مجله میدان آزادی: «سوجان» تازهترین سریال شبکهی یک صداوسیما در شست و دو قسمت است که در این شبها یکی از پرمخاطبترین سریالهای تلویزیون به حساب میآید. این سریال که به کارگردانی «حسین تبریزی» است، از اواخر پاییز 1403 روی آنتن شبکهی یک سیما رفته است. در چهلونهمین صفحه از پرونده «روزی روزگاری تلویزیون» (ویژه نقد و بررسی سریالهای ایرانی صداوسیما) نقد و بررسی سوجان را به قلم خانم مینو رضایی بخوانید:
سوجان؛ پا جای پای فریدون حسنپور
داستان سوجان
سریال پربینندهی این شبهای تلویزیون، سریال «سوجان» است. داستان سوجان از این قرار است: «سوجان» که شیرینی خوردهی پسرعمویش قربان است و مقدمات ازدواج با او را میچیند، ناگهان با بیوفایی و ازدواج مصلحتی قربان با دختری شهری و پولدار و از خانوادهای پرنفوذ مواجه میشود. این ازدواج شرایط دشواری را در محیط کوچک روستا برای سوجان رقم میزند. داستان سوجان در دهههای اول قرن چهاردهم خورشیدی و در خطهی گیلان میگذرد و مانند بیشتر سریالهای این چنینی مشخصاتی از ژانر عاشقانه، اجتماعی و احتمالا سیاسی دارد.
فعلا قرار است «سوجان» یک مجموعهی تلویزیونی احتمالا 62 قسمتی باشد که از اواخر پاییز 1403 روی آنتن شبکهی یک سیما رفت و تا هنگام نگارش این یادداشت بیش از پنجاه قسمت آن پخش شده است. کارگردان این سریال «حسین تبریزی» است. کارگردانی باسابقه و البته بسیار کممخاطب که احتمالا بعد از سالها کار کردن حالا با دیده شدن سوجان، مزد استمرار زحماتش را خواهد گرفت.
سریال «سوجان»، به کارگردانی «حسین تبریزی»
سوجان از کجا آمد؟
اما برای صحبت دربارهی سریال سوجان به جای کارگردان ابتدا باید به سراغ نام نویسندهی سوجان برویم؛ «فریدون حسنپور». فریدون حسنپور متولد گیلان است و گرچه فیلم و سریالهایی خارج از گیلان نیز ساخته اما گیلان آنقدر در کارهایش پررنگ است که سریالهای گیلانیاش بیش از فیلم و سریالهای غیرگیلانیاش به چشم مخاطب و منتقد آمده است مانند «گذر از رنجها»، «ازیادرفته»، «وقتی همه خواب بودند»، «کوبار» و... . از همه مهمتر اینکه فریدون حسنپور یک کارگردان مؤلف است و استفاده از برخی موتیفها او را در سریالسازی صاحب سبک کرده است. گرچه سریالهای «گذر از رنجها»، «ازیادرفته» و «کوبار»؛ سه سریال متوالی به نویسندگی و کارگردانی حسنپور بودند که در گیلان روایت شدند، اما اگر «سوجان» را با «کوبار» جایگزین کنیم میتوانیم بگوییم «گذر از رنجها»، «ازیادرفته» و «سوجان» سهگانهی فریدون حسنپور هستند، ولو بیشتر در نگارش. گرچه نقش حسنپور در «سوجان» فقط به عنوان طرح و فیلمنامهی اولیه ذکر میشود و نام هدیه رضایی، حسین تبریزی و سیدعلی حسینی به عنوان نویسندگان فیلمنامهی نهایی مطرح میشود اما دستخط فریدون حسنپور در سوجان آنقدر پررنگ است که اگر کسی نام حسین تبریزی را نبیند، با توجه به موتیفهای فیلمسازی متوجه تاثیرات حسنپور در کار میشود. اما این موتیفها چیستند؟
ریتم آهسته در روایتهای نسلبهنسل
فریدون حسنپور همانطور که فیلمنامههایش را با حوصله و در زمان طولانی مینویسد، داستانهایش را هم سر صبر روایت میکند و معمولاً زندگی یکی دو نسل قبل تا یکی دو نسل بعد قهرمان قصه را روایت میکند. اتفاقی که در سوجان هم میافتد. زندگی نسلهای قبل روایت شده و اگر آن اتفاق که قرار بود این سریال 300 قسمت باشد میافتاد، احتمالا مخاطب زندگی تا چند نسل از فرزندان سوجان را هم میدید و همین نوعی آهستگی و تأمل به ریتم کار میدهد. با این همه بهتر است به جای ریتم آهستهی کارهای حسنپور بگوییم ریتم مناسب. حسنپور ریتم مناسب و به دور از پرشتابی را در کارهایش رعایت میکند.
تمرکز بر قهرمانان آشنا و عادی
اگر دوخطی سریالهای این چندسال را که روند زندگی یک زن را نشان میدهند مرور کنیم، اکثر آن دوخطیها دربارهی زنی مقاوم سخن میگویند که مقاومتش به وقایع سیاسی و اجتماعی و عاشقانه بیرون از خود و خانه گره میخورد که بسیاری اوقات این پاشنهی آشیل باعث گلدرشتی اثر میشود. از «کیمیا» و «طوبی» و «نجلا» بگیر تا «گیلدخت» و «بانو» و «پروانه». قهرمانانی که میخواهند با تهور در اموری چون جنگ، مبارزهی مسلحانه و درافتادن با سیستم همه را نجات دهند اما عموما تبدیل به یک دردسرساز میشوند. حسنپور اما در نگارش کارهایش این اشتباه را مرتکب نمیشود. تمرکز زنان حسنپور بر خودشان است. آنها اصلاح را از خودشان شروع میکنند و به بیرون تسری میدهند. مقاومت آنها در برابر ناملایمات تحمیلی زندگی شخصی است. قهرمانانی از جنس زندگی که به خاطر حماسههای ناگفتهی روزمرهشان حتی قابلیت الگو شدن هم دارند و از این جهت کار حسنپور ارزنده است.
زنان و دختران به عنوان قهرمان اصلی
در بیشتر سریالهای حسنپور از جمله «گذر از رنجها»، «ازیادرفته» و «خانهی پدری» (در مقام کارگردان) و «سوجان» در مقام مؤلف، او از یک دختر جوان به عنوان قهرمان استفاده کرده است. گرچه تمامی داستانها در بستر خانوادگی و با حضور شخصیتهای اصلی و فرعی و خردهداستانهای فراوان دیگر از جمله مسائل اربابرعیتی رخ میدهند اما آن دختر جوان است که بار اصلی قصه را به دوش میکشد.
سریال «سوجان»، به کارگردانی «حسین تبریزی»
انتقاد از بیوفایی مردان
در سهگانهی «گذر از رنجها»، «ازیادرفته» و «سوجان» شخصیت مرد اصلی قصه بیوفاست! یکی به خاطر دخترزا بودن زنش او را رها میکند، یکی به خاطر بالا رفتن سطح تحصیلاتش به زن و فرزندش پشتپا میزند و یکی به خاطر پول، نامزدیاش را به هم میزند و... و آن وقت آن زن بینواست که باید خودش را از خاک بلند کند و دوباره همه چیز را به مرور و با صبر فراوان بسازد. موتیفی که اگر در کارهای نگارشی یک زن فیلمنامهنویس بود، به احتمال زیاد به او اَنگ فمنیستی میخورد!
استفاده از فضای گیلان
حسنپور هرچه کار درون گیلان ساخته، به همان مقدار بیرون آن هم کار ساخته با این حال سهگانهی گیلانی او موفق است. شاید این به همان دلیل استفاده از تجربهی زیسته در کودکی برای آفرینش اثر در بزرگسالی باشد. همانطور که امرالله احمدجو، «تفنگ سرپر» و «روزی روزگاری» را تقریبا در یک اقلیم ساخت و موفق بود، حسنپور هم در گیلان، دست پُرتری دارد. البته چرایی این که در دههی اخیر اینقدر فیلم و سریال در گیلان بازی شده خود، یک آسیبشناسی جدا میطلبد که در جای دیگری از متن به آن خواهیم پرداخت.
استفاده از چهرهی کمتر شناخته شده برای قهرمان
در گذر از رنجها و کوبار و سوجان و ازیادرفته، بازیگر نفش اصلی کمتر شناخته شده است. کمتر شناخته شده یعنی بازیگر کمکار یا بازیگری که برای اولین بار جلوی دوربین میرود مثل «شیوا طاهری» در گذر از رنجها. از طرفی اگر دقت کنیم چهرههای سه زن اصلی سهگانه حسنپور در یک سبک هستند و به هم شباهت دارند؛ سپیده خداوردی، شیوا طاهری و غزاله اکرمی.
در نهایت این موتیفهای فیلمسازی حسنپور آنقدر در سوجان پررنگ است که امضای او بیشتر از حسین تبریزی کارگردان دیده میشود. اما حسین تبریزی کیست؟
دربارهی حسین تبریزی
حسین تبریزی فیلمسازی را از انجمن سینمای جوان و مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی و فیلمنامهنویسی را از دورههای فیلمنامهنویسی حوزهی هنری آموخته است. در کارنامهی او چیزی بیش از20 عنوان فیلم تلویزیونی، سینمایی و سریال دیده میشود. از میان این عناوین بیشتر سریال تلویزیونی «کیفر» و «صبح آخرین روز» که دربارهی زندگی دانشمند شهید هستهای دکتر مجید شهریاری است و همینطور سریال شبکهی خانگی «موچین» تا حدودی نامآشناتر هستند. البته متاسفانه نامآشنا بودن موچین به علت شدت ضعیف و سخیف بودن آن و تعجب کاربران از قرار گرفتن چنین سریالی در شبکهی نمایش خانگی است! با این حال برخی کارهای ضعیف یا کم مخاطب بودن حسین تبریزی دلیل بر این نیست که روی تجربهی چند دههی فعالیت او در امر فیلمسازی و رشد قدمبهقدم او از ساخت فیلم کوتاه تا رسیدن به سریال شبانهی شبکهی یک، آن هم در ساعت پربینندهی پخش چشم ببندیم. اما خب دلیل بر این نیست که روی کاستیهای «سوجان» نیز چشم ببندیم. بنابراین در ادامهی یادداشت به نقد سریال «سوجان» میپردازیم.
نقد سریال سوجان
اول؛ از لحاظ به نمایش کشیدن اقلیم گیلان
اولین نقطهضعف یا قوت سوجان، لوکیشن گیلان است! به جز انبوه فیلمهای معروف سینمای ایران که در گیلان ساخته شده، سریالهای تلویزیونی گیلانساخت فراوانی هم داریم. سریالهایی چون «پس از باران»، «گیلهوا»، «گیلدخت»، «کوبار»، «گذر از رنجها»، «خاتون»، «ازیادرفته»، «وارش»، «در کنار پروانهها»، «کلبهای در مه»، «کوچک جنگلی»، «بچههای مدرسه همت»، «افرا» و... از این بین سه مورد آخر که به بررسی زندگی میرزا کوچک خان، ماجراهای یک مدرسهی شبانهروزی در شمال و مسئلهی شکار غیرقانونی میپردازد، با اغماض باید در گیلان فیلمبرداری میشدند اما برای باقی سریالها اینطور نیست. بهانهی بسیاری از کارگردانان (از جمله تینا پاکروان کارگردان سریال نمایش خانگی خاتون) برای بردن سریال به گیلان، استفاده از زیبایی بصری آن است که ما به آن کاری نداریم گرچه حق این پرسش را برای خود محفوظ میدانیم که حالا باقی کشور هیچ، آیا باقی پهنهی شمال ایران زیبایی ندارند؟ مازندران و گلستان زیبایی ندارند؟
حال اگر کارگردانی بهانهاش به تصویر کشیدن اقلیم بومی و فرهنگی گیلان باشد، آیا باز هم ما در این سریالها چیزی از اقلیم فرهنگی و حتی جغرافیایی گیلان دستگیرمان میشود؟ اصلا چند کارگردان به این نکته توجه کرده که فقط گیلکیها گیلاننشین نیستند. بخش بزرگی از اقلیم فرهنگی گیلان مربوط به تالشهاست که کاملا متفاوت از گیلکهاست. به جز این آذربایجانیها، تاتها و... هم بخشی از بار تنوع قومیتی گیلان را عهدهدار هستند. تنوعی که منجر به تنوع لهجه، گویش، خوراک، مشاغل، آوازها، لباس و افسانههای قومی شده است. اما آیا ما در فیلمهای مدعی نمایش اقلیم گیلان، چیزی از این تنوع میبینیم؟ آیا در این فیلم و سریالها هیچ اشارهای به آوازهای سوگ و سور، موسیقی نواحی، رسوم خاص عروسی، صید ماهی، صنایع دستی، کشت برنج (که اثرش در سبک زندگی گیلانیها قابل کتمان نیست) و به طور کل سبک زندگی متأثر از طبیعت و همنشینی با جنگل و دریا میشود؟ به جز چند زن با لباس قاسمآبادی، لهجههای نصفه و نیمهیگیلکی، پسوندهای فامیلی از شهرهای گیلان، اسم آوردن از دو سه غذای معروف و نمایش خانههای بومگردی امروزی به عنوان خانهی خان چه چیز دیگری از این فیلمها دربارهی اقلیم گیلان نصیب مخاطب میشود؟
برگردیم به سوجان و این سوال را بپرسیم: اگر به جای نام سوجان، نام شخصیت اصلی ماهسلطان یا بیبیگل بود و به جای حشمتخان جهرودی، قصه با یک خان پرنفوذ بختیاری جلو میرفت و به جای گیلان یکی از اقلیمهای قوم بختیاری انتخاب میشد، آیا هیچ تغییری به حال داستان سریال میکرد؟ نه! چون قصه هیچ پیوند و گرهای با زیستبوم گیلان ندارد و با حذف و تغییر گیلان نیز هیچ آسیبی به آن نمیرسد.
از این موضع کوتاه میآییم و میگوییم این حال تصنعی به تصویر کشیدن گیلان تبدیل به نوعی سبک به خصوص در سریالهای دههی اخیر شده و باید بپذیریمش و دیگر خواب آن گیلانی که در کوچک جنگلی، باشو غریبهی کوچک و خانهی دوست کجاست را دیدیم را باید ببینیم.
پس به سراغ قصه میرویم.
دوم؛ نقد داستانگویی سوجان (خطر لو رفتن قصه)
خط اصلی قصهی سوجان جذاب است. در یکی از روستاهای گیلان دخترعمو و پسرعمویی به نام قربان (با بازی علی مرادی) و سوجان (با بازی غزاله اکرمی) شیرینیخوردهی هم هستند. در این بین سوجان چیزهایی در روحیات قربان میبیند که تصمیم به برهم زدن نامزدی میگیرد اما قربان در نهایت رضایت سوجان را به دست میآورد. در این حین قربان به سربازی میرود و با لیاقتی که از خود نشان میدهد توجه یک پدر و دختر از خانوادههای بانفوذ گیلان را جلب میکند؛ حشمت خان جفرودی (با بازی بهزاد فراهانی) و دخترش طلا (با بازی زهرا جهرمی). قربان که قبلا نشان داده بلندپرواز است، در جلب توجه دختر افسردهی حشمتخان تا آنجا پیش میرود که تصمیم به ازدواج با او و ترک سوجان میگیرد.
این خط اصلی قصهی سوجان است که اصولا عموم مخاطبان تلویزیون را جذب میکند. از طرفی شخصیتپردازی درست سوجان و به خصوص قربان کار را برای مخاطب باورپذیر میکند. مخاطب میبیند که قربان و سوجان هر دو جاهطلبند اما یکی تلاش و تحصیل در رشتهی پزشکی را جاهطلبی میداند و یکی پریدن با ازمابهتران و امتحان همهی راههای یکشبهپولدارشدن را. و این تفاوت دیدگاه، جرقههای اختلاف و در نهایت جدایی را باورپذیر میکند. بخش جذاب قصهی سوجان همینجاست و مخاطبی که کُندی قسمتهای ابتدایی سریال را تحمل کرده حالا به مثلث عشقی طلا و قربان و سوجان مشتاق است. گرچه یکهتازی قربان مقابل سران قدرت و ثروت گیلان بعد از به قدرت رسیدن، با توجه به اینکه او فقط یک سرباز صفر بوده، کمی اذیتکننده است و جای داستانهای مخوف باندهای قدرت و ثروت در داستان به شدت خالی است ولی چون به پایان داستان نرسیدهایم هنوز میتوان امیدوار بود سران قدرت و ثروت به زودی به خدمت این سرباز صفر برسند! از طرفی سریال سوجان پر از قصههای شخصیتهای فرعی است. از غلام و اسکندر و خسروخان و انیس بگیر تا پرویز و سهراب و جاوید تا بیبی تیتی و بانو و امیرحسین. قصههای فرعی سوجان اما همانقدر که به کار کمک کرده به آن آسیب هم زده. مثلا قصهی خان و بانو و امیرحسین بسیار پرش دارد و اصلا روی کار نمینشیند. قصهی خسروخان و انیس طولانی است و فراز و فرودهای قتلی آن هم کمکی به جذاب بودنش نمیکند. از طرفی اما قصهی دو برادر یعنی سهراب (با بازی بهادر زمانی) و به خصوص جاوید (با بازی افشین غیاثی) بسیار موافقت مخاطبان را جلب کرده است. گرچه یک شخصیت تکراری کمتوان ذهنی یا جسمی تقریبا جزو جداناپذیر فیلمهای روستایی ایرانی شده اما شخصیت جاوید در این فیلم خوش درخشیده و گاهی از بازیگران نقش اصلی هم اکت بهتری دارد. در کل با توجه به اینکه فیلمبرداری سریال حدود دو سال طول کشیده، بازیگران توانستهاند راکورد بازی و به خصوص لهجهی خود را خوب حفظ کنند و نمرهی قابل قبولی میگیرند. به خصوص بازیگران بومی گیلانی سوجان.
در پایان
با توجه به صحبتهای گفته شده میتوان گفت «سوجان» را اگر کاری از فریدون حسنپور بدانیم، نسبت به فیلمنامهی باقی کارهای گیلانی او مشکلات جدی دارد و اگر کاری از حسین تبریزی بدانیم، باید بگوییم این کار از دید مخاطبانِ او، یک سروگردن بالاتر از کارهای گذشتهاش است و سوجان حداقل برای حسین تبریزی میتواند نوید روزهای روشن و کارهای قویتر باشد.
اینجا نباید فراموش کنیم که سوجان به ادعای اهالی جامجم یکی از سریالهای موج نو و سند تحول سیما است. از این نظر این سریال چیزی به نسخههای مشابه پیش از خود اضافه نکرده اما این را هم نباید فراموش کنیم که سوجان کاری از مرکز استان است و از این جهت یک قدم روبهجلوست و نمرهی خوبی در کارنامه میگیرد. در کل سوجان با وجود مشکلات فیلمنامه موفق میشود با مخاطب ارتباط بگیرد و به خصوص از میانهی سریال او را به مشتری ثابت خود تبدیل کند.