پنجشنبه 12 مهر 1403 / خواندن: 11 دقیقه
به بهانه سالروز درگذشت احمد محمود

«جدایی سیاست از ادبیات» به روایت احمد محمود، در گفتگو با لیلی گلستان

حوالی سال ۱۳۷۳ خورشیدی، لیلی گلستان که از خواندن «همسایه‌ها» و «مدار صفر درجه» سرخوش و سر ذوق است از نویسنده‌ی این دو رمان یعنی «احمد محمود» درخواست مصاحبه می‌کند. محمود که تا به حال از هر گفتگویی گریزان بوده، این درخواست را رد می‌کند اما بعد از سه ماه ناگهان به لیلی گلستان اعلام می‌کند که حاضر به گفتگوست. کتاب «حکایت حال» حاصل 14 جلسه گفتگوی چند ساعته‌ی لیلی گلستان با احمد محمود است.

4
«جدایی سیاست از ادبیات» به روایت احمد محمود، در گفتگو با لیلی گلستان

مجله میدان آزادی: احمد اعطا معروف به احمد محمود، از نویسندگان مکتب جنوب در دوره‌ی طلایی ادبیات داستانی ایران است. «همسایه‌ها»، «درخت انجیر معابد» و «مدار صفر درجه» تنها نام چند اثر مشهور این نویسنده است. امروز و در سالروز درگذشت این نویسنده، بخشی از گفتگوی او با لیلی گلستان در کتاب «حکایت حال» را که توسط خانم پروانه شمس‌آبادی انتخاب شده است بخوانید:

حوالی سال ۱۳۷۳ خورشیدی، لیلی گلستان که از خواندن «همسایه‌ها» و «مدار صفر درجه» سرخوش و سر ذوق است از نویسنده‌ی این دو رمان یعنی «احمد محمود» درخواست مصاحبه می‌کند. محمود که تا به حال از هر گفتگویی گریزان بوده، این درخواست را رد می‌کند اما بعد از سه ماه ناگهان به لیلی گلستان اعلام می‌کند که حاضر به گفتگوست. کتاب حکایت حال حاصل 14 جلسه گفتگوی چند ساعته‌ی لیلی گلستان با احمد محمود است. به گفته‌ی گلستان، محمود خود در هدایت، ویراستاری و تدوین این گفتگوها نقش داشته است. در بخشی از این گفتگو گلستان از احمد محود می‌پرسد «جای سیاست در رمان‌های شما کجاست؟» بریده‌ی زیر بخشی از صحبت‌های احمد محمود در پاسخ به این سوال و درباره‌ی درهم‌تنیدگی سیاست و ادبیات است:

« نویسنده اگر کارش تعریف انسان نباشد، پس چه چیز دیگر است؟ و اگر انسان امروزِ مملکتمان را جدا از سیاست تعریف کنیم آیا حق مطلب را ادا کرده‌ایم؟ این انسان را به تمامی گفته‌ایم؟

بخشی از زندگی ما، سیاست است و این سیاست، سرنوشت محتوم ما است. سیاست به ما تحمیل شده، بی اینکه خودمان بخواهیم و بی اینکه آن را بشناسیم. سیاست امر پیچیده‌ای است و بسیاری از ما سیاست را نمی‌شناسیم. امر ساده‌ای نیست که هرکس بتواند در آن دخالت کند. اما تحمیل شده. خود امروز را ببینید، کدام دو نفری است که به همدیگر برسند و از سیاست حرف نزنند؛ حتی اگر غُرغر مانندی باشد در مورد گرانی هزینه زندگی، که نتیجه سیاست بداقتصادی است. پس سیاست بخشی از زندگی ما هست و هیچ کاریش هم نمی‌توانیم بکنیم. معتقدم که سیاست باید در داستان باشد، اما نه مثل توطئه‌ای از پیش تدوین شده و از پیش شناخته شده. داستان نباید به یک اعلامیه‌ی سیاسی بدل شود. اما سیاست تا آنجا که حدش است، تا آنجا که مربوط به زندگی ما هست -در حقیقت هست- باید باشد، به نظر من کتاب «مادر» گورگی یک اعلامیه‌ی سیاسی است. شاید در روزگار خودش داستانی بوده که مردم را تحریک می‌کرده و مورد نیاز امر سیاست بوده است اما از نظر من، امروز یک اعلامیه‌ی سیاسی است و به همین دلیل فاقد ارزش هنری است؛ به‌این‌ترتیب معتقدم کسانی که شعار جدایی سیاست از ادبیات می‌دهند بدترین نوع سیاست را اعمال می‌کنند. به بهانه‌ی خاص بودن فردیت هر انسان و به بهانه‌ی مناسبات پیچیده‌ی فردی، زندگی روحی و روانی او، بدون توجه به مشترکات وسیع انسان، فرد را از عرصه‌ی درگیری‌های متضاد زندگی اجتماعی بیرون می‌کشند تا دانسته یا ندانسته از یک سو روحیه‌ی انفعالی جمعی را گسترش دهند و از سوی دیگر برای اعمال سیاست بد یا بدتر سیاست‌بازانی که به کسب قدرت می‌اندیشند زمینه‌ی مناسب فراهم آورند.

حالا وقتی به اینجا رسیدیم که سیاست بخشی از زندگی ما هست، نویسنده چطور می‌تواند عوامل داستانش را که مهم‌ترینش آدم‌ها هستند، از جامعه بگیرد، شستشویشان دهد، ضدعفونیشان کند و بعد بیاورد بگذاردشان توی داستان، نه اینطور نمی‌تواند باشد. این سیاست همراه با آن آدم به داستان کشیده می‌شود. پس من معتقدم که سیاست باید در داستان باشد. وقتی می‌گویم باید به این معنا نیست که از بیرون گرفته شود و بر داستان سوار شود، بلکه این باید باید از درون بجوشد و حدش هم مشخص است. همان‌قدر که حد تکنیک باید شناخته شود و همان‌قدر که حد پرداختن به لغت باید شناخته شود. هیچ تردیدی نیست که اگر در داستان بیش از حد به سیاست بها داده شود و به داستان تحمیل شود، داستان خراب می‌شود. بعد اینکه، نویسنده نباید به آلت فعل تبدیل شود، نباید تبدیل به یک آلت تبلیغاتی شود، نباید در یک چهارچوب سازمان‌یافته‌ی خاصی و یا حزبی خاص بگنجد. توجه کنید منظورم هنرمند است وگرنه فرد که همیشه در برابر قدرت دولت‌ها تنهاست، ناچار است که یا سازمان داشته باشد یا به صورت انفرادی هرچیزی را تمکین کند و یا اگر نه این بود و نه آن، دست به ماجراجویی بزند که نتیجه‌اش معلوم است..

و اما بعد از همه‌ی این حرف‌ها، هنرمند باید حتماً ایدئولوژی داشته باشد و باید حتماً برای خودش جهان‌بینی مشخصی داشته باشد. چون بدون ایدئولوژی و بدون داشتن نگاه خاص به جهان، اصلاً تکلیف داستانی که می‌نویسد روشن نیست؛ تناقضات عجیبی به وجود می‌آید. نویسنده نباید از ایدئولوژی بترسد. چه‌بسا افکارش در جایی یا جاهایی با فلان ایدئولوژی هماهنگی‌هایی داشته باشد. اگر خودش واقعاً باورش کرده است، هیچ عیبی ندارد و هیچ اتفاق وحشتناکی نیفتاده است. فقط نویسنده باید هشیار باشد که استقلال خودش را حفظ کند. نکته‌ی مهم اینجاست و الّا مسأله پرداختن به سیاست که معلوم است -چون وجهی از زندگی است- باید در داستان باشد.

انسان وقتی پا به زمین گذاشت و وقتی زندگی کرد و دید که خیلی هم ساده و راحت نیست، خواه‌ناخواه درگیر مسائل اطرافش می‌شود؛ بنابراین اگر بخواهیم دروغ نگوییم نه به خودمان و نه به جامعه، این آدمی را که در این داستان می‌آوریم از جمله خصلت‌هایش، یکی هم مسائل مربوط به سیاست است -چه بفهمد و چه نفهمد، چه بداند و چه نداند- چه آگاهانه به طرف سیاست حرکت کرده باشد و چه سیاست را به او تحمیل کرده باشند. این حرف، البته به معنی این نیست که هرکس هر جا به مناسبت یا بی‌مناسبت شعار سیاسی بدهد، نه باید در خمیره‌اش باشد در آن حدی که هست، در کلامش باشد... .»
 




تصاویر پیوست

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
نویسنده اگر کارش تعریف انسان نباشد، پس چه چیز دیگر است؟ و اگر انسان امروزِ مملکتمان را جدا از سیاست تعریف کنیم آیا حق مطلب را ادا کرده‌ایم؟ این انسان را به تمامی گفته‌ایم؟ بخشی از زندگی ما، سیاست است و این سیاست، سرنوشت محتوم ما است.

انسان وقتی پا به زمین گذاشت و وقتی زندگی کرد و دید که خیلی هم ساده و راحت نیست، خواه‌ناخواه درگیر مسائل اطرافش می‌شود؛ بنابراین اگر بخواهیم دروغ نگوییم نه به خودمان و نه به جامعه، این آدمی را که در این داستان می‌آوریم از جمله خصلت‌هایش، یکی هم مسائل مربوط به سیاست است

مطالب مرتبط