مجله میدان آزادی: ۱۶ نوامبر زادروز نویسنده مشهور جهان ژوزه ساراماگو بود، به همین مناسبت و به بهانه این روزهای تلخ و تاریخی مردم فلسطین، حسن صنوبری نظرات و نوشتههای ساراماگو درباره ماجرای فلسطین و اسرائیل را در دو بخش برای مجله میدان آزادی تنظیم کرده است. بخش اول را دیروز اینجا منتشر کردیم، بخش دوم را در ادامه بخوانید:
وقتی متنهای جناب ساراماگو درباره فلسطین و اسرائیل را جمع و بررسی میکردم به این متن متفاوت برخوردم که دیگر از جنس وبلاگنویسیهای روزانهی او طی تجاوز سال 2008 اسرائیل به غزه نبود و به همین دلیل مناسبتر دیدم این متن خاص و خواندنی جداگانه منتشر شود. این متن هم چون متنهای قبلی («اسرائیل، حماس و غزه» به روایت ژوزه ساراماگو) از کتاب «نوت بوک»ِ ساراماگو با ترجمه خانم مینو مشیری و منتشر شده در نشر ثالث نقل میشود و تنها دخل و تصرف من در این متن ویراستاری است (چه اینکه این کتاب با همه زیبایی در محتوا و همه ارزشمندی در ترجمه از نظر ویراستاری بسیار مشکل دارد.)
ژوره ساراماگو در ابتدای این یادداشت خود نوشته:
«این مقاله چند سال پیش منتشر شد. مناسبتش انتفاضهی دوم در سال 2000 بود. باور دارم فعلیتش را از دست نداده، و «تجدید حیاتش» به خاطر عملیات جنایتکارانهی اسرائیل ضد ساکنان غزه توجیه میشود. بخوانید».
از سنگهای داود تا تانکهای جالوت
شماری از صاحبنظرانِ کتابِ مقدس ادعا دارند کتاب اول سموئیل در عصر سلیمان یا بلافاصله بعد از آن نوشته شد؛ به هر صورت پیش از فتح بابل. فاضلان دیگری که واجد صلاحیت کمتری نیستند استدلال میکنند که نه فقط کتاب اول بلکه کتاب دوم نیز پس از تبعید از بابل نوشته شد، و نگارش هر دو کتاب پیروِ ساختاری است تاریخی - سیاسی - مذهبی از نوع کتاب تثنیه، که پیمان پروردگار با بندگانش است، کفر بندگان، تنبیه پروردگار، التماس بندگان، بخشش پروردگار.
اگر این نوشتارهای مقدس واقعاً از زمان سلیمان به ما رسیدهاند، میتوانیم بگوییم نزدیک سه هزار سال است که با ما هستند. اگر نویسندگان کارشان را پس از بازگشت قوم یهود از تبعید شروع کردند، باید پانصد سال از این رقم کسر کنیم، با یک ماه بیشتر یا کمتر.
این دغدغه نسبت به دقت زمانی فقط به یک منظور است، که افسانه معروف کتاب مقدس دربارهی جنگ (که سرانجام جنگی در کار نبود) میان داودِ ریزنقش و جالوتِ نرهغول، بیست سی قرن اشتباهی برای کودکان نقل شده. در طول زمان گروههای ذینفع در اینباره _با توافق غیرنقادانهی بیش از صد نسل مؤمن یهودی و مسیحی_ داستانی تحریفشده برساختهاند، روایتگرِ نبرد نابرابر میان داودِ شکننده و ظریف و بور و جالوتِ چهارمتریِ وحشی.
این نابرابری عظیم ظاهراً اینگونه تلافی میشد و به نفع یهودیان تمام میشد که داود، جوان زیرکی بود و جالوت یک توده گوشت کودن؛ و داود چنان زیرک که پیش از رویارویی با آن بیفرهنگ، پنج سنگِ مسطّح از بستر جویباری در آن نزدیکی برداشت و در کیسه چوپانیاش انداخت و جالوت چنان احمق بود که متوجه نشد داود مسلح به یک تپانچه است. اما تپانچه نبود، آنهایی که افسانهها را حقایق بیچون و چرا میدانند با عصبانیت اعتراض خواهند کرد که فقط یک قلابسنگ بود، قلابسنگ سادهی یک چوپان، که پیروان ابراهیم از زمان باستان برای دفاع از گلههایشان به کار میگرفتند، بله حقیقت دارد که شبیه تپانچه نبود: لوله نداشت، دسته نداشت، ماشه نداشت، فشنگ نداشت، فقط دو نخ نازکِ مقاوم که انتهایشان به کمی چرم منعطف بسته بود و در قوسِ دستِ ماهرِ داود، سنگی گذاشته شد و از دور به سمتِ سرِ جالوت پرتاب شد، به تیزی و قدرتِ یک فشنگ، چنانکه او را به زمین انداخت و قربانی شمشیر خودش کرد که حالا دیگر قلاب سنگانداز چیرهدست صاحبش شده بود.
زرنگی اسرائیلی نبود اگر توانست فلسطینی را بکشد و پیروزیاش را نثار سموئیل و پروردگار کند، به این خاطر بود که سلاحی دوربرد داشت و بلد بود چگونه از آن استفاده کند. حقیقتِ بیادعا و غیرتخیلیِ تاریخی به ما میگوید جالوت حتى دستش به داود نرسید، اما حقیقت افسانهای با سرهمکردن ماهرانهی خیالبافی، سی قرن است پیروزی واهی چوپان ریزنقش را بر نرهغول جنگندهی وحشی که کلاهخودِ سنگینِ برنز، زرهِ سینه، زرهِ پا و بدن -که به هیچ کارش نیامد- را به خورد ما داده است. تا جایی که میتوانیم از این داستان اخلاقی نتیجهگیری کنیم، داود در جنگهای زیادی که او را شاه یهودا و اورشلیم کرد و قلمرواش را تا کنارهی راست رود فرات گستراند، دیگر هرگز از قلابسنگ استفاده نکرد.
اکنون هم نمیکند. در پنجاهسال گذشته قدرت و وسعتِ داود چنان فزونی گرفته که دیگر نمیتوان تفاوتی میان او و جالوتِ عظیمالجّثه مشاهده کرد و میتوان _بدون خدشه به روشناییِ خیره کنندهی واقعیتها_ گفت او مبدل به جالوتِ نوینی گشته. امروز داود همان جالوت است، اما جالوتی که سلاحهای سنگین برنزی به درد نخور حمل نمیکند، داودِ موطلاییِ دیروز، سوار بر هلیکوپتر بر فراز سرزمین اشغالی فلسطین پرواز میکند و به سوی اهداف غیرمسلح موشک پرتاب میکند؛ داود ظریفالجثهی سابق، اکنون در قدرتمندترین تانکهای جهان سواری میکند و هرچه بر سر راه دارد را له میکند و منهدم میسازد؛ داود احساساتی که حمد برسابه را میخواند اکنون در جسم عظیم یک جنایتکار جنگی به نام اریل شارون ظاهر میشود و این پیام تغزلی را اعلام میکند که لازم است اول فلسطینیها را سرکوب کرد و سپس با باقیماندهشان مذاکره! به اختصار این سیاست استراتژیک اسرائیل از سال ۱۹۴۸ بوده با اندکی نوسانهای تاکتیکی. مست از آرزوی یک اسرائیل بزرگ که رؤیای رادیکالترین صهیونیسم را برآورده میکند و آلوده به این باورِ هولناک و ریشهدار که در این جهان مصیبتبارِ و پوچ، مردمانی منتخب پروردگار وجود دارند، و آنها خود بهخود محق هستند و اجازه دارند _در ازای وحشتهای گذشته و ترسهای کنونی_ مرتکب هر عملی شوند که پیامد وسواس، احساس و نژادپرستیِ بیمارگونه و انحصاریشان است.
آنها تربیت شدهاند و آموزش دیدهاند تا فکر کنند هر ظلمی که تحمیل کردهاند، تحمیل میکنند یا تحمیل خواهند کرد، بهخصوص به فلسطینیها همیشه کمتر از زجری است که در هولوکاست متحمل شدهاند. یهودیان بیامان زخمشان را میخارانند تا خون بند نیاید، تا علاجناپذیر باقی بماند، و آن را چون پرچمی در نظر جهانیان به نمایش میگذارند. اسرائیل کلمات موحش یهوه را در کتاب تثنيه شعار خود کرده: «انتقام از آن من است، جبران میکنم». اسرائیل مایل است احساس گناه کنیم، همگیمان، مستقیم یا غیر مستقیم، به خاطر هولوکاست. اسرائیل میخواهد از کوچکترین داوری انتقادی پرهیز کنیم و به پژواکِ مطيعِ خواستهی آنها بدل گردیم. اسرائیل مایل است ما بالاستحقاق آنچه را پیشاپیش برای آنها بالفعل است به رسمیت بشناسیم: این که آنها مطلقاً مصون از تعرضند. از دید یهودیان اسرائیل را هرگز نمیتوان به محاکمه کشید زیرا آنها شکنجه شدهاند، به اتاق گاز رفتهاند و در آشویتس سوزانده شدهاند.
از خودم میپرسم آن یهودیانی که در اردوگاههای نازی کشته شدند، آنهایی که در کشتارگاههای همگانی سلاخی شدند، آنهایی که رها شدند تا در زاغهها بپوسند، از خودم سؤال میکنم این تودهی عظیم مردمان بختبرگشته از کارهای ننگینی که بازماندگانشان مرتکب شدهاند احساس خجلت نمیکنند؟ از خودم میپرسم آیا این همه عذابی که کشیدهاند بهترین دلیل برای عذابندادن سایرین نیست؟!
سنگهای داود دست عوض کردهاند! و اکنون فلسطینیها آنها را پرتاب میکنند. جالوت در آن سوی دیگر است، مسلح و مجهز و در تاریخ جنگ بیمانند -البته به استثنای دوستشان در شمالِ آمریکا-.
بله، البته کشتار وحشتناک غیرنظامیان با بمبهای انسانی... وحشتناک، بله، بیتردید، درخور محکومیت، بله، بیتردید، اما اسرائیل هنوز به آگاهی زیادی نیاز دارد، اگر عاجز از درک دلایلی است که یک انسان را خواهانِ این میکند که به یک بمب انسانی تبدیل گردد.