میدان آزادی: دومین صفحهی پروندهی از شیشه رنگی کلیسا اختصاص دارد به یادداشتی از مائده زمزمه دربارهی زندگی و آثار هنرمند بزرگ آشوریتبار، هانیبال الخاص
دربارهی خاص بودن هانیبال الخاص نظرات متفاوتی وجود دارد. آیدین آغداشلو در مطلع کلامش دربارهی هانیبال، او را با این جمله معرفی میکند: «دنیای الخاص، دنیای خاصی است.» از طرف دیگر اما بعضی شاگردانش او را مثل همهی مردم میدانند بیآنکه عجیبوغریب باشد. اما تقریباً همه دربارهی صراحت لحن و بیپروایی منحصربهفرد او در رفتارهایش اتفاقنظر دارند. روزی برای اعتراض به خرابی سهپایهها در دانشگاه، پرفرمنسی را اجرا کرد و از مسئولان دانشگاه نیز دعوت کرد تا به تماشای پرفرمنس بنشینند و دقیقاً همین سهپایههای معیوب را به کار گرفت تا با تکرار صدای مهیب افتادنشان در حضور مسئولان دانشگاه، اعتراض خود را به فرسودگی وسایل، به این نحو اعلام کند. آن روز در واقع پرفرمنس صراحتش را هم اجرا کرد. این بیپروایی دلنشین یا گزندهی رفتار و لحن او به حدی پررنگ بود که در دوران پیش از انقلاب، برخی افراد در مواجهه با او تردید میکردند که نکند الخاص با ساواک در ارتباط باشد یا شاید اصلاً خودش ساواکی باشد.
از آرزوهای مهم الخاصِ بیپروا و هنرمند این بود که مردم با آثار نقاشی و مفاهیم آن ارتباط برقرار کنند و از آن نترسند. او برای این آرزو تلاشهایی جدی هم داشت تا جایی که در یکی از نمایشگاههایش سربازی را صدا زد و از او خواست دربارهی اثرش که با موضوع آداب و رسوم قوم آشوری نقاشی شده بود، نظر بدهد و آنچه را که میبیند، بازگو کند. یا حتی کنار یکی از نقاشیهایش نوشت: «من در این نقاشی یک آفتابه کشیدم. هر کس آن را پیدا کند، جایزه دارد!» اینکه در آن اثر، آفتابهای وجود داشت یا نه اصلاً مهم نبود، آنچه اهمیت داشت همت جدی الخاص در بهکارگیری ذوق و ابتکارش برای برقراری پیوندی جدی میان قوهی ادراک انسانها و یک اثر نقاشی بود. مجموع این رفتارها بهخوبی نشان میدهد که ما با یک «استاد تمامعیار هنرهای تجسمی» مواجهایم؛ استادی که با کمال میل و بیهیچ ملاحظهای برای کتاب شعر شاگردش هم تصویرپردازی میکند و حتی آرزو دارد زنده باشد و شاعر و نقاش شدن شاگردانش را ببیند.
هانیبال در سال 1309 در کرمانشاه و در خانوادهای از مسیحیان آشوری متولد شد و چون پدرش کارمند گمرک بود در شهرهای مختلفی مانند کرمانشاه، تهران و اهواز زندگی کرد. از کودکی استعداد نقاشی داشت اما دستهایش میلرزید. لرزش دستهایش بهجای اینکه او را از نقاشی منصرف کند، اتفاقاً باعث شد صاحب سبک شود و امضای خاص خودش را در آثارش بنشاند. چهارده ساله بود که از طریق جوانی به نام الکسی گیورگیز که نقاشی را در روسیه آموخته بود، با رنگ روغن آشنا شد. نقاشیهای الکسی را بهدقت میدید و گاه به پیشنهاد آن جوان و در کنارش به تمرین نقاشی میپرداخت. به جوانی که رسید برای ادامهی تحصیل راهی آمریکا شد و در آنجا طب خواند اما آن را نیمه رها کرد و ابتدا به فلسفه و سپس به نقاشی مشغول شد. کارشناسی و کارشناسیارشد را در رشتهی تصویرسازی گرفت و بعد از آن رشتهی هنرهای تجسمی را تا کارشناسیارشد ادامه داد. الخاص علاوه بر خلق اثر، نقاشی را در سطح دانشگاهی نیز تدریس میکرد. او دربارهی خودش این باور را داشت که تصادفها و امکاناتی در زندگیاش بوده که همگی دست به دست هم دادند تا از او یک نقاش بسازند؛ نقاش تمامعیاری که از سبک نقاشی برخی سرآمدان نقاشی در دنیا تأثیر گرفته بود، اما تقلید نکرده بود. او به سبک نقاشیهای هنرمندان مکزیکی علاقهی وافری داشت.
«تا میتونید دست بکشید، از دست کشیدن، دست نکشید!» این جمله، توصیه و شعار معروف الخاص بود برای شاگردانش. هانیبال نقاشی فیگوراتیو بود که اهتمامی جدی به ترسیم حالات انسانها، دلمشغولیها و عواطفشان داشت. او هنرمندِ منهای تعهد اجتماعی را بیخاصیت میدانست. تعهد اجتماعی برای الخاص با گرایشهای چپ سیاسی، آنقدر اهمیت داشت که در جریان وقایع انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ بههمراه جمعی از هنرمندان نامهای را خطاب به امام خمینی در حمایت از تسخیر سفارت آمریکا در تهران (لانهی جاسوسی) امضا کرد. بروز روحیهی تعهد اجتماعی او به اینجا ختم نشد و او در همان تبوتاب تسخیر سفارت، نقاشیهایی را بر ضد سفارت شنود، روی دیوارهایش نقش زد؛ نقاشیهایی که تقریباً عکس یا اثری از آنها برای امروز باقی نمانده است. وقتی از او پرسیده بودند «نمیترسی از اینکه در حین نقاشی به تو شلیک کنند؟»، در پاسخ گفته بود «خب جالب میشود، من میشوم اولین شهید نقاش!»
الخاص را باید خالق طیفی از آثار با موضوعهای متنوع دانست؛ از درونمایههای اجتماعی مانند انقلاب ایران گرفته تا مضامین فردی و تصویر کردن عواطف بشری. از هانیبال آثار بسیاری در دنیای نقاشی ماندگار شده که از نامیترین آنها میتوان به تابلوی پانزده قطعهای «آفرینش» و اثر «انقلاب» اشاره کرد. او در آثارش به طرحها و طیف رنگهایی که به کار میبرد، توجهی جدی داشت. بهخصوص در انتخاب رنگ برای هر جزء از نقاشیاش اغلب هوشمندی به خرج میداد. برای مثال در تابلوی انقلاب که در سال 1356 آن را آفرید، رنگ چادر زنان را به نشانهی پاکی، آبی و رنگ غالب در اثر را به پاسداشت خون شهیدان، قرمز انتخاب کرد. رنگها در آثار الخاص بازتاب مایههای هنر شرقی را دارند. او در آثارش از مفاهیم اسطورهای و کهنالگوها بهره برده است و نمایش هنرمندانهی فیگورهای انسانی و حالات و روابط میانانسانی از ویژگیهای برجستهی آثار او به شمار میآید. هانیبال دربارهی سبک آثارش نیز صریح بود تا جایی که باور داشت، غرب را نباید بیفرهنگانه تقلید کرد. اگرچه الخاص تکنیکهای متفاوتی را در نقاشی میشناخت اما دغدغهاش، استفادهی بهجا و هوشمندانه از آنها بود؛ آن هم به طریقی که با روح حاکم بر فرهنگ مخاطب آثارش در تضاد نباشد.
او پس از تحصیل در آمریکا، به ایران بازگشت و در چندین دانشگاه به تدریس مشغول شد و تا پایان عمر نیز بین ایران و آمریکا در رفتوآمد بود. شاگردان نقاشی الخاص طیف متنوعی بودند؛ از کاظم چلیپا تا مرحوم حبیب صادقی و حسین خسروجردی. وجه مشترک همهی این شاگردان یک چیز بود: همه، هنرجوی کلاسی بودند که نامش «کار و کار و کار» بود؛ این نام را الخاص، شخصاً روی کلاسهایش گذاشته بود، از بس که به تکرار و تمرین در نقاشی باور داشت. او در دورهی مراجعت به ایران، گالری هنری «گیلگمش» را تأسیس کرد؛ نامی وامگرفته از مجلهای ادبی که پدرش سالها پیش از تأسیس گالری هنری او، آن را به زبان آشوری منتشر میکرد.
هانیبال الخاص برای کتابهای متعددی تصویرسازی کرده است؛ «نفرین زمینِ» نوشتهی جلال آل احمد یکی از آنها بود. در کیهان نقد مینوشت و حتی صد غزل حافظ را نیز تصویرنگاری کرده بود؛ مجموعه تصاویر ارزشمندی که تا به حال برای انتشار آن تصمیم روشنی گرفته نشده است. الخاص تنها یک نقاش نبود، او معتقد بود یک هنرمند هنرهای تجسمی باید در حوزهی موسیقی، ادبیات و فیلم هم دستی بر آتش داشته باشد؛ اعتقادی که سیر فعالیت خودش نیز گواهی بود بر آن و از الخاصِ نقاش، یک نویسنده و مترجم نیز ساخته بود. او نویسندهی کتابهای متنوعی در حیطهی نقاشی، منتقد هنری و مترجم زبان آشوری بود و اشعاری را از حافظ، نیما یوشیج، میرزادهی عشقی و ایرج میرزا با حفظ وزن به زبان آشوری برگردانده بود. کتاب «از غربت، باعشق» مجموعه نامههای او به «محمود مشرف آزاد تهرانی» (م.آزاد) است که پس از درگذشت او به چاپ رسید.
هانیبال که باور داشت «غمخوارگی بنیاد همهی هنرهاست»، در روزهای بیماری پایان عمر نیز از نقش زدن دست برنداشت. او قطعات کوچک کاغذ را کنار بسترش گذاشته بود، هر از گاهی که هوشیاری داشت، قسمتی از یک کتاب را مطالعه میکرد یا برایش میخواندندند و بر اساس ادراک ذهنی برآمده از آن، نقاشی میکشید. او که به گفتهی خود با تلفیق چند مکتب نقاشی، مکتب «الخاصیسم» را آفریده بود، در سال 1389 در کالیفرنیا و بر اثر بیماری، با نقشهای زمین خداحافظی کرد و دنیا را ترک گفت؛ وداعی که یک متمم تحققنیافته نیز دارد: آرزوی الخاص برای جمعآوری بیشتر آثارش در یک موزه.
حال وقت آن رسیده که به این سؤال مهم بازگردیم: آیا هانیبال الخاص هنرمندی با آثار و شخصیتی خاص نبود؟
مطالب مرتبط:
دقایقی از یک گفتگو با هانیبال را اینجا ببینید.