مجله میدان آزادی: امروز 24 آبان سالروز درگذشت رهی معیری، از شاعران سرشناس شعر معاصر است. به همین مناسبت تکنگاری نگاهی به زندگی و آثار این هنرمند ایرانی را به قلم عصمت زارعی -پژوهشگر ادبیات معاصر- بخوانید:
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم
شش ماهی بود که «محمدحسنخان مؤیدخلوت» که گفته میشود از عموزادگان «فروغی بسطامی» نوادۀ «بایزید بسطامی» بود، درگذشته بود، که فرزندش به دنیا آمد؛ در دهم اردیبهشت 1288، در تهران. به یادگار پدر، نام او را رویش گذشتند: محمدحسن. مادرش اصالت آذربایجانی داشت و فرزند «میرزا محمودخان مدیرالدوله»، برادر صدراعظم مشروطیت. مادر بنا بر سنتی آذربایجانی که برای بزرگان بسیار حرمت میگذاشتند و طفلی را به نام او نمیخواندند، محمدحسن را «بیوک» صدا زد و این نام تا آخر در خانواده برای او ماند. شبیه این رسم را در داستان فریدون و سه پسرش هم خواندهایم که برای سه پسرش تا زمان ازدواج نامی برنگزیده بود. ظاهرا این به نام نخواندن، همچنان به نوعی و در گوشه و کناری در برخی از اقوام ترکزبان رایج است. بیوک اما بعدها نام «رهی» را که به معنای «بنده و خاک ره» است، بعد از انتخاب چند نام به مشورت «امیری فیروزکوهی» انتخاب کرد و بعدها هم به شناسنامۀ خود افزود. شاید جمع این نام فروتن و خاکی با آن قامت به اذعان همه، همواره خوشپوش و خوشسیما و خوشمشرب، قرار بود رسم و مرام شاعری را برایش حفظ کند، چه اینکه در همۀ یادداشتها و نقدها و یادکردها، همه به خوشصحبتی و تواضع و مناعتطبع و یکرنگی و شرمآگینی و گذشت او اشاره کردهاند.
رهی از کودکی به شعر و موسیقی و نقاشی، که بسیاری از اقوام پدریاش دستی بر آن داشتند، علاقه داشت. اما شعر و موسیقی تا آخر با او ماند. علیرغم این، او مشاغل و خدمات دولتی داشت. بعد از خدمت سربازی به کار در شهرداری مشغول شد و ابتدا در ادارۀ نوغان مشغول شد و سپس از سال 1322 وزارت پیشه و هنر آن زمان، (وزارت صنایع) رئیس ادارۀ کل انتشارات و مطبوعات شد. اما بعدها آنچه پیشۀ اصلی و ماندگار رهی شناخته شد، همکاری در برنامۀ گلهای رنگارنگ رادیو به سرپرستی «داود پیرنیا» بود. همچنین در سالهای پایانی عمر در کتابخانۀ سلطنتی نیز مشغول شد.
او هرگز ازدواج نکرد و در پاسخ چرایی عدم ازدواج، میگفت یک شاعر با مشغلههایش نمیتواند همسری ایدهآل با آنهمه مسؤلیت خانوادگی باشد؛ اما برخی نیز از داغ عشقی کهن خبر میدهند که زندگی او را تحتتاثیر قرار داد.
از زندگی ادبی و زبان شعری رهی معیری
«شفیعی کدکنی» در مقالۀ «سایۀ عمر رهی»، شعر او را اعتدالی میان دو شیوۀ سوز و صمیمیت شعر «شهریار» و مضامین و اندیشهورزی «امیری فیروزکوهی» میداند. به بیان دیگر، سبک شعری او را بین سبک عراقی و اصفهانی برمیشمرد. بسیاری از منتقدان رهی را دنبالهرو و متاثر از «سعدی» مینامند. خودش نیز در بسیاری از نوشتهها سعدی را ستوده و این علاقه به او را نشان داده. به این معنا سادگی و زیبایی بیان و توجه به روانی کلام و انسجام و خوشساختی ابیات، بیش از سایر عناصر شعری در اشعار او جلوه میکند. البته از نارکخیالی سبک هندی هم بیبهره نیست. البته که او به شاعران دیگر هم علاقه داشته و متاثر بوده و آنها را مطالعه کرده است؛ از جمله «مولوی» و «حافظ» و «صائب»، همچنین توجه ویژه به اشعار «نظامی» داشته. رهی همچنین دیوان «فروغی بسطامی» را در سال 36 تصحیح و چاپ کرد. غیر از آن، کتاب «گلهای جاویدان» را دربارۀ ادبیات فارسی از زمان رودکی تا دورۀ معاصر نوشت.
شاید یکی از دلایل این خوشساختی، توجه و سختگیری رهی در پیرایش اشعارش بود. ناشر اولین مجموعۀ او که به نام «سایۀ عمر» منتشر شد، میگوید بعد اصرار بسیار برای راضیکردن رهی به انتشار اشعارش، مدتها طول کشید تا او اشعارش را بدهد. وقتی او را تهدید کردم که اگر خودت انتخاب نکنی، هرچه که از تو در نشریات چاپ شده را خودم منتشر میکنم، بالاخره اشعارش را در اختیارم قرار داد.
«داود پیرنیا»، مدیر و موسس برنامۀ موسیقی گلها در مورد زندگی رهی میگوید: «او روزها چند ساعتی در کتابخانۀ سلطنتی به مطالعه میگذراند. سپس به استودیوی گلها میآمد و به تنهایی چند آهنگ گوش میکرد. پس از آن به منزل میرفت. پس از مختصر استراحتی به مطالعۀ دیوان شعرا میپرداخت و شعر میسرود و از غروب دیگر به خود تعلق نداشت و تمام شبها را با دوستانش میگذراند و مجلس با حضور رهی شکل دیگری مییافت و همه جا مقدمش را عزیز میداشتند و حضور او موجب وجد و حال میشد.»
مضامین اشعار رهی معیری، از غزلها تا قصاید و قطعات
رهی معیری در همۀ قالبهای غزل و قصیده و مثنوی و رباعی و طنز آثاری دارد؛ ولی در غزل نامورتر و شهرهتر است. رنگ غالب غزلهایش هم عاشقانه است. مضامین آن اشعار هم ظاهرا مانند شعر کلاسیک و سنتی بر پایۀ گل و درد و هجر و باده و معشوق و تشبیه معشوق به گل و... استوار است. همانگونه که عشق مضمونی بیتکرار است و هر زمانی به بیان و جلوه نیاز دارد و بیان رهی آن را دلنشین و البته گاه امروزین و نو کرده است.
«گلبرگ به نرمی چو بر و دوش تو نیست
مهتاب به جلوه چون بناگوش تو نیست
*
به عشق کوش اگر حاصل از جهان طلبی
که زندگانی بیعشق زندگانی نیست
*
عیب تو نیست پیش تو گر قدر من کم است
خو کردهام پسند خریدار خویش را»
گاهی نیز به سنت شعر کهن فارسی که آمیختگی جداییناپذیر با معنویات و عرفان دارد، سروده است. حتی برخی گفتهاند اواخر عمر به تصوف توجه پیدا کرده بود.
«رفتیم و پای بر سر دنیا گذاشتیم
کار جهان به اهل جهان وا گذاشتیم
*
دیده اگر جانب خود واکنی
در تو بود هرچه تمنا کنی
*
مایۀ امید مدان غیر را
کعبۀ حاجات مخوان دیر را»
رهی ابیات بسیاری دارد که فراگیر شده و به شهرت رسیده یا در حافظۀ جمعی ماندگار شده است. حتی بعضی از ابیات هم گاهی حالتی ضربالمثلگونه به خود گرفتهاند:
«من جلوۀ شباب ندیدم به عمر خویش
از دیگران حدیث جوانی شنیدهام
موی سپید را فلکم رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریدهام
*
من از دلبستگیهای تو با آیینه دانستم
که بر دیدار خود ای تازه گل عاشقتر از مایی
*
سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا
وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند»
بیت مشهور «خندۀ تلخ من از گریه غمانگیزتر است» را عموما در اینترت به رهی منسوب کردهاند، که شباهت بسیاری به یکی از ابیات رهی دارد. ولی بیتی که رهی سروده، بیت زیر است:
«دل خالی ز محبت صدف بیگهر است
ای بسا خنده که از گریه جگرسوزتر است»
اما گل خوشرنگ و بوی غیرمنتظرۀ اشعارش، قصایدی است برای حضرت رسول، امام علی و امام رضا (ع) که نیازی هم به نماد و نشانۀ تاویلی نیست و در فهرست کلیات به نام حضرات و در بزرگداشت آنها قید شده. برای یکی از اشعار امام رضایی هم داستانی نقل شده در ذکر حال و خاطرۀ خاصی که رهی دو سالی قبل از فوت در بیماری برای شفا به پابوس امام رفته بوده و بعد از تشرف و سلامت سروده است.
«پرتو این کوکب رخشان نگر
کوکبۀ شاه خراسان نگر
آینۀ غیبنما را ببین
ترک خودی گو و خدا را ببین
هر که بر او نورِ رضا تافتهست
در دل خود، گنج رضا، یافتهست
با تن رنجـور و دل نـاصبور
چاره از او خواستم از راه دور
نـیمشب، از طالع خنـدانِ من
صبـح برآمد ز گریبـان مـن
رحمت شه درد مرا چاره کرد
زندهام از لطف دگربـاره کرد»
اما قصۀ این توسل، دیرینگی ریشهدارتری دارد. «حسین الهامی» از قول برادر رهی داستانی از عشق شورانگیز و ناکام نوجوانی رهی میگوید که سِرّ ترانۀ ماندگار «خزان عشق» را هم همین ذکر میکند. اما قصه به همینجا ختم نمیشود. یک سرماخوردگی کوچک رهی در این فراق جانسوز و ضعف جسمانی او به ذاتالریه تبدیل میشود و تب شدید او را به بیهوشی طولانی دچار میکند. مادر رهی نیز بر بستر او در حال رازونیاز. نوزدهمین شب از بیهوشی رهی، مصادف بود با میلاد امام حسین علیهالسلام. درحالیکه دیگر امیدی به بهبود بیوک نبود و حتی چانهاش را با پارچهای بسته بودند تا مرگ آسانتر شود و پارچۀ سفیدی رویش کشیده بودند، ناگهان صدای نالهای از بیوک میآید که «علی آمد...» و بعد از سلامتی، رهی از مردی نورانی سخن میگوید که به اتاقش وارد شده و فرمود: «بلندشو تو را شفا دادیم». و رهی قسم میخورد که او امام علی بوده.
«مظهر داور امیرالمومنین شیر خدای
آنکه از وی آشکارا شد صفات داوری
بنده درگاه او هم آسمان و هم زمین
تابع فرمان او هم زهره و هم مشتری»
علاوه بر غزل و قصیده و مثنوی، رهی قطعاتی نیز دارد. اگر رنگ غزلها همه عاشقانه است، در قطعات میتوان رد نکات و تلنگرهای اخلاقی یا مضامینی چون علاقه به ایران را دید.
«در دام حادثات، ز کس یاوری مجوی
بگشا گره به همت مشکلگشای خویش
*
پاس ادب به قدر کفایت نگاهدار
خواهی اگر ز بیادبان یابی ایمنی
*
هرچه گردی عدو پرست مگرد
هر چه هستی وطنفروش مباش
*
تو ای پرگهر خاک ایران زمین
که والاتری از سپهر برین
هنر زنده از پرتو نام توست
جهان سرخوش از جرعۀ جام توست»
از جهان موسیقی و ترانهسرایی و تصنیفسازی رهی معیری
یکی از علایق رهی معیری موسیقی بود. او عضو انجمن موسیقی ایران هم بود و اگرچه خودش سازی نمینواخت، ولی به گفتۀ اهالی موسیقی چون «بیژن ترقی» و «جواد بدیعزاده» تسلط عجیبی در پیوند شعر و موسیقی داشت و زبان نهفته و درونی آهنگ را درک میکرد و همین نکتۀ اشعار و ترانههایش را مناسب آهنگسازی میکرد. زبان ادبی ترانهها هم سالم و دور از حشو و ترکیبات نامتجانس و... است. «دکتر شفیعی کدکنی» ترانههای او را از بیحشوترین ترانهها میداند. بنابراین میتوان سهم رهی را در غنای ترانهگویی و آهنگسازی دریافت. «محمدباقر نجفزاده» میگوید بعد از عارف و شیدا و بهار، ترانه به سراشیب افتاده بود که رهی جانی تازه به آن بخشید. ترانههای رهی با غنای واژگانی، صور خیال و زبان گفتاری و احساسی سالم، از ماناترین ترانههای معاصر ایرانی هستند و برخی از آنان در خاطرهها ثبت شدهاند.
بیشتر مضامین ترانههای رهی، مثل ادبیات کهن بر تغزل و طبیعت متکی است، بنابراین شاید مضامین تازه و نو نباشد، اما زبان آشنای زبان روزگار و جنس بیان و شور احساسی آنها، آنها را گوشنواز و دلنشین کرده است.
رهی نخستین ترانه را در سال 1313 روی آهنگ «جواد بدیعزاده» ساخت که خود بدیعزاده هم آن را اجرا کرد و به «شد خزان» معروف شد. «ای آتشین لاله» با صدای بنان و آهنگ «روحالله خالقی»، «کاروان» (همه شب نالم چون نی که می دارم) خوانندگی بنان و آهنگسازی «مرتضی محجوبی»، «من از روز ازل دیوانه بودم»، «نوای نی»، «دارم شب و روز»، «شب جدایی»، «یار رمیده»، و... از اولین و ماندگارترین ترانههای رهی هستند.
بیشتر آهنگهای ترانههای رهی را «روحالله خالقی» و «مرتضی محجوبی» ساختند، ولی «بدیعزاده»، «مرتضی محجوبی»، «حبیبالله بدیعی» و.... نیز برای ترانههای رهی آهنگ ساختهاند. یکی از زیباترین تصنیفهای او را هم «محمدرضا شجریان» در آلبوم «یاد ایام» خوانده است. «یاد ایامی که در گلشن صفایی داشتیم...» این تصنیف از زیباترین و ماندگارترین آثار استاد شجریان نیز هست. غیر از این، تصنیف «من از روز ازل دیوانه بودم»، «ندانم آن مه نامهربان یادم کند یا نه»، «چون شمع نیمهجان به هوای تو سوختیم» و تصنیف «نای خروشان» را میتوان از اشعار رهی دانست که شجریان به آهنگسازی موسیقیدانان مختلف به اشعار رهی پرداخته است. همچنان بسیاری دیگر از اهالی موسیقی سراغ اشعار رهی رفتهاند و میروند، از جمله همایون شجریان.
برنامۀ گلها با آثار «رهی معیری»، «مرتضی محجوبی»، «روحالله خالقی»، «ابوالحسن صبا»، «حسین یاحقی»، «علی تجویدی»، «پرویز یاحقی»، «حسن کسایی»، «حسین تهران»، «همایون خرم» و «احمد عبادی» یکی از برنامههای پرطرفدار و تاثیرگذار رادیو بود. پیرنیا معتقد است در آن دوره با همکاری این افراد توانستند تحولی در موسیقی سنتی تحولی ایجاد کنند و جانی تازه به آن دهند. این برنامه در آن زمان در افغانستان و پاکستان و آذربایجان و تاجیکستان هم طرفدار داشت و رهی را محبوب میکرد و او به همین واسطه، سفرهایی هم به برخی از این کشورها داشت.
گفتنیست آهنگ برخی ترانهها را هم رهی خودش ساخت از جمله «دارم شب و روز»، «دیدی که رسوا شد دلم»، یک ترانه هم بود که رهی سالها آن را از همه پنهان کرده بود و فقط به برادرش سپرده بود. این ترانه را در بستر بیماری و در سوز عشقی تبدار و...گفته بود «شد خزان گلشن آشنایی».
«محمد پیرنیا» دربارۀ اولین برخوردهایش با معیری میگوید: با رواج موسیقی جاز غربی و بیگانه مخصوصا بعد از جنگ جهانی اول برای ماندگاری موسیقی ملی کنسرتی ترتیب دادم. آهنگ خالقی را که شنیدم گفتم رهی برایش ترانه بسازد و آهنگ تاثیرگذار «آتشین لاله» ساخته شد. او همچنین اضافه کرد پس از آن رهی در برنامۀ گلها بیشتر همکاری کرد و برای تصنیفهای بسیاری ترانه ساخت که هر کسی از عهدۀ آن برنمیآید. چون شعر، کاری سفارشی نیست و کسی که بتواند برای یک سفارشی یک کار دلنشین بسازد، از یک روح تمام شاعر برخوردار است.
غزلسرای طنزپرداز: (اشعار طنز، فکاهی، سیاسی)
علاوه بر غزلیات و ترانهها که رهی در آنها بیشتر به درونیات و احساسات خود توجه کرده، رهی برخلاف بسیاری از شاعران به طنز هم پرداخته که بیشتر آنها به مسائل سیاسی مربوط است و در بیشتر مسائل اجتماعی واکنش طنزگونه نشان داده است. این اشعار را رهی با نامهای مستعار «زاغچه» و «شاه پریون»، و گاهی «حقگو» و «گوشهگیر» در نشریات مختلف از جمله «باباشمل»، «تهران مصور»، «توفیق» و... بهطور مستمر مینوشت. بخش پایانی کلیات رهی معیری به طنزهای او اختصاص دارد که قریب به دویست صفحه از کلیات اوست. طنزهای رهی به زبان محاوره نزدیک است و البته باز هم زبان ادبی سالمی دارد و دور از هزل است که در این گونۀ هنری، نکتۀ قابل توجهی است. برخی نوشتهاند در زمان خودش طنزها آنقدر شهرت داشته و رهی آنقدر بعد از هر واقعۀ سیاسی اجتماعی شعری طنز میسروده که برخی شهرت رهی را در طنز بیشتر از سایر اشعار و غزلها میدانستند و او را غزلسرای طنزپرداز مینامند.
«فاضل ترکمن» میگوید اولین بار بررسی طنزهای رهی در «گلآقا» صورت گرفت که به پیشنهاد «منوچهر احترامی» به صورت کتاب جداگانه منتشر شد.
موضوع این اشعار در مورد انتخابات، مجلس شورای ملی، از خرید و فروش رای تا شرکت زنان در انتخابات و حق رای زنان و... نقد برخی دولتها و دولتمردان، نقد جدی حزب توده، فرقۀ دموکرات و آذربایجان است.
«ناخن ساعد گره از کار مردم وا نکرد
یا نمیدانست راه چاره ما، یا نکرد
*
به وکالت گزین حریفی را
که ز بیگانه زر نمیگیرد
پای بیگانه تا به کشور ماست
انتخابات سرنمیگیرد»
او گرچه در شعری شرکت در انتخابات را حق زنان میداند و از اینکه زنان فاضل حق رای ندارند و مردان بیخبر دارند، انتقاد میکند، ولی به دیگر جنبههای آن هم انتقاد میکند:
«بانوان گیرند حق انتخاب
گشت پیدا کار و بار تازهای
مرشد سابقکهن شد لازم است
مرشد زنگولهدار تازهای
*
گفت رندی حاصل مردان چه بود
کاین زمان حزب زنان آمد پدید؟»
رهی به موضوعی چون گرانی هم بیتوجه نیست:
«از این سرزمین کان همه داشت نعمت
رود ناله بر آسمان از گرانی»
نحوۀ برگزاری انتخابات هم بسیار در اشعار او مورد سوال قرار گرفته:
«آنهمه پولی که دادیم از پی آرا چه شد
آخر ای نالوطیان پس رأی و مأی ما چه شد»
اوج جوانی رهی معیری با آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال ایران با کشورهای شوروی و انگلیس و حکومت فرقۀ دموکرات بر آذربایجان بود. و رهی ایرانپرست برای ایران و نقد دموکرات شعرهای بسیاری سروده است:
«ترکی و فارسی نکند فرق پیش ما
از هرکجا که زادهای ایرانپرست باش،
*
این ناکسان فتنهگر لات را نگر
یعنی بیا و حزب دموکرات را نگر
*
ای دلیران وطن آتش دل تیز کنید
ترک سر در ره آزادی تبریز کنید
*
تا در این خانه ز بیگانه نشان خواهد بود
زلف معشوقه به دست دگران خواهد بود»
در برخی از اشعار هم از شعرهای «عشقی» و «فرخی» یا «مسعود سعد» اقتباس و استقبال کرده. و در بسیاری از اشعار عشق به ایران و دلیران وطن را فریاد زده:
«به جان پاک شهیدان که زندهاند رهی
دلاوران که سزاوار جشن جاویدند»
گفتنی است در کنار سخن از شعر سیاسی و انتقادی رهی، او را هرگز نمیتوان همردیف شاعران منتقد و معترض آن زمان برشمرد. چه اینکه او این اشعار را چه بسا در همان راستای آیین شاهی سروده. اما نکته این است که برای او و درک و دریافت او تمامیت ایران مطرح بوده و او این راه را برای دفاع از ایران میشناخته. رهی هرگز برای پست و مقام نسرود و صداقتش در اشعارش جلوهگر است.
از آخرین روزهای رهی معیری
خانواۀ رهی ساعات آخر عمر او را که چند سالی بود به سرطان مبتلا بود، چنین توصیف کردهاند:
«بعد از ساعاتی که در بستر خواب بود، بیدار شد، سیگاری طلب کرد و اندکی با خداوند مناجات نمود و آیاتی از قرآن خواند و پس مناجاتی با این مضامین که «خدایا پناهم تویی و خود را به تو واگذار میکنم»، خوابید و ساعاتی بعد دیگر برنخواست و صبح جمعه 24 آبانماه سال 1347 به خواب ابدی فرو رفت. پیکرش پس از تشییع در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد و شعری که پیشتر برای سنگ قبرش سروده بود، بر آن نقش بست»:
«در اين جا شاعری غمناک خفته است
رهی در سينۀ اين خاک خفته است
ســراغـی کـن ز جـان دردنـاکـی
بـر افــکن پـرتـویی، بـر تيــره خـاکی
ز ســـوز ســينه بـا مـا هـمرهـی کـن
چـو بيـنی عـاشـقی، يـاد رهی کـن»
از رهی مال و اموالی باقی نماند، اما کتابخانۀ ارزشمندی باقی ماند که رهی با مطالعۀ پردقت خود آنها را برگزیده و حاشیهنویسی کرده بود و در آنها کتابهای کمیاب و خطی هم یافت میشد و رهی در پایان عمر آن را به کتابخانۀ مجلس شورای ملی آن زمان اهدا کرد.
پس از مرگ رهی، شاعران مختلفی برایش شعر سرودند از جمله «امیری فیروزکوهی» که در قصیدهای طولانی سرود:
«آنکه در طور سخن کرد آشیان از نور عشق
همچو نور طور در طور سخن خاموش شد»
مطالب مرتبط
فهرست: ده شعر از بهترین غزلهای رهی معیری
فهرست: بهترین آهنگها با شعرهای رهی معیری
فهرست: کتابهای اهدائی رهی معیری به کتابخانه مجلس شورای ملی