یکشنبه 16 اردیبهشت 1403 / خواندن: 12 دقیقه
به بهانه سالروز درگذشت پدر غزل نو

تک‌نگاری: نگاهی به زندگی و آثار حسین منزوی

حسین منزوی هیچ وقت نتوانست و نخواست عضو گروه و دسته‌ی خاصی باشد یا به نفع کسی غیر از شعر چیزی بگوید. قلندرانه دنیا و مناسباتش را پشت گوش انداخته بود، چراکه دچار شعر بود و به قول آن شاعر کاشانی «دچار یعنی عاشق». او مردی بود که تمام فصول زندگی‌اش را وقف شعر کرد.

4.67
تک‌نگاری: نگاهی به زندگی و آثار حسین منزوی

مجله میدان آزادی: امروز شانزدهم اردیبهشت‌ماه، سالروز درگذشت یکی از بزرگترین غزل‌سرایان معاصر این سرزمین و زبان پارسی، حسین منزوی است. تک‌نگاری او را با نگاهی به زندگینامه و مهمترین آثارش به قلم خانم «اعظم سعادتمند» -شاعر، معلم و پژوهشگر ادبیات- بخوانید:

در مستند «پرتره» در پاسخ به سوالِ «آقای منزوی کیه؟» می‌گوید: «آقای منزوی کیه؟ این رو از خود من می‌پرسی؟ بهتر نبود از دیگران می‌پرسیدی؟»

مصاحبه‌گر می‌گوید: «پرسیدیم. به جواب قانع‌کننده‌ای نرسیدیم. نگفتند.» منزوی با لحنی تمام‌کننده جواب می‌دهد: «از خود من هم جوابی نخواهید شنید که قانع بشید.»

اما به گواهی مصرعی که بر سنگ مزارش حک شده است، نام او عشق است و به شهادت کلماتش و دوستداران شعرش، عشق قوی‌ترین ستون بنایی است که او با کنار هم چیدن استادانه‌ی واژگان بنیان نهاده است؛ بنایی عظیم‌تر از معابد مشرق‌زمین. حتی شعرهای سیاسی و اجتماعی‌اش رنگ اندوهی عاشقانه دارند؛ اندوهی که از عشق به انسان و سرنوشت انسان حکایت می‌کنند.
ما خویش ندانستیم، بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید، گفتیم که بیداریم!
من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست، وقتی همه دیواریم

 

 تولد و تحصیلات

او در نخستین روز مهرماه 1325 در زنجان متولد شد. پدرش، محمد منزوی، معلم بود و در سرودن شعر چیره‌دست و مادرش گرچه مدرسه نرفته بود، قصه‌گویی بود با گنجینه‌ای از داستان‌ها و افسانه‌های عامیانه. درباره‌ی تأثیر پدر و مادرش در علاقه‌مندی‌اش به شعر می‌گوید: «اگر بخواهم درصدی به سهم هر یک بدهم دقیقاً نمی‌دانم سهم کدام یک بیشتر خواهد بود. آیا سهم دفتر جلدچرمی پدرم با آن کاغذهای کاهی و با آن جوهرهای سبز و بنفشی که شعرها با آن نوشته شده بود بیشتر بوده یا سهم مادرم با قصه‌های زمستانی دور کرسی؟»
نشاني‌هات را از قصه‌هاي مادري دارم
ترنجين سينه‌ی خورشيد چشمِ ماه‌پيشاني!

دوران مدرسه‌اش در زنجان سپری شد. اولین بیتی که سرود تحت‌تأثیر نمایشی است در ستایش دبستان که متنش را پدرش در قالب مثنوی برای جشن پایان سال تحصیلی سروده بود. و چند سال بعد، در پانزده‌شانزده سالگی بذر شعر دوباره در او بیدار شد.

در سال 1344 وارد دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه تهران شد اما این رشته را رها کرد و به علوم اجتماعی روی آورد و پس از مدتی آن را نیز ناتمام گذاشت. گویا درس و بحث‌های دانشگاه با روح از چارچوب گریزان او سنخیتی نداشت. بعدها اما واحدهای باقیمانده‌ی رشته‌ی ادبیات فارسی را گذراند و در این رشته فارغ‌التحصیل شد.

 

آثار و دیگر فعالیت‌ها

«حنجره‌ی زخمی تغزل» نخستین مجموعه‌ی‌ شعر اوست که در سال 1350 انتشار یافت و برنده‌ی جایزه‌ی فروغ فرخزاد شد؛ حاصل سلوک پنجاه و هشت ساله‌ی شاعرانه و عاشقانه‌اش. کتاب‌های دیگری نیز هست با عناوین «صفرخان» که یک شعر بلند نیمایی در توصیف شخصیتی مبارز به همین نام است، «با عشق در حوالی فاجعه»، «از شوکران و شکر»، «با سیاوش از آتش»، «از ترمه و تغزل»، «از کهربا و کافور»، «به همین سادگی»، «با عشق تاب می‌آورم»، «این کاغذین جامه»، «از خاموشی‌ها و فراموشی‌ها»، «تغزلی در باران» و «همچنان از عشق». مجموعه‌ای از اشعار آیینی او نیز پس از مرگش در کتابی با نام «فانوس‌های آفتابی» به چاپ رسیده است.

از دیگر قلم‌فرسایی‌های او در حوزه‌ی ادبیات می‌توان اشاره کرد به ترجمه‌ی منظومه‌ی ترکی «حیدربابا» اثر شهریار به‌صورت شعری نیمایی‌، «این ترک پارسی‌گوی» در تحلیل و بررسی شعرهای شهریار، «دیدار در متن یک شعر» که نگاهی است به سی و شش شعر از شاعران معاصر و نیز ترجمه‌ی هجده قصه از افسانه‌های آذربایجان در کتابی با نام «تیغ زنگ‌زده».

در کارنامه‌ی زندگی‌اش تا قبل از انقلاب مسئولیت صفحه‌ی شعر مجله‌ی رودکی، اجرای برنامه‌ی رادیویی «یک شعر، یک شاعر»، «ما و شاعران ما»، ‌«آیینه‌ی آدینه» و اجرای برنامه‌ی تلویزیونی «گروه ادب امروز» به سرپرستی «نادر نادرپور» به چشم می‌آید و بعد از انقلاب نیز مسئولیت صفحه‌ی شعر مجله‌ی سروش و ویراستاری یک انتشارات برای مدتی محدود.

 

نگاه او به زندگی

او هیچ وقت نتوانست و نخواست شغل ثابتی داشته باشد. نتوانست و نخواست عضو گروه و دسته‌ی خاصی باشد یا به نفع کسی غیر از شعر چیزی بگوید. قلندرانه دنیا و مناسباتش را پشت گوش انداخته بود، چراکه دچار شعر بود و به قول آن شاعر کاشانی «دچار یعنی عاشق». او مردی بود که تمام فصول زندگی‌اش را وقف شعر کرد.

منزوی معتقد بود که «قرآن کریم می‌فرماید «ان الانسان لفی خسر». اصلاً سرنوشت انسان بـا‌ زیـان‌ و بـا‌ خسران آمیخته است. انسان وقتی که نخستین میوه‌ی ممنوعه را چید و خـورد‌ بـه‌ خودش‌ اولین ضربه را زد و این جزء سرنوشت انسان شد؛ یعنی به خود آسیب رساندن.» شاید همین نگاه، دلیل غم غریب و آشنایی است که از عمق شعرهای او می‌آید و بر دل می‌نشیند.
 

شخصیت و منش منزوی

‌اگر بخواهیم از شخصیت منزوی سخن بگوییم بهترین کار این است که او را از زبان خودش بشنویم که شعرش، صادقانه بازتاب منِ اوست:

آبادم و خرابم! دریایم و سرابم!
هم آتش و هم آبم! هم شب، هم آفتابم!
هم ماه، هم پلنگم! هم آب، هم نهنگم!
هم شهد، هم شرنگم! هم شیر، هم شرابم!
فارغ ز چند و چونم! هم عقل، هم جنونم!
هم سکته هم سکونم! هم نبض اضطرابم!

دریا نبودم اما توفان سرشت من بود
گرداب خویش گشتن در سرنوشت من بود
چون موج در تلاطم در ورطه زنده بودن
هم سرنوشت من بود، هم در سرشت من بود

درختم گرچه گاهی چشم با افلاک دارم من
همیشه «ریشه» اما در نهاد خاک دارم من
بگو در سایه‌سارم دوست یا دشمن بیاسایند
نگویی تا که از «ایثار» خود امساک دارم من

نه فرشته‌ام، نه شیطان، کی‌ام و چی‌ام؟ همینم!
نه ز بادم و نه آتش، که نواده‌ی زمینم! 

خدا به نیمه‌ای از خویش و نیمی از ابلیس
در آن سپیده چه معجونی آفرید از من

 

 اشعارش

منزوی شعر را با نیمایی و سپید آغاز کرد اما در ادامه راه سومی را هم در پیش گرفت و پای آموزه‌های نیما را به قالب غزل کشاند. گرچه شاعران دیگری هم سعی در نو کردن غزل داشتند اما منزوی از آن‌ها موفق‌تر بود؛ چراکه دریافته بود باید این نو شدن را هم در ساحت ساختار، هم در ساحت محتوا و معنا به‌طور موازی پیش ببرد.

منزوی شاعرِ زمانه‌ی خود است و آنچه او را در سرزمین غزل بدل به ماهِ بلندِ ورای دست رسیدن کرده، تسلط بر ادبیات کهن، تخیل خستگی‌ناپذیر، صداقت بی‌لکه، عواطف عمیق و سیال، اندیشه‌ای برآمده از جان و جنون جاودانه‌ی او است. او قدر کلمه را می‌داند و جایگاه هر واژه را به‌خوبی می‌شناسد، با اسطوره‌‌ها و افسانه‌‌ها سَر و سِرّی دیرینه دارد و می‌تواند از اعماق نامکشوف آن‌ها نگاهی بدیع بیرون بیاورد. شعرش دست مخاطب را می‌گیرد و صریح و صمیمی و بی‌پروا، از تکرارها و کلیشه‌‌ها بیرون می‌کشد و همراه با خود به جهان‌های تازه می‌برد و طعم هوایی تازه و عشقی تازه را به او می‌چشاند. او شاعری است که دنیای مخاطب را گسترده‌تر می‌کند.

ابداع اوزان جدید عروضی، آفرینش ترکیب‌های نو، به کارگیری تلمیحات تازه که سابقه‌ای در شعر فارسی نداشته‌اند و نیز توجه به افسانه‌‌ها و اساطیر ملل دیگر از ویژگی‌های شعر اوست.

گرچه منزوی را بیشتر با غزل‌هایش می‌شناسیم اما او سراینده‌ی ترانه‌‌ها و تصنیف‌های ماندگاری نیز هست که با صدای خوانندگان مختلفی با سبک‌های متفاوت، از راک و پاپ گرفته تا سنتی، در حافظه‌ی جمعی ما نقش بسته‌اند و از شاهکارهای اجراکنندگان‌شان محسوب می‌شوند؛ ترانه‌هایی که در سایه‌ی غزل‌های بی‌بدیل او، قدرشان کمتر شناخته شده است.

از ترانه‌های او می‌توان به «نمی‌شه غصه ما رو يه لحظه تنها بذاره؟/ نمی‌شه اين قافله ما رو تو خواب جا بذاره؟» با صدای محمد نوری یا «آهای خبردار! مستی یا هشیار؟ /خوابی یا بیدار؟ خاله یادگار!» با صدای همایون شجریان اشاره کرد.
همچنین از او در قالب‌های دیگری چون مثنوی، چهارپاره، نیمایی و سپید اشعار تأثیرگذاری باقی مانده است. منزوی شعر معاصر را مدیون نیما می‌داند و کاملاً بجاست اگر بگوییم غزل معاصر مدیون منزوی است.

 

سرانجام 

حسین منزوی در روز چهارشنبه 16 اردیبهشت 1383 در بیمارستان شهید رجایی تهران درگذشت، اما برای زبان فارسی غزل‌هایی جاودانه به یادگار گذاشت که تا همیشه نامش را در حافظه‌ی فارسی‌زبانان زنده نگه می‌دارند.
 


مطالب مرتبط:

فهرست: ده غزل از بهترین غزل‌های عاشقانه حسین منزوی
 




تصاویر پیوست

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
«حنجره‌ی زخمی تغزل» نخستین مجموعه‌ی‌ شعر اوست که در سال 1350 انتشار یافت و برنده‌ی جایزه‌ی فروغ فرخزاد شد؛ حاصل سلوک پنجاه و هشت ساله‌ی شاعرانه و عاشقانه‌اش. کتاب‌های دیگری نیز هست با عناوین «صفرخان» که یک شعر بلند نیمایی در توصیف شخصیتی مبارز به همین نام است، «با عشق در حوالی فاجعه»، «از شوکران و شکر»، «با سیاوش از آتش»، «از ترمه و تغزل»، «از کهربا و کافور»، «به همین سادگی»، «با عشق تاب می‌آورم»، «این کاغذین جامه»، «از خاموشی‌ها و فراموشی‌ها»، «تغزلی در باران» و «همچنان از عشق». مجموعه‌ای از اشعار آیینی او نیز پس از مرگش در کتابی با نام «فانوس‌های آفتابی» به چاپ رسیده است.

ابداع اوزان جدید عروضی، آفرینش ترکیب‌های نو، به کارگیری تلمیحات تازه که سابقه‌ای در شعر فارسی نداشته‌اند و نیز توجه به افسانه‌‌ها و اساطیر ملل دیگر از ویژگی‌های شعر اوست.

مطالب مرتبط