دوشنبه 10 بهمن 1401
پرونده پیراپدری | صفحه هشتم

روایت یک هنرمند از پدرش، قسمت سوم: «عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر»

کتاب «نصیحت‌نامه» یا «قابوس‌نامه» عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر بن زیار به اندازه اسم نویسنده‌اش که کلمات فارسی و عربی و رومی دارد عجیب است! سادگی، صمیمیت، برون‌گرایی، تجربه‌محوری و وسعت اطلاعات از خصوصیات نثر کتابی است که عنصرالمعالی برای پسرش گیلان‌شاه نوشته است. در ادامه خاطره‌ای بخوانید از رویه‌ی تربیتی پدر عنصرالمعالی و به سرنخ آن خاطره در بزرگسالی صاحب قابوسنامه برسید

5
روایت یک هنرمند از پدرش، قسمت سوم: «عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر»

مجله میدان آزادی: در قسمت سوم از ستون نقل خاطرات هنرمندان از پدرشان یا همان «روایت هنرمند از پدر»، پای خاطرات «عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر» از پدرش می‌نشینیم. هشتمین صفحه پرونده پیراپدری اختصاص دارد به انتخابی از نصیحت‌نامه.

کتاب «نصیحت‌نامه» یا «قابوس‌نامه» عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر بن زیار به اندازه اسم نویسنده‌اش که کلمات فارسی و عربی و رومی دارد عجیب است! سادگی، صمیمیت، برون‌گرایی، تجربه‌محوری و وسعت اطلاعات از خصوصیات نثر کتابی است که عنصرالمعالی برای پسرش گیلانشاه نوشته است. در ادامه خاطره‌ای بخوانید از رویه‌ی تربیتی پدر عنصرالمعالی و به سرنخ آن خاطره در بزرگسالی صاحب قابوسنامه برسید:

 

«و چون از سلاح‌آموختن فارغ گردی باید که فرزند را شناه بیاموزی چنانک من ده ساله شدم ما را حاجبی بود؛ بامنظر حاجب گفتندی و فروسیّت(سوارکاری) نیکو دانستی و خادمی حبشی بود ریحان نام، وی نیک نیز دانستی. پدرم رحمه‌الله مرا بدآن هر دو سپرد تا مرا سواری و نیزه باختن و زوبین انداختن و چوگان‌زدن و طاب‌طاب‌انداختن و کمند‌افکندن و جمله هر چه در باب فروسیّت و رجولیّت بود بیآموختم. پس با منظر حاجب و ریحان خادم پیش پدرم شدند و گفتند خداوندزاده هر چه ما دانستیم بیآموخت. خداوند فرمان دهد تا فردا به نخجیرگاه آنچه آموخته است بر خداوند عرضه کند. امیر گفت نیک آید.

روز دیگر برفتم هر چه دانستم بر پدر عرضه کردم. امیر ایشان را خلعت فرمود و پس گفت این فرزند مرا آنچه آموخته‌اید نیکو بدانسته است ولیکن بهترین هنری نیاموخته است. گفتند آن چه هنر است؟ امیر گفت هر چه وی داند از معنی هنر و فضل همه آن است که به‌وقت حاجت اگر وی نتواند کردن ممکن باشد که کسی از بهر وی بکند، آن هنر که وی را باید کردن از بهر خویش و هیچکس از بهر وی نتواند کرد وی را نیآموخته‌اید! ایشان پرسیدند که آن کدام هنر است؟ امیر گفت شناوری که از بهر وی جز وی کس نتواند کرد و ملاح جلد از آبسکون بیآورد و مرا بدیشان سپرد تا مرا شنا بیاموختند؛ بکراهیت نه بطبع اما نیک بیآموختم.

اتفاق افتاد که آن سال که بحج می‌رفتم... هیچ چاره ندانستم اندر کشتی نشستم به‌دجله و به‌بغداد رفتم... اندر دجله پیش از آنک به‌عبکره برسند جای مخوفست گردابی صعب که ملاحی دانا باید که آنجا بگذرد که اگر صرف آن نداند که چون باید گذشت کشتی هلاک شود. ما چند کس در کشتی بودیم بدان جای رسیدیم ملاح استاد نبود ندانست که چون باید رفت کشتی به‌غلط اندر میان آن جایگاه بد برد و غرقه گشت قریب بیست و پنج مرد بودیم من و مردی پیر بصری و غلامی از آن من زیرک که کاوی نام بوده بشناه بیرون آمدیم و دیگر جمله هلاک شدند. بعد از آن مهر پدر اندر دل من زیادت شد در صدقه‌دادن از بهر پدر و ترحم فرستادن زیادت‌کردم بدانستم که آن پیر چنین روزی را از پیش همی‌دید که مرا شناوری آموخت و من ندانستم.»




  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان

کتاب «نصیحت‌نامه» یا «قابوس‌نامه» عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر بن زیار به اندازه اسم نویسنده‌اش که کلمات فارسی و عربی و رومی دارد عجیب است! سادگی، صمیمیت، برون‌گرایی، تجربه‌محوری و وسعت اطلاعات از خصوصیات نثر کتابی است که عنصرالمعالی برای پسرش گیلان‌شاه نوشته است. در ادامه خاطره‌ای بخوانید از رویه‌ی تربیتی پدر عنصرالمعالی و به سرنخ آن خاطره در بزرگسالی صاحب قابوسنامه برسید

مطالب مرتبط