مجله میدان آزادی: به مناسبت روز جهانی تلویزیون و کودک به سراغ یکی از چهرههای اثرگذار و شناختهشدهی فضای تلویزیون دهه 60 و 70 ایران رفتهایم. به همین مناسبت بخوانید تکنگاری دربارۀ آقای قصهها به قلم مریم صفایی:
همۀ ما روزی کودک بودهایم، با بازیها و خیالپردازیها و بیخیال فردا بودن. از لحظهها لذت میبردیم، بهسادگی شاد میشدیم و گریه میکردیم. با ورود به بزرگسالی گاهی فراموش کردیم کودکی همچنان در وجود ما جا مانده است و ما را صدا میزند. «حمید جبلی» هنرمند خلاقی است که با صدای بهیادماندنیاش ما را با شخصیتهایی دوستداشتی آشنا کرد که جزء محبوبترین عروسکهای تلویزیون و سینما بودند؛ از «کپل» شکمو گرفته تا «کلاهقرمزی» حاضرجواب و پرشر و شور و «پسرخاله»ی بامعرفت و بامرامش. این شخصیتها از کودکی چنان در ذهن ما حک و خاطرهساز شدهاند که با یادآوریشان شیرین میخندیم و میگوییم: «کودکی کجایی که یادت بهخیر؟!»

آقای قصهگو
حمید جبلی، زادۀ ۱۰ مهر ۱۳۳۷ در تهران است. در ۱۱ مهر همان سال مصادف با یکروزگیاش، فرستندۀ تلویزیون در ایران، آغاز به کار میکند. هرچند کودکی را در روزگاری سپری میکند که جامعۀ ایران همچنان در حال گذار از سنت به مدرنیته است، اما شهر و محله بهسان جسمی نیست که اشیا و سازههای ناترازش جای روابط انسانی را گرفته باشد. او در محلۀ عشرتآباد و در کوچهای قد میکشد که در خانهها، حیاطی بود و دار و درخت و باغچه و حوضی و حرمت خانواده و نهاد اجتماعی به نام همسایگی حفظ میشد. از همان کودکی روابط انسانی، همدلی، مشارکت و همزیستی را با تلخکامیها و شیرینیها میآموزد و این فضا بر آثار هنریاش تأثیر میگذارد؛ با درک اینکه انسانهای پیرامونش خاکستری هستند، نه مطلقاً خوب یا بد. از کودکی و پیش از دبستان شغل آیندۀ خود را انتخاب میکند؛ هنرپیشگی. در دوران مدرسه نسبت به علاقهاش بیتفاوت نمیماند و در تئاتر بچههای سالبالایی بازی میکند.
کانون راهی بهسوی حرفهای شدن
از سال ۱۳۵۰ در سیزدهسالگی با «ایرج طهماسب» که یک سال از او کوچکتر است بهعنوان هنرجو وارد کتابخانۀ شمارۀ ۹ کانون پرورشی و فکری کودکان و نوجوانان میشوند و در کلاسهای آموزشی و رایگان آن شرکت میکنند: کلاسهای موسیقی، تئاتر، نقاشی، تئاتر عروسکی و فیلمسازی. جبلی از سال 1352 در کلاسهای فیلمسازی، کار عکاسی را هم شروع میکند و به کارهای لابراتواری علاقهمند میشود. کانون بستر مناسبی میشود برای پرورش اندیشه و شکوفایی استعدادها و مهارتآموزی و چندوجهی شدنش. شروع همکاری جبلی و طهماسب که بعدها بهعنوان یک زوج هنری موفق شناخته میشوند با برنامههای کتابخوانی کانون اتفاق میافتد. جبلی دربارۀ آن میگوید:
«در کانون برنامهای بود که برای بچهها کتاب میخواندند. آقای طهماسب پیشنهاد داد که قصۀ این کتابها را برای بچهها بهصورت نمایش اجرا کنیم... در این نمایشها طهماسب کارگردان بود و من هم بازی میکردم... .»

«حمید جبلی» به همراه دوست دیرینهاش «ایراج طهماسب»
بعد از شش سال هنرآموزی با عنوان مربی به استخدام کانون درمیآیند و حمید جبلی مربی فیلمسازی میشود. آن دو با خبره شدن در تئاتر، تجربههای مشترکی را با گروههای حرفهای تئاتر و تئاتر عروسکی آغاز میکنند.
تئاتر و تئاتر عروسکی
اولین تجربۀ بازی جبلی در تئاتر حرفهای در سالن اصلی تئاتر شهر و سال ۱۳۵۸ است؛ «دایرۀ گچی قفقازی» به کارگردانی «داریوش فرهنگ». این نمایشنامه از مشهورترین آثار «برتولت برشت» است که روایتی دارد دربارۀ عدالت، قدرت، انسانیت و مالکیت که بهشکل تمثیلی در دل قفقاز به تصویر کشیده شده است.
بازی در تئاتر «دوندۀ تنها» به کارگردانی «هوشنگ توکلی» در تئاتر شهر و دو نمایش «بریم کمک بابابزرگ» و «زنگ آخر» به کارگردانی «مهدی هاشمی» و عروسکگردانی نمایش عروسکی «خرس کوچک» نوشتۀ ایرج طهماسب به «کارگردانی کامبیز صمیمی مفخم» نمونهای از فعالیتهای جبلی، پس از پیروزی انقلاب و اواخر دهۀ پنجاه است.
قاب جادویی تلویزیون
جبلی سال ۱۳۵۹ با تلهتئاتر انقلابی «آدینه» به کارگردانی «بهرام شاهمحمدلو» سر از قاب تلویزیون در برنامۀ کودک درمیآورد، بههمراه ایرج طهماسب و «فاطمه معتمد آریا» و «راضیه برومند». جبلی نقش پدر خانواده را بازی میکند که از مبارزه بر علیه حکومت پهلوی میترسد و ترسش ناشی از دوران جوانی و کودتای ۲۸ مرداد است. اما با دیدن شهادت یکی از اعضای خانواده، به صف مبارزان میپیوندد. در همین سال مجموعه تلویزیونی دیگری با حال و هوای انقلابی پخش میشود؛ «دیو چو بیرون رود» به نویسندگی و کارگردانی «مرضیه برومند» که جبلی عروسکگردان آن است و طهماسب و «عادل بزدوده» بازیگران آن.

تئاتر «الدوز و کلاغها» به کارگردانی «رضا بابک» (1359)
در سالهای ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ سالن چهارسوی تئاتر شهر، میزبان دو تئاتر کودک بسیار موفق و پرمخاطب است که حمید جبلی و ایرج طهماسب و معتمدآریا نیز در آنها حضور دارند: «الدوز و کلاغها»ی صمد بهرنگی به کارگردانی «رضا بابک» و «یک جفت کفش برای زهرا» به کارگردانی «بهرام شاهمحمدلو». با فارغ شدن «راضیه برومند» در اواسط اجراهای «یک جفت کفش برای زهرا»، خواهرش «مرضیه برومند» جایگزینش میشود. با اتمام کار، مرضیه برومند عوامل را جمع میکند و با خودش میبرد برای ساخت یک مجموعه عروسکی تلویزیونی بسیار جذاب و خاطرهساز. مجموعهای به سفارش گروه کودک شبکۀ یک، به نام «مدرسۀ موشها» که با هدف تشویق بچهها به مدرسه رفتن ساخته شد. در «مدرسۀ موشها»، ایرج طهماسب به «دمباریک» جان و معتمد آریا به «نارنجی». دمباریک یک بچهموش ضعیف و ساده است و نارنجی بچهموشی حساس و زودرنج. جبلی با فعال کردن کودک درونش با عروسکگردانی و صداپیشگی بسیار جذاب به عروسک دستکشی «کپل» جان میبخشد و شخصیتی دوستداشتنی و ماندگار را خلق و باورپذیر میکند که شکمویی، ویژگی بارز اوست.
با استقبال زیاد مخاطبان، سری دوم این مجموعه در ۱۰۴ قسمت ساخته میشود و جمعه ظهرها بعد از ناهار، جای خود را در دل مردم باز میکند. «حسن پورشیرازی» در سری دوم به جمع عروسکگردانها اضافه میشود. پخش «مدرسۀ موشها» در بحبوحۀ جنگ برای کودکان آن دوره همانند قند ساییدهشدهای است که کام تلخشان را شیرین میکند و آنها را با کارکترهایی جذاب و بهشیوۀ سرگرمی، با مفاهیمی همچون مسئولیتپذیری، همدلی و مشارکت آشنا میکند.اما بازی در مجموعههای موفق تلویزیونی «مثلآباد»، «محلۀ برو بیا» و «محلۀ بهداشت» در اوایل دهۀ شصت این فرصت را برای جبلی و بازیگرانی همچون «اکبر عبدی» و «آتیلا پسیانی» فراهم میکند تا چهرهشان بهعنوان بازیگر در خاطر بچهها و بزرگترها نقش ببندد. «مثلآباد» مجموعهای ششقسمتی است به کارگردانی هنری «رضا ژیان» که در هر قسمت یک ضربالمثل در قالب داستان به تصویر کشیده میشود؛ همچون «ناخوش خرخورده». جبلی در این داستان نقش پسر جوان و بیتجربۀ حکیمباشی را بازی میکند.
در «محلۀ برو بیا» و «محلۀ بهداشت» به کارگردانی مشترک «داریوش مؤدبیان» و «حسین فردرو»، جبلی نقش عباس بیدندونِ خجالتی و «سَبویجان، پسر کیمیاگر اعظم را بازی میکند که در فراگیری علم کیمیا بسیار بیاستعداد است. هدف ساخت این دو مجموعه آموزشی، آشنایی بچهها با علایم راهنمایی و رانندگی و بهداشت و کاربردشان در زندگی روزمره به زبان طنز و جذابیتهای فانتزی است.
کارگردانی مشترک با ایرج طهماسب در مجموعه عروسکی «سقائک و شانهبهسر دانا» و عروسکگردانی و صداپیشگی «آسمون و ریسمون» به کارگردانی ایرج طهماسب و عروسکگردانی «گرگ خونخوار و روباه مکار» به کارگردانی «کامبیز صمیمی مفخم» نمونههایی از فعالیتهای جبلی در اوایل دهۀ شصت در تلویزیون است. در این بین «سقائک و شانهبهسر دانا» بعداً آیندۀ بسیار روشنی پیدا کرد که در قسمت دیگری از متن به آن خواهیم پرداخت.
حضور بر پردۀ سینما
جبلی سال ۱۳۶۴ همزمان با حضور در فیلم سینمایی و پرمخاطب «شهر موشها» به کارگردانی عروسکی مرضیه برومند و کارگردانی سینمایی «محمدعلی طالبی» بهعنوان عروسکگردان و صداپیشۀ کپل، به عکاسی از محیط واقعی نیز روی میآورد و بعد از آن آثار بیشماری را در زمینۀ عکاسی تکنیکی، اجتماعی، طبیعت و تئاتر و فیلم خلق میکند.

انیمیشن عروسکی «شهر موشها»، به کارگردانی «مرضیه برومند» و نویسندگی «احمد بهبهانی»
«شهر موشها» با کاراکترهای آشنا و داستانی ساده با استفاده از موسیقی و آواز در بحبوحۀ جنگ و موشکباران، بچهها و خانوادههایشان را به سینما میکشاند و جزء فیلمهای ماندگار و پرمخاطب سینمای کودک و نوجوان و آثار موفق دهۀ شصت میشود. «حمیدرضا صدر» در کتاب «تاریخ سیاسی سینمای ایران» دربارۀ آن میگوید:
«این فیلم عروسکی، مبتنی بر یک برنامۀ تلویزیونی موفق، نهتنها تماشاگر را به خندیدن ترغیب کرد، بلکه با استفاده از موسیقی و آواز، نقش کلیدی کودکان در سینمای ایران را هم به رخ میکشد. اولین بار پس از انقلاب بود که تماشاگران حاضر در سالن سینما همراه با وقایع روی پرده دست زدند و شادی کردند.»
سال ۱۳۶۴ با تمام تلخیهایش سال هیجانانگیز و شیرینی برای جبلی است؛ حضور بر پردۀ سینما به عنوان بازیگر با سه فیلم:
فیلم کمدی «مردی که موش شد» به کارگردانی «احمد بخشی»، دربارۀ سرمایهداری است. «محمدعلی کشاورز» در همۀ سالهای فعالیتش، مالیاتی نپرداخته و با لباسهای کهنه به ادارۀ مالیات میرود که با کارمند سختگیری روبهرو میشود. بازی طنز «اکبر عبدی» و حمید جبلی لابهلای فیلم چاشنی کار شده و فیلم را جذابتر کرده است.
فیلم «خط پایان» به کارگردانی محمدعلی طالبی دربارۀ یک کارگر تولیدی به نام خلیل سمندر (ایرج طهماسب) است که شیفتۀ دوچرخهسواری و عضویت در باشگاه ایران جوان است. این فیلم نگاهی انتقادی دارد به شرایط قبل از انقلاب در رقابت ورزشی. جبلی نقش داماد دلسوز خانواده را بازی میکند که نگران سلامتی برادرزنش است. این فیلم، اولین حضور ایرج طهماسب و این زوج هنری بر پردۀ سینماست.
فیلم «جادههای سرد» به کارگردانی «مسعود جعفری جوزانی» دربارۀ نوجوانی به نام اسماعیل است که ناچار میشود در فصل زمستان برای تهیۀ داروی پدرش به شهر برود و معلم روستا (علی نصیریان) و دوست صمیمیاش رحمان با او همراه میشوند. در بین راه حوادث مختلفی برای آنها رخ میدهد و شرایط دشوار میشود. جبلی با گویش لری، نقش رحمان، جوان سادۀ روستایی را بازی میکند که دوست خود (اسماعیل) را در شرایط سخت تنها نمیگذارد.
سبک بازیگری جبلی که ترکیبی از طنز و صداقت و سادگی است، سبب مقبولیتش نزد مردم میشود و بهدنبالش نقشهای متفاوت جدی و طنز زیادی را در کارنامۀ سینمایی خود در این دهه به جا میگذارد؛ مانند:
بازی در فیلم «شیر سنگی» در سال ۱۳۶۵ به کارگردانی مسعود جعفری جوزانی در نقش اسفندیار پسر خان قلعهنشین بختیاری (عزت الله انتظامی) که در ابتدا شخصیتی نه چندان قوی از خودش نشان میدهد، اما ماشۀ آخر را در پایان فیلم او میکشد. فیلم دربارۀ تقابل سنت و مدرنیته است و برخورد با تغییرات و داستانش از قتل مشکوک سرباز انگلیسی در کنار لولههای نفت مناطق بختیارینشین شروع میشود و انگشت اتهام به سوی «کوهیار» فرزند سرکردۀ طایفۀ چادرنشین و گلهدار میرود. جبلی در مصاحبهای میگوید:
«در فیلم شیر سنگی جدی بازی کردم و در برخورد با تماشاگر متوجه شدم این شکل بازیگری من را دوست ندارد. یعنی جبلی را اسلحه به دست و آدمکش نمیخواهد. چون تماشاگر در ذهنش کلیشهسازی میکند و دوست دارد بازیگر را آنطوری که دلش میخواهد و اولین بار دیده است ببیند و این بازیگر است که باید تلاش کند در محدودۀ نقشهایی که دارد تنوع ایجاد کند.»
سال ۱۳۶۶ در فیلم «شیرک» به کارگردانی «داریوش مهرجویی» و نویسندگی «کامبوزیا پرتوی» نقش غلامعلی، چوپان ده را بازی میکند که با شیرک رابطۀ دوستانهای دارد اما او را مسخره میکند که نمیتواند در جنگ با گرازها موفق باشد. شیرک پسری نوجوان است که پدرش را در مواجهه با گرازها از دست میدهد و محصولات کشاورزی و جالیزهایشان بیوقفه در حال نابود شدن است. در اینجا بازی جبلی در کنار بازیگران محلی و اهالی بومی «انورآباد جیرفت» یکدست است و در ششمین جشنوارۀ فیلم فجر در بخش سودای سیمرغ نامزد نقش دوم مرد میشود.
سال ۱۳۶۶ در فیلم «تحفهها» به کارگردانی ابراهیم وحیدزاده، نقش «تیمور» پسر جوان «حشمت» (مهدی فتحی) را هم بازی میکند. داستان فیلم در دوران رضاخان میگذرد. حشمت در ابتدا یک باربر فقیر است که نمنمک سرمایهای جمع میکند. با شروع جنگ جهانی اول با احتکار قند و فروشش به قشون جنوب، سرمایهای به هم میزند و با مهاجرت به تهران، در قبال پرداخت پولی کلان، عنوان «مفاخر» را برای خودش کسب میکند و از خودش بین تازه به دورانرسیدهها چهره میسازد. تیمور در ابتدا طبق خواستههای پدر رفتار میکند و بعد خود را از این مهلکه میرهاند و به زندگی با عشق و صداقت و سادگی روی میآورد. فاطمه معتمد آریا نیز در این فیلم نقش دختر مفاخر و خواهر تیمور را بازی میکند.
سال ۱۳۶۷ در فیلم «ستاره و الماس» به کارگردانی «سیامک شایقی» نقش مصطفی را بازی میکند. پیرمرد جنگزدهای اسباب مختصرش را با وانت به تهران میبرد تا به دخترش ستاره (فاطمه معتمد آریا) ملحق شود که بین راه در حملۀ هوایی کشته میشود. مصطفی راننده وانت است و تصمیم میگیرد همراه مادرش (ثریا قاسمی) وسایل پیرمرد را به خانوادهاش برساند.
سال ۱۳۶۸ در فیلم کمدی و تمثیلی «ای ایران» به کارگردانی «ناصر تقوایی» بازی میکند. در جریان مبارزات انقلاب، گروهبان مکوندی (اکبر عبدی) به فرماندهی ژاندارمری ماسوله انتخاب شده که با سختگیریهایش باعث آزار اهالی میشود و حکومت نظامی اعلام میکند. اهالی نیز هر کدام در واکنش عکسالعملی نشان میدهند. جبلی در این فیلم نقش یکی از اهالی و انقلابیون را بازی میکند.
سال ۱۳۶۸ در فیلم «مادر» به کارگردانی «علی حاتمی» بازی میکند. پیرزنی که در سرای سالمندان است به خانه برمیگردد تا روزهای پایانی عمرش را در خانه و کنار فرزندانش سپری کند. جبلی نقش «استاد مهدی»، داماد خانواده را بازی میکند که عاشق شغلش نجاری و همسرش طلعت است.
سال ۱۳۶۹ در فیلم «سایۀ خیال» به کارگردانی «حسین دلیر» و به نویسندگی مسعود جعفری جوزانی، کاندیدای بهترین بازیگر نقش دوم مرد از نهمین جشنوارۀ فیلم فجر میشود. داستان دربارۀ «حسین پناهی دژکوه»، نویسندۀ یکلاقبای خیالباف و شاعر ناکام است که شبی در خلوت تنهایی، در اوج خیالبافی، آدمی به نام غلومی را خلق میکند که همه جا مثل سایه دنبالش است. جبلی نقش دوست موسیقیدان و سلاخِ حسین را بازی میکند که در یک ماجرای عاشقانه به دختر ناشر دل میبندد و حسین بعد از یک کشمکش بهنفع او کنار میرود.
ورود به سینما در اواسط دهۀ شصت سبب نمیشود که جبلی در این دهه از فعالیت در تئاتر و تئاتر عروسکی صحنهای و مجموعههای تلویزیونی باز بماند. میتوان به چند مورد اشاره کرد:
سال ۱۳۶۶ بازی در تئاتر «هملت با سالاد فصل»، ۱۳۶۵ عروسکگردانی «زال و سیمرغ» به کارگردانی مرضیه برومند و ۱۳۶۷ «شاخه گلی برای آدم آهنی» به کارگردانی «مرضیه محبوب».
بازی در مجموعه تلویزیونی «طنزآوران نمایش» به کارگردانی «داریوش مودبیان» و «حسین فردرو»، صداپیشگی مجموعههای تلویزیونی عروسکی «هادی و هدی» به کارگردانی «اردشیر کشاورزی»، کارگردانی و نویسندگی «درون و برون» و عروسکگردانی «خونۀ مادربزرگه» به کارگردانی مرضیه برومند.
«درون و برون»، دربارۀ دو عروسک به نامهای «درون» و «بیرون» است که در هر قسمت به بررسی بدن انسان و مسائل علمی پیرامون آن میپردازند. صداپیشۀ درونِ همهچیزدان، فاطمه معتمدآریاست و برونِ کنجکاو و پرسشگر «آزاده پورمختار». در مجموعۀ «خونۀ مادربزرگه»، ایرج طهماسب و حسن پورشیرازی و «مسعود کرامتی» و «مریم سعادت» و «عادل بزدوده» از عروسکگردانها و «هنگامه مفید» و فاطمه معتمدآریا و رضا بابک و بهرام شاهمحمدلو از صداپیشگان هستند. جبلی میگوید:
«در خونۀ مادربزرگه، چون عروسکها دست به دست میچرخید، من شخصیت مشخصی نداشتم؛ اما بیشتر عروسک مخمل را بههمراه ایرج طهماسب هدایت میکردم.»
فعالیتهای هنری جبلی در دهۀ هفتاد
دهۀ هفتاد، دهۀ پرکاری برای جبلی در تلویزیون است با فعالیتهای مختلف برای مخاطب بزرگسال و کودک:
بازیگری در مجموعههای «مش خیرالله صندوقچۀ اسرار»، «آرایشگاه زیبا»، «آپارتمان» و «آژانس دوستی»
کارگردانی «سال تحویل» و «جغجغه و داداشش»
عروسکگردانی و صداپیشگی «قصههای مادربزرگ»، «جغجغه و داداشش»، «کلاه قرمزی و جغجغه و فرفره»
سرپرست گویندگان عروسک و خوانندۀ تیتراژ «خالهقورباغه و آقاپسر»
نویسندگی «جغجغه و داداشش»، «عید اومد، بهار اومد»، «خودروی تهران ۱۱»، «خالهقورباغه و آقاپسر»، «زیرگذر بازارچه» و «آژانس دوستی»

عروسکهای کلاه قرمزی و پسرخاله
دهۀ هفتاد شرایط پس از جنگ و دوران سازندگی است و تلویزیون نیازمند برنامههایی است که شادی و نشاط را به خانهها بیاورد با آموزشهای مفید. در اوایل این دهه، برنامهای از تلویزیون پخش میشود به نام «صندوق پست» که بعدها به نام «جغجغه و داداشش» فرفره شناخته میشود به کارگردانی و نویسندگی مشترک حمید جبلی و ایرج طهماسب. برنامهای که ترکیبی از مجری و عروسک است و بهجای نصیحت از آموزش استفاده میکند و حمید جبلی و فاطمه معتمدآریا از صداپیشگانش هستند. در ادامۀ برنامه، عروسک «کلاهقرمزی» و «پسرخاله» به عروسکها اضافه میشوند. دو عروسکی که اوایل دهۀ شصت و مجموعه تلویزیونی «سقائک و شانهبهسر دانا» یکی مورچه بوده و دیگری کفشدوزک و در دهۀ هفتاد در سیر اشتداد وجودیشان توسط عروسکساز با تغییراتی دستکاری شده و به تکامل میرسند. این عروسکها بهواسطۀ عروسکگردانها و صداپیشگی جذاب جبلی با هویتی مستقل، بهنحو باورپذیری زنده میشوند. یکی نماد شر و شور و حاضرجوابی و معصومیت کودکانه میشود و دیگری نماد معرفت که همیشه آمادۀ کمکرسانی است و مدام عشق و صفا و صمیمیت را یادآوری میکند. اینچنین است که کلاهقرمزی و پسرخالهاش با بیدار کردن کودک درون، سه دهه جای خود را در دل مخاطبان باز میکنند. آنقدر که حالا اگر نام حمید جبلی بیاید، با وجود آن کارنامۀ پر و پیمان، اولین چیزی که به یاد مخاطب میآید صداپیشگی کلاهقرمزی و پسرخاله است!
«آژانس دوستی» نیز در زمرۀ سریالهای ماندگار و موفق بزرگسال تلویزیون است که در سال ۱۳۷۸ با ترکیب متنوع کارگردانی روی آنتن میرود. حمید جبلی از نویسندگان کار است. سریال کمدی اجتماعی است که در یک آژانس اتفاق میافتد و به نمایش زندگی روزمرۀ رانندهها و مسافرها میپردازد و عواطف و روابط پیچیدۀ انسانی را به تصویر میکشد. «احمد رمضانزاده» دربارۀ جبلی در آژانس دوستی میگوید:
«جبلی به غیر از بازی در برخی قسمتها، در بازنویسی متنهای سریال بسیار کمک کرد. حمید جبلی بسیار خلاق بود و خیلی حواسش به سنتها بود و مدام به ما توصیه میکرد مراقب باشید سنتها از بین نرود. جبلی اپیزودی دربارۀ آدمهایی نوشت که سالها ایران نبودهاند و وقتی برمیگردند با زیر و رو شدن جامعه مواجه میگردند. یادم است قهرمان داستان جبلی، پیرمردی بود که بعد از بازگشت به ایران به محلۀ نواب میرفت در حالیکه چیزی از محله باقی نمانده و به اتوبان بدل شده. آن نماها را در اتوبان نوابی گرفتیم که هنوز افتتاح نشده بود و هیچ گاه گریهای که جبلی پشت دوربین کرد از یاد نخواهم برد... جبلی غیر از اپیزود خودش، بقیۀ متنها را هم میخواند و جوزانی خیلی تأکید داشت او حتماً باشد.»
در این دهه، جبلی فعالیتهای متنوعی در کارنامۀ سینمایی خود دارد؛ همچون:
سال ۱۳۷۰ بازی در فیلم موزیکال عروسکی «گربۀ آوازهخوان» به کارگردانی و نویسندگی «کامبوزیا پرتوی». جبلی نقش «آقای حمدی» را بر عهده دارد که در یک پرورشگاه کار میکند و روابطش با بچهها خوب است. حسن پورشیرازی و ایرج طهماسب نیز از عروسکگردانهای این فیلم هستند.
سال ۱۳۷۱ بازی در فیلم «دلشدگان» علی حاتمی در نقش «خسروخان رهاوردی» که موسیقیدان است.
سال ۱۳۷۱ بازی در فیلم «یک مرد و یک خرس» به نویسندگی و کارگردانی مسعود جعفری جوزانی. جبلی نقش «لم لعلی» را بازی میکند که عاشقانه بچهها را دوست دارد و میکوشد با رقصاندن خرسش، غم را از دل اهالی کوچۀ خورشید پاک کند؛ اما آقای کمالی (محمدعلی کشاورز) که صاحب تنها خانۀ نوساز محل است مخالفت میکند و میکوشد او را از محله بیرون کند.
سال ۱۳۷۲ بازی در فیلم «مریم و میتیل» به کارگردانی «فتحعلی اویسی». در این فیلم نقش کارگردان مهربانی را دارد که با کودکان پرورشگاه و مریم نمایش «پرندۀ آبی» اثر «موریس مترلینگ» را کار میکند. مریم دختر ششسالهای است که در جنگ خانوادهاش را از دست داده و دغدغۀ فیلم دربارۀ کودکان بیسرپرست است.
سال ۱۳۷۳ نویسنده و کارگردان فیلم کوتاه «ساعت کاغذی». معلمی از شاگردانش میخواهد برای کاردستی، ساعتی درست کنند. پسر از معلمش یک روز مهلت میگیرد، اما پدرش پولی برای خرید مقوا به او نمیدهد. پسر از کارتن ساعتی زیبا میسازد و موقع رفتن به مدرسه، پیرزنی (رقیه چهرهآزاد) از خانه بیرون آمده و از او میخواهد سماورش را برایش پر کند. پسر وارد خانۀ پیرزن شده و کمی با او همنشین میشود و موقع خروج از خانه، فراموش میکند ساعت را بردارد و پیرزن ساعت را برایش به مدرسه میبرد.
.jpg?ver=UQ21Kdh9MyRrn1RHbYf6uw%3d%3d)
به ترتیب از راست به چپ: «دنیا فنیزاده»، عروسکگردان کلاه قرمزی و «مرضیه محبوب»، عروسکگردان پسرخاله
سال ۱۳۷۳ نویسنده، بازیگر و صداپیشۀ فیلم «کلاهقرمزی و پسرخاله» به کارگردانی ایرج طهماسب. نقش نگهبان و صداپیشۀ عروسکهای کلاهقرمزی و پسرخاله. کلاه قرمزی بزرگ شده و مشغول تحصیل است اما بهخاطر بازیگوشیهایش از مدرسه اخراج میشود. او در تلاش است شغلی به دست بیاورد که نتیجهای ندارد و با تماشای آقای مجری در تلویزیون، روانۀ تهران میشود و با کمک پسرخاله راهی تلویزیون. بهخاطر علاقهاش به مجری سعی میکند موانع ازدواجش را از بین ببرد که مشکلاتی را به وجود میآورد. «دنیا فنیزاده» و «مرضیه محبوب»، عروسکگردانهای کلاهقرمزی و پسرخالهاند و حسن پورشیرازی عروسکگردان دایناسور.
سال ۱۳۷۴ فیلم «مرد آفتابی» به کارگردانی «همایون اسعدیان» که جبلی و اکبر عبدی با نام اصلی خود در آن حضور دارند. حمید و اکبر دو جوانی هستند که در عکاسی کار میکنند و بعد از مرگ صاحب مغازه دور از چشم هم برای کار به ژاپن میروند. جبلی در این فیلم در چهاردهمین دورۀ جشنوارۀ فجر نامزد جایزۀ سیمرغ نقش اول مرد میشود.
سال ۱۳۷۷ کارگردانی و نویسندگی فیلم «پسر مریم». پسر مریم دربارۀ دوستی یک پسر مسلمان مؤذن در مسجد روستایی در ارومیه با کشیش پیر کلیسای همان روستاست و اولین فیلم بلند سینمایی جبلی محسوب میشود.
این فیلم روایتی دارد از دوستی و همزیستی مسلمانان و مسیحیان ایران. از دهۀ هشتاد به بعد فیلم با موضوع حقوق بشر و بینالمذاهب در جشنوارههای بینالمللی چون بوستون، توکیو، شیکاگو، رم، قاهره و واتیکان حضور موفقیتآمیزی دارد و در سال ۲۰۰۲ نیز در برنامهای تحت عنوان «گفتوگوی فرهنگها» در مقر سازمان ملل با حضور تهیهکنندۀ آن (فرشته طائرپور) به نمایش درمیآید.
سال ۱۳۷۹ از نویسندگان و صداپیشگان فیلم «یکی بود، یکی نبود» به کارگردانی ایرج طهماسب. داستان فیلم با نامهای از سوی «ببعی» یکی از شخصیتهای قصهها به آقای مجری (طهماسب) آغاز میشود. او از دلتنگی و بیماری خود بهدلیل نبود خالهپیرزن قصهگو مینویسد و از آقای مجری درخواست کمک میکند. فاطمه معتمدآریا از بازیگران است و از صداپیشگان دیگر میتوان به «هنگامه مفید»، «بهمن مفید» و «خسرو احمدی» و «فرشته صدرعرفایی» اشاره کرد. فیلم حامل پیامهای عمیق اخلاقی و اجتماعی است، با دیالوگهای طبیعی و طنز و آموزنده.
هرچند جبلی در دهۀ هفتاد در تلویزیون و سینما بسیار پرکار است و فعالیت چشمگیری دارد اما در حوزۀ تئاتر و تئاتر عروسکی کمتر فعالیت میکند. با این حال چند کار در این حوزه هم دارد:
عروسکگردانی «ماهپیشونی» به کارگردانی مرضیه محبوب
نویسنده و بازیگر نمایش «دوستان بامحبت» به کارگردانی «رضا ژیان»

به ترتیب از راست به چپ: «حمید جبلی»، «اکبر عبدی» و «رضا ژیان»
در نمایش «دوستان بامحبت»، داستان سه رفیق تئاتر روایت میشود که سالها بعد از درگذشت یکی از آنها، دخترش تصمیم میگیرد آخرین نوشتۀ پدرش را با همکاری دو دوست دیگر روی صحنه زنده کند. در این نمایش سفری احساسی و نوستالژیک میان خاطره و رفاقت و بازگشت به صحنه، بازگشت به عشق نخستین یعنی تئاتر روایت میشود. «لیلی رشیدی» و اکبر عبدی و حمید جبلی از بازیگران آن هستند.
آخرین حضور جبلی در عرصۀ هنرهای نمایشی با همین نمایش است. بعد از آن او دو دهه از فعالیت صحنهای دور میشود اما بهعنوان عکاس با گروههای تئاتری همکاری دارد؛ همچون:
عکاسی «گروه تئاتر بازی». گروهی که در سال ۱۳۶۸ به سرپرستی «آتیلا پسیانی» با هدف ایجاد یک گروه تجربی تأسیس میشود و جبلی از بدو تأسیس بهعنوان عکاس با آنها همکاری دارد.
فعالیتهای هنری جبلی از دهۀ هشتاد به بعد
«عشق روی خرپشته» نمایشنامهای از حمید جبلی است که رضا ژیان در سال ۱۳۸۰ در سالن سایۀ تئاتر شهر به روی صحنه میبرد و دربارۀ زندگی هنرمندانی ساده و بیآلایش با آرزوهای بزرگ و دلنشین است.
دهۀ هشتاد، دهۀ ظهور سوپراستارهاست و کلاهقرمزی بهعنوان سوپراستار عروسکی در تلویزیون یکهتازی میکند. آنچه سبب محبوبیت کلاهقرمزی در برنامههای دهۀ هشتاد تلویزیون میشود، ارتباط بیواسطۀ او با مخاطب است و صداقت و سادگیاش. حرفهای سادهای که نیمجویده بیان میشود، اما تازگی دارد و قابل تأمل است. از فعالیتهای جبلی در دهۀ هشتاد تلویزیون و برنامههای کلاهقرمزی میتوان به صداپیشگی و نویسندگی «کلاهقرمزی ۲»، صداپیشگی و نویسندگی و کارگردانی مشترک «کلاهقرمزی در فرنگ»، صداپیشگی و نویسندگی و خوانندگی و عکاسی در «کلاهقرمزی ۹۰» اشاره کرد.
در این دهه، جبلی در سینما نیز فعال است و شخصیتهای جالب و جذابی را خلق میکند که با شنیدن نام فیلمها، این شخصیتها در ذهنمان تداعی میشوند.
«تقی ساعتچی» در فیلم «دختر شیرینیفروش» به کارگردانی ایرج طهماسب: یک پیرمرد خسیس و خودخواه که سخت راه میرود و قوزی و غرغرو و شاکی است و مدام سکته میکند و روی کول پسرش هم سوار میشود.
«رضا» در فیلم «خواب سفید»: یک جوان خوشخیال و سادهدل است که در مغازۀ فروش لوازم عقد و عروسی کار میکند و به مانکنی که در ویترین مغازه است علاقه دارد. وقتی مانکن را میبرند او ناراحت میشود و با دیدن خانم مزونداری، با احساسات عمیقش او را جایگزین مانکن میکند. «خواب سفید» به نویسندگی و کارگردانی حمید جبلی است و برداشت آزادی است از «عروسک پشت پرده» نوشتۀ «صادق هدایت». با دیدن این فیلم میتوان به تلخاندیشی حمید جبلی پی برد که آن را، شیرین روایت و بازی میکند. این فیلم در بیستمین دورۀ جشنوارۀ فجر در بخش سودای سیمرغ، نامزد جایزۀ بلورین نقش اول مرد میشود.
«صفا» در فیلم «زیر درخت هلو»: نوکر خانهزاد خانوادۀ عارفپور است که در ادامۀ داستان یک خانواده را در باز کردن وصیتنامه و دریافت ارثشان معطل خود میکند. شخصیتی که مدعی است مهرۀ مار دارد و اگر زنها بفهمند قصد ازدواج دارد دست از سرش بر نخواهند داشت و مملکتی معطلش خواهد شد. بازی کمیک جبلی در این فیلم، دستمایۀ تفریح و خندۀ مخاطب شده است.
در اوایل این دهه کلاهقرمزی نیز سوپراستار سینماست و فیلم «کلاهقرمزی و سروناز» با حضور او پرفروشترین فیلم سال میشود.
در اوایل دهۀ نود جبلی، یک فیلم مستند نیز به کارنامۀ فعالیتهای خود در شبکۀ خانگی میافزاید.

فیلم مستند «آبدارچی» به کارگردانی «حمید جبلی»
فیلم مستند «آبدارچی» (Tea Man) دربارۀ زندگی «احمد یاوری» مسئول تدارکات و بازیگر نقش چندم سینمای ایران است. جبلی در جریان ضبط مجموعۀ کلاهقرمزی با او آشنا میشود و با شنیدن خاطراتش تصمیم میگیرد مستندی دربارهاش بسازد.
آخرین حضور کلاهقرمزی در سینما با فیلم «کلاهقرمزی و بچهننه» در دهۀ نود است به کارگردانی ایرج طهماسب و نویسندگی مشترک جبلی و طهماسب. خانۀ آقای مجری در اثر حادثهای به دست «پسرعمهزا» منفجر میشود. آنها در کوچه و خیابان زندگی میکنند و با سختی روزگار میگذرانند... . روزی کلاهقرمزی بچۀ قنداقی پیدا میکند و دنبال مادرش میگردد.
اما در تلویزیون همچنان کلاهقرمزی در دهۀ نود جزء برنامههای پرطرفدار است. حمید جبلی و ایرج طهماسب از دهۀ شصت در فیلمها و مجموعههای عروسکی تلویزیونی با یکدیگر همکاری داشتند و زوج هنری بودند. اوج همکاری و شهرت آنها با «کلاهقرمزی» اتفاق میافتد که با بیرون کشیدن کودک درون تماشاگران، بزرگسالان را مشتاقتر از کودکان پای برنامههای خود مینشاند. بنا بر دلایلی بعد از سه دهه، این زوج موفق هنری از یکدیگر جدا میشوند و «رفیق بد» محصول ۱۳۸۶ آخرین فیلم سینمایی است که آن دو با هم بازی میکنند. اما جدایی آنها بهمنزلۀ پایان دوستی و فراموش کردن عمری رفاقت نیست. جبلی شخصیتی آرام، بیحاشیه و خانوادهدوست و هنرمندی چندوجهی است: بازیگر، صداپیشه، عروسکگردان، نویسنده، کارگردان، عکاس، نقاش، طراح پوستر و مدرس.
او هنرمندی است که میداند چگونه باید کودک درون را زنده نگه داشت و از او مراقبت کرد. در سال ۱۴۰۲ و ۱۴۰۳ با سه جلد کتاب «خاطرات پسربچۀ شصتساله» از کودک درونش رونمایی میکند و در لابهلای کاغذهای کاهی ما را به ملاقات او میبرد. با خواندن این کتابها میفهمیم که او طنزش را از دل زندگی مردم عادی بیرون میکشد، نه از شوخیهای سطحی و بیمعنا.
لینکهای مرتبط:
یادداشت: به بهانه سالگرد درگذشت دنیا فنیزاده عروسکگردان کلاه قرمزی