌تر و تأثیرگذارتر کند. او معتقد بود که پایان‌بندی باید احساسات خواننده را برانگیزد و پیام اصلی رمان را به‌طور مؤثر منتقل کند.

در نسخه‌ی اولیه، پایان‌بندی رمان به‌صورت زیر بود:  

«بعد از مدتی بیرون آمدم و از بیمارستان دور شدم و در باران به‌سمت هتل رفتم. وقتی به هتل رسیدم، اتاقم تاریک بود و من دراز کشیدم و به این فکر کردم که اگر کاترین زنده بود، الان چه می‌کرد. بعد از مدتی خوابم برد.»

این پایان‌بندی نه‌چندان تاثیرگذار با راهنمایی پرکینز به صورت زیر درآمد:

«بعد از مدتی بیرون آمدم. از بیمارستان دور شدم و در باران به سمت هتل رفتم.»
  

مکسول پرکینز نه‌تنها ویراستاری بی‌نظیر بود، بلکه مشاوری دلسوز و همکاری هنری برای نویسندگان بزرگ قرن بیستم به شمار می‌رفت. او به ما آموخت که ویراستاری، فراتر از یک کار فنی، شکلی از هنر است که می‌تواند تاریخ ادبیات را شکل دهد. او تأثیری ماندگار بر تاریخ ادبیات جهان گذاشت و نشان داد که ویراستاری بسیار بیشتر از یک شغل است؛ ویراستاری تلاشی است برای ماندگار کردن میراث ادبی یک نسل.
 


منابع: 

1. کتاب «Dear Scott,Dear Max; the Fitzgerald-Perkins correspondence»

2. American Writers Museum

3. مجله «ادبیات آمریکایی» (نوامبر 1964)، صفحات 315-326




تصاویر پیوست

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
او به‌دنبال یافتن استعدادها و در نهایت حمایت از آن‌ها بود. اولین رمان فیتزجرالد، «این سوی بهشت» (This Side of Paradise) را ویراستاران دیگرِ انتشارات سه بار رد کرده بودند. پرکینز در جلسه‌ی هیئت تحریریه برای دفاع از این کتاب تا مرز استعفا پیش رفت و در دفاع از فیتزجرالد جوان گفت: «احساس من این است که وفاداری اول یک ناشر به استعداد است. و اگر قرار است استعدادی مانند این را منتشر نکنیم، موضوع بسیار جدی‌ای است... اگر قرار باشد افرادی مانند فیتزجرالد را رد کنیم، تمام علاقه‌ام به انتشار کتاب‌ها از بین خواهد رفت.»

و به ما آموخت که ویراستاری، فراتر از یک کار فنی، شکلی از هنر است که می‌تواند تاریخ ادبیات را شکل دهد. او تأثیری ماندگار بر تاریخ ادبیات جهان گذاشت و نشان داد که ویراستاری بسیار بیشتر از یک شغل است؛ ویراستاری تلاشی است برای ماندگار کردن میراث ادبی یک نسل.

مطالب مرتبط