مجله میدان آزادی: «کت جادویی» هم به انتخاب تحریریه مجله میدان آزادی جزو «بهترین سریالهای تلویزیون» قرار گرفت. یادداشتی دربارهی این سریال را در صفحهی سیودوم از پروندهی «روزی روزگاری تلویزیون» به قلم خانم «مائده زمزمه» بخوانید:
شاید قد و قوارهام هنوز به میز تلویزیون نمیرسید که «کت جادویی» با آن سکانس خاصش برای همیشه در خاطرم نقش بست: بهزاد فراهانی از پنجرهی ساختمان عریض و طویل شرکتش اسکناسهای سبز را در هوا میریخت، اسکناسها چرخی میخوردند و مردم بهدنبال جمعکردن پولها از کف زمین، با تمام توان از همدیگر سبقت میگرفتند. شاید در نگاه اول، فکر کنید این سکانس که مابهازایی در دنیای واقعیِ آدمهای عاقل ندارد و اصلاً چقدر احمقانه! اما اگر این سکانس و برخی دیگر از سکانسهای این سریال را استعاری ببینید -همچنان که ظرفیت اثر فانتزی هم در این است- دیگر خبری از احمقانهبودن ماجرا نیست و برعکس، خیلی از عناصر، کاملاً جدی و حسابشده هستند. بزرگتر که شدم باز هم «کت جادویی» را دیدم و بیشتر فهمیدم آن سکانس و فکر پشت آن، دُر نایاب بیشتر سریالهای امروزی صداوسیما شده است.
نگاهی به داستان «کت جادویی»
همه چیز از آقای اسکویی، کت خاص، ثروت افسانهای او و مالکیت چندین برج و کارخانه و انبار آغاز میشود و حسابدار همان شرکت یعنی عماد -با آن کت پاره- که غرق در مشکلات اقتصادی و اجارهنشینی است و باید آرزوها و خواستههای مادی همسر و مادر همسرش را هم برآورده کند؛ آن کت جادویی که علتالعلل ثروت افسانهای اسکویی است و نگرانی اسکویی از وضعیت زندگیاش، او را به دنیای عماد پیوند میزند.
«کت جادویی» داستان کتی است که اگر صاحبش را پا به رکاب دنیا ببیند، خیلی زود، او صاحب آن انسان میشود و آن فرد میشود مرکبش! کتی که هر گاه، پول از جیبهایش شرّه میکند، صاحبش را میترساند و بلافاصله تلفن است که زنگ میخورد. ابتدا گمان میبری اصل داستان، این کت است، اما بعد معلوم میشود صاحب صدای پشت تلفن، صحنهگردان همهی ماجراست: «سوزن طلا، خیاطِ ما...» بله! عجوزهی پشت خط، نامش «دنیا»ست. تو گویی صاحب صدا همان عجوزهای است که مسیح هم دنیا را به شکل او دیده.
«کت جادویی» را که ببینید، کلافگی، جنون و مسخشدن اسکویی و عماد را هم که به تماشا بنشینید، بهتر میتوانید بفهمید تبدیل شدن یک انسان به «صد کیلو گوشت حرام» - به قول اسکویی- یعنی چه.
«کت جادویی»؛ سریالی آگاه از روزگار خود
اگر سریالهای قویپنجهای را که مافوق دوران خودشان هستند کنار بگذاریم، برخی سریالها هم هستند که با تمام قوت و خوبیشان، اما نه بیرون از قید دوراناند، نه کاری به مقتضیات دوران خودشان دارند. سرشان را انداختهاند زیر و قصهی خودشان را تعریف میکنند. «کت جادویی» اما اینطور نبود. چرا این ادعا را دارم؟
سالهای 77-78 است؛ ایرانِ پس از جنگ هشتساله، یک دورهی هشتسالهی اعمال سیاستهای سازندگی را پشت سر گذاشته و حالا اول کار اصلاحات است به ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی. اگر آن دوران را به یاد بیاورید یا در وصفش شنیده باشید، به حکم همان سیاستهای عصر توسعه و سازندگی، ابتدای راه ایفای نقش جدی «بانکها» در روزگار ما ایرانیها همان روزگار بود که تاکنون ادامه پیدا کرد. این ایفای نقش، آنقدر مهم بود که قرعهکشیهای بانکی و جوایزش و رویای برندهشدن در آنها، سوژهی «جایزهی بزرگِ» مهران مدیری شد. «کت جادویی» هم از همان ابتدای تعریف قصهاش، یک روی دیگر این سکه را نشان داد. سرآغاز سریال، خواب عماد برای برنده شدن در قرعهکشی بانک و پیگیری آن در بیداری بود. گو اینکه که آن خوابهای شیرین و آن تکاپو در بیداری بود که عماد را تا لبهی بدبختی کشاند. «کت جادویی» با نقد تلویحی چنین حالوهوایی که طبقهی متوسط جامعه را گرفتار کرده بود، در زمانی که «علی لاریجانی» بر صندلی ریاست صداوسیمای ایران تکیه داشت، تولید و از شبکهی سوم سیما پخش شد.
نگاهی به «کت جادویی» و دیگر هملباسهایش
داشتم بررسی میکردم که کدام سریالهای فانتزی ایرانی توانسته است همزمان، روی موقعیتهای درام، مسائل مهم اجتماعی و مفاهیم شوخیبرندارِ اخلاقی و مذهبی دست بگذارد که حاصلش تصویری شده باشد باورپذیر، پرکشش، به دور از شعارزدگی و دلخواه مخاطب؟ نمونهای را نیافتم مگر همین «کت جادویی». این تلفیق هماهنگ و درست، علت اقبال عمومی به «کت جادویی» بوده و هنوز هم هست.
در میان فیلمها و سریالهای ایرانی یا خارجی که در ژانر فانتزی و تخیلی جای میگیرند، سفر در زمان یا مواجهه با اشیا و موجودات غیرعادی و ماورایی و در نهایت، خلق قصه در دل موقعیتها، پدیدهی مرسومی است که همهمان نمونههایش را دیدهایم. در این مجال محدود قصد مقایسهی «کت جادویی» با سریالها و فیلمهای فانتزی خارجی را ندارم؛ چراکه سابقهی پرداخت به این ژانر و تعداد آن در آثار ایرانی بسیار کمتر از آثار خارجی است و همین موضوع، قیاس را نامعقول میکند. در حیطهی فیلمها و سریالهای ایرانی، ما ژانر فانتزی را بیشتر در آثار کودک و نوجوان دیدهایم؛ از «قصههای تا به تا» بگیرید تا «الو الو من جوجوام» و «سفر جادویی». اما در قلمرو آثار سریالی یا سینمایی ایرانی برای مخاطب عام، کارهایی مانند «مسافران» -به کارگردانی رامبد جوان- و «پنجمین خورشید» -به کارگردانی علیرضا افخمی- دو اثر فانتزی-تخیلیِ نسبتاً شاخص در این سالهای اخیر هستند که البته «مسافران»، بهمراتب، آبرومندتر و خوشساختتر از «پنجمین خورشید» بوده است. همچنان معتقدم در این قیاس، «کت جادویی» و مانورش روی آن کت بهعنوان نمادی از یک «ماشین بیرحمِ پولسازی» که استادِ به بردگی کشیدن آدمهاست، چند سر و گردن از ایدههای فانتزی کارهای دیگر بالاتر است. اگر بپرسید سکانس طلایی نمایش این بردگی کجاست؟ خواهم گفت: پارس کردن جمشید اسماعیلخانی برای رامبد جوانی که کت، تنش است!
«کت جادویی» چگونه به تن سیما قواره شد؟ (مروری بر عوامل و سازندگان اصلی)
قصهی اولیهی سریال را از رضا مقصودی باید دانست؛ همان رضا مقصودیِ «لیلی با من است». نویسندگی فیلمنامه هم با حسن مشگلاتی بوده (بد نیست این را هم بدانید که مشگلاتی در این سالهای اخیر، طی یک مصاحبه، سخنی جنجالی گفت: نویسندگی سریالهای نامآشنایی مثل «پلیس جوان»، «سفر سبز» و «پس از باران» نیز بر عهدهی قلم او بوده و بهدلیل برخی مسائل مختلف و حواشی، از ذکر نام او بهعنوان نویسندهی این سریالها امتناع شده است).
کارگردانی این سریال با محمدحسین لطیفی بود؛ این «همهفن حریفِ کاربلد». مرور آثار سریالی و سینمایی لطیفی نشان میدهد او نهتنها از تجربهی موضوعها و ژانرهای مختلف هیچ ابایی ندارد که اغلب هم میتواند حرف ماندگاری را در آن ژانر بزند. از بیپرواییهای عرفانیاش در «صاحبدلان» بگیرید تا نمایش تمام فراز و نشیبهای یک روحانی در تعاملش با مردم در «سرّ دلبران» یا نمایش ماندگار یک عشق متهورانه در «وفا» و حتی بازنمایی دقیق و طنازانهی اوضاع اقتصادی دههی نود جامعهی ایرانی در «دودکش». در سینما و نمایش خانگی هم مرور «عینک دودی»، «قلب یخی» و «غریب»ِ او کافی است تا توانمندیاش در خلق اثر با تنوع محتوایی و ساختاری زیاد را به رخ مخاطب بکشد.
از همهی اینها که بگذریم، نمیشود آن شخصیت خاص و دوگانه و دیالوگهای گلدرشت «اسکویی» با بازی باصلابت بهزاد فراهانی، آن حد از زیر و رو شدن عماد با ایفای نقش منعطف رامبد جوان، یک دنیا معصومیت مادر عماد با هنرمندی زندهیاد نیکو خردمند، تمام حسابگری و سرسختی مادرزن عماد با بازی هنرمندانهی مرحومه فخری خوروش، یکپارچه دغلبازیِ قاپوچی با بازی مرحوم جمشید اسماعیلخانی، شخصیت شیرین و دلسوز آبدارچی که مهدی فقیه نقشش را داشت و همهی آرزوهای دور و دراز همسر عماد با بازی آتنه فقیهنصیری را نادیده گرفت. زندهیاد محسن قاضی مرادی، کوروش معصومی و محمد الهی هم از دیگر بازیگران اصلی این سریال بودند.
نقاط درخشان «کت جادویی»:
یک.
شخصیتپردازی و بازی نقشهای اصلی در «کت جادویی» تمامعیار است و در حد توان بازیگرانش. برای مثال اگر آن دیالوگها و اکتهای سنگین، خشمآلود و دیوانهوار اسکویی را به کسی جز بهزاد فراهانی میسپردند، معلوم نبود چه بر سر آن نقش میآمد و چقدر شعاری میشد یا تمام آن متانت و درویشمآبی همان اسکویی، این بار پس از تحول.
عماد هم گویا بنا بود از صفرِ خلمآبی، نداری، شوخطبعی و حسرتزدگی برای دنیا بهیکباره برسد به صدِ دارا بودن، عقل کل شدن و همزمان سنگ شدن و بدمستی؛ این دو سر طیف، اگر درست درنمیآمد، قطعاً نقش او به فکاهیای نچسب بدل میشد.
دو.
فیلمنامهی «کت جادویی» در سیر داستان، سرراست و روان است، با دیالوگهایی تمیز، بهاندازه و مؤثر. قصه در بیست و سه قسمت تعریف شده و بهندرت پیش میآید که بیننده با تمام محدودیتهای فنی آن دوران در صدا و تصویر یا ضعف در پایانبندی برخی قسمتها، از دنبال کردن آن، دلزده و خسته شود. پافشاری بر مال حرام و حلال و نمایش تأثیرش با بزرگنمایی رفتارهای جنونآمیز اسکویی و عماد (تو بگو شیطان، با اینها همآغوش شده که چنیناند)، زنده بودن اعجاز و باز بودن راه تحول به روی انسانها برحسب درونیات مقدسی که از گذشتهی هر فرد برایش به یادگار مانده، تصویر سیاه حریص بودن و دنیادوستی در تمام اکتها و دیالوگهای نقش فخری خوروش، اهمیت دعا و نفرین مادر در آن سکانس دوستداشتنیِ سجادهنشینی نیکو خردمند و مانور روی گسست خانوادگی عماد از همان ابتدای ثروتمند شدنش، نمونههایی از نقاط قوت فیلمنامه است.
اگر باز هم گوش کنیم خواهیم شنید که قصهی «کت جادویی»، حرفهای دیگری هم داشت: یک همسر میشود مریم بانو که وقتی دید اسکویی به راه خطا میرود، دق کرد و یک همسر میشود زن عماد که آرزوهایش، عماد را به ورطهی هلاکت کشاند. مال حرام -چه برای عماد و چه برای اسکویی- توانست دستشان را تا جایی آلوده کند که تا مرز آدمکشی پیش روند.
سه.
موسیقی متن در این سریال کار میکند. یعنی در «کت جادویی» نه با یک موسیقی متن خنثی مواجهایم، نه با یک موسیقی متن ناساز؛ بلکه جایی که موسیقی متن، باید تم طنز را القا کند چنین میکند یا اگر بناست لحظات دلهرهآور یا نمایش عواطف عمیق را همراهی کند، ناتوان نیست.
نمیشود از تیتراژ انتهایی این سریال یادی نکرد. قطعهای که با شعری از مولانا، آهنگسازی سعید ذهنی و آواز مسعود خادم ماندگار شد.
ای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرها / زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا
زان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کم / زان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطا
تیتراژ پایانی سریال «کت جادویی» با شعری از مولوی، آواز مسعود خادم و آهنگسازی سعید ذهنی
و اما سرانجام ماجرا
روزگاری که در سریالسازی ایرانی دور هم نبوده، یک کت، چنان پر و بال گرفت و برای خودش شخصیتدار شد که مردم داستانش را واقعاً دوست داشتند و پابهپای حرفهایش آمدند؛ بیکه لازم باشد کسی بیاید و بیانیهای بدهد تا مخاطب بفهمد، این سریال میخواهد چه بگوید.
میل دارم تا این نوشتار را با یک سؤال، در درجهی اول از برنامهریزان و برنامهسازان هنری سیما و بعد از ذائقهی سریالبینی نوین به پایان ببرم: ما ایرانیهای این دوره، دیگر حوصلهی قصههای اینچنینی را نداریم یا از خشکی اخیر مزرعهی سریالسازی سیما است که کمکم دارد فراموشمان میشود روزگاری، ما «کت جادویی» هم داشتیم؟