مجله میدان آزادی: در پانزدهمین صفحه از پرونده «ماجرای انیمیشن ایرانی»، تکنگاری زندهیاد «جعفر تجارتچی»، - پایهگذار انیمیشن در ایران را با نگاهی به زندگینامه این هنرمند- بخوانید به قلم مینو رضایی -نویسنده و منتقد ادبی-:
مردی که پیش از آغاز، آغاز کرد: تکنگاری بر فراموشیِ جعفر تجارتچی
پیش از آنکه «انیمیشن» واژهای جاافتاده در زبان هنر ایران باشد، مردی پیدا شد که از پایهترین مفاهیم تکنیکی انیمیشن کار را آغاز کرد؛ «جعفر تجارتچی».
در نود و نه درصد روایتها از تاریخ انیمیشن ایران، نام «اسفندیار احمدیه» بهدرستی بهعنوان پیشگام و شاید به غلط به عنوان پدر ذکر میشود، اما نام «جعفر تجارتچی» که پیش از او ساخت انیمیشن را آغاز کرد یا غایب است، یا در حاشیهای مبهم دفن شده و یا فقط از او به عنوان تصویرگر یا گاهی نویسنده ادبیات کودک و نوجوان دهه ٣٠ و ٤٠ خورشیدی نام برده میشود. اسفندیار احمدیه به حق، نقطه عطف انیمیشن ایران بود اما شواهدی وجود دارد که نشان میدهد تجارتچی بسیار پیش از احمدیه، با حجمی بیشتر و امکاناتی کمتر، انیمیشنهایی ساخته و حتی در آبان ۱۳۳۴ یکی از آثارش را در سینمایی در تهران به نمایش گذاشته است. او حتی در نوجوانیاش، با تکنیک نقاشی مستقیم روی فیلم، انیمیشنهای کوتاهی میساخت و با آپاراتی کوچک برای دوستانش نمایش میداد. این یعنی تجارتچی، از همان ابتدا و پیش از پایهگذاری انیمیشن در ایران توسط وزارت فرهنگ، تصویر متحرک را به تنهایی تجربه کرد. چطور؟

عکس جوانی «جعفر تجارتچی»
برای این امر باید با مفهوم «سلولز» در صنعت فیلمسازی آشنا شویم. «نیترات سلولز» یا «استات سلولز» که به سلولز معروفند، اولین پایه ساخت نگاتیو فیلم بودند. روی این پایه امولسیون قرار میگرفت که حاوی بلورهای حساس به نور بود و کار ثبت تصویر را عهدهدار میشد. سپس با داروی ظهور، تصویر ثبت شده روی نگاتیو، قابل دیدن میشد. از توضیح مراحل ثابت کردن و خشک کردن و ... هم میگذریم. جعفر تجارتچی با نبوغ و کنجکاوی خاصی که داشت خودش پایه سلولزی نگاتیو را خرید و خودش روی آن لایه امولسیون سوار کرد. تصاویر را ثبت کرد و سپس شیمی خواندن را شروع کرد تا توانست داروی ظهور بسازد! و بعد نگاتیوها را ظاهر کرد و پشت سر هم نمایش داد تا تصویر ایستا را به حرکت وادارد. چه زمانی؟ ابتدای دهه ده خورشیدی و تجارتچی متولد ١٢٩٧ خورشیدی است! این به غیر از آن بود که تجارتچی ادوات دیگر فیلم و نمایش فیلم چون پروژکتور را هم خودش طراحی کرد و ساخت. اما این ابداعات چگونه پدید آمد؟ اگر نام جعفر تجارتچی را در اینترنت جستجو کنید برخی صفحات با نام «عفت تجارتچی» برایتان باز میشود. عفت تجارتچی اولین خلبان زن ایرانی و خواهر جعفر تجارتچی بود. او درباره برخورد پدرش با ثبتنام او برای دوره خلبانی در سال ١٣١٨ خورشیدی میگوید:
«سال ۱۳۱۸ باشگاه خلبانی تأسیس شد و جراید وقت اعلام کردند جوانان علاقهمند میتوانند فنون خلبانی را در این باشگاه آموزش ببینند؛ بنابراین به ساختمان باشگاه در خیابان سعدی رفتم اما عضو آن نشدم. وقتی به خانه آمدم و جریان را به پدرم گفتم او با حیرت گفت چرا برای خلبانی نامنویسی نکردی؟ در جواب گفتم چون هنوز هیچ زنی داوطلب این کار نشدهاست. پدرم در پاسخ گفت: چه اشکالی دارد که تو نخستین زن خلبان ایرانی باشی! برو هرچه زودتر در باشگاه خلبانی ثبتنام کن و من هم پذیرفتم. فردای همانروز به باشگاه خلبانی رفتم و به عنوان نخستین زن داوطلب نامنویسی کردم. در آن زمان ۲۲ یا ۲۳ سال بیشتر نداشتم. وقتی مسئولان باشگاه مرا داوطلب خلبانی دیدند سخت متعجب شدند و تحسینم کردند. جراید وقت هم عمل مرا ستودند و خبر آن را با لحنی غرورآمیز درج کردند... . پدرم مردی روشنفکر بود و در مورد پیشرفتهای زندگی من نه تنها کارشکنی و بهانهجویی نمیکرد بلکه راهنمای مورد اعتمادم بود.»
این پدری که عفت تجارتچی از آن صحبت میکند پدر جعفر تجارتچی نیز هست. پدری که مشوق فرزندانش است تا اولینها باشند!
جعفر تجارتجی کاریکاتوریست برجستهی نشریاتی چون «توفیق»، «سپید و سیاه»، و «تهران مصور» بود. افسر نیروی هوایی که روحیه هنری داشت و عصرها در دفتر مجله، با نقاشی و کاریکاتور، به تیپهای اجتماعی و روایتهای طنز میپرداخت. جعفر تجارتچی ابداع روشهای روایی در تصاویر دنبالهدار و کمیکاستریپهای ایرانی را در دورانی ترسیم میکرد که هنوز کسی این اصطلاح و تصاویرش را نمیشناخت. کمیکاستریپهایی به شدت تاثیر گرفته از سبک کارهای دیزنی. تجارتچی در سالهایی که افسانهها و قصههای عامیانه از منابع تصویرگران برای آفرینش کتابهای تصویری کودکان بودند، چندین داستان فولکور و عامیانه ایرانی را تصویرگری کرد که آنها هم تا حد زیادی به کارهای دیزنی شبیه هستند. البته چون این تصویرگران تقریبا نسل اول عرضهی کتاب تصویری کودک در قرن معاصر هستند، از سبک کارهای خارجی بسیار تقلید میکردند و پرطرفدار هم بودند. در کتاب تاریخ ادبیات کودکان ایران تألیف «محمدهادی محمدی» و «زهره قایینی» آمده است:
«محبوبیت کارتونهای والت دیزنی در جهان به انتشار شماری از کتابهای کودکان با تصویرهایی برگرفته از همان کارتونها در اروپا و آمریکا انجامید و با استقبال کودکانی روبهرو شد که شیفته کارتونهای دیزنی بودند. این تب با ورود این گروه از کتابها از سوی ناشرانی همچون دادجو، کورش، بامداد و سپیده به ایران نیز رسید. دادجو با انتشار مجموعه کتابهای گوناگون والت دیزنی همچون مجموعه کارگاه «میکی موس» و مجموعه کتابهای مقوایی برشدار تولید کارگاههای دیزنی ترجمه «عباس احمدی» و مجموعه داستانهای کلکسیون ستاره با ترجمه «ایرج کنعانی»، انتشارات کورش با بیش از ۲۰ کتاب از مجموعه داستانهای دنیای والت دیزنی و انتشارات بامداد با انتشار مجموعه داستانهای مصور کودکان تهیه شده در استودیوی والت دیزنی شمار بسیاری کتاب کودکان برگرفته از کارتونهای او را در دهه ۵۰ وارد بازار نشر کتابهای کودکان کردند. انتشار گسترده این کتابها بر شیوهی کار برخی تصویرگران ایرانی نیز تأثیر گذاشت. یکی از تصویرگرانی که در این دوره بیشترین کتابهای تصویری کارتونی را ارائه داد جعفر تجارتچی بود. جعفر تجارتچی که پدر کارتون ایران نامیده شده است با عشقی که به طراحی کاریکاتور داشت در سال ۱۳۲۷ برای تهیه فیلمهای انیمیشن به اداره فرهنگ و هنر پیوست. او از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۷ نزدیک به ۱۵ کتاب تصویری با سبک کارتونی از داستانهای عامیانهای همچون قصه «خاله سوسکه و آقا موشه»، قصه «نارنج و ترنج»، «کک به تنور»، «عمو نوروز» و «عروسی کدو و بادمجان» منتشر کرد. سبک کارتونی تجارتچی در این آثار گاه به کاریکاتورهای روزنامههای فکاهی و گاه به کارتونهای والت دیزنی همسانی دارند.»

تصویرگری قصه «خاله سوسکه و آقا موشه» (1337) که آقا موشه کاملا مطابق «میکی موس» دیزنی است.
با نگاه امروز اما تصویرگریهای تجارتچی به کاریکاتور که یکی از رشتهی اصلی اوست شبیه است. «مرتضی ممیز» گرافیست برجسته ایرانی در این مورد میگوید:
«جعفر تجارتچی تصویرهای کتاب کودکان را بیشتر به سبک کاریکاتور میکشید. گرافیک سبب شد که تصویرگریهای کتاب کودکان تنها در این سبک خلاصه نشود.»

قصه «خاله سوسکه و آقا موشه» با تصویرگری «جعفر تجارتچی»
جعفر تجارتچی کتاب قصههای فانتزی و فولکلور بسیاری هم مینویسد که از لحاظ نثر ادبی و مسائلی چون نتیجهگیری مستقیم در انتهای داستان، مورد نقد بودند. یکی از منتقدان اصلی داستانهای تجارتچی، «توران میرهادی» بود که اعتقاد داشت این کتابهای داستان بیشتر از آنچه به تربیت کودکان کمک کند، جنبه تجاری برای تجارتچی دارند:
«به نظر من هدف آقای تجارتچی تجارت است و ایشان با چند رنگ چشم فریب و استفاده از نام و شهرتی که داستانهای ملی دارند در راه تخریب ذوق و سلیقهی سالم اطفال گام برمیدارند.»
درواقع کارشناسان شورای کتاب کودک با انتشار این داستانهای عامیانه که به زبان محاورهای و تصویرهای کاریکاتوری بودند موافق نبودند.
این درست که تجارتچی نویسنده ادبیات کودک نبوده اما او یک هنرمند تجسمی بوده است. برای کسی که انیمیشن را به صورت دستی و نگاتیو و با پشتکار شخصی آغاز کرده، کاریکاتوریست پیشگام و پرکار بوده و نقاشی و فیلمسازی را تجربه کرده این حجم اندک از ردپا، خود یک فقدان تاریخی است. اما چرا جعفر تجارتچی اینچنین با فراموشی تاریخی مواجه است؟ به خصوص در دنیای انیمیشن؟ چرا از او نه تنها مصاحبه، نه تنها شاگردان که حتا عکس چندانی در دسترس نیست و هرچه از او مانده تکهتکه و جسته و گریخته است؟

آنچه در برخی نقل قولها و هم مجلات دهه ٥٠ از تجارتچی آمده است اینکه او خلق و خوی بسیار تندی داشت و از کنار آمدن با جریانهای روز ناتوان بود. مثلا «کامبیز درمبخش» در مصاحبهای گفته:
«فكر كنم از ١٤سالگی بود كه همكاریام را با مطبوعات آغاز كردم. پدرم هنرمند بود؛ فيلم میساخت. از خارج فيلم میخريد و در ايران نمايش میداد و در كنارش هم سردبير ماهنامه ارتش بود و افسر زيردست او آقايی به نام جعفر تجارتچی بود كه كاريكاتوريست مجله بود. پدرم به من گفت تو كه نقاشی میكشی برای ماهنامه ما هم كاريكاتور بكش. پدرم به من گفت از آقای تجارتچی كاريكاتور كشيدن را ياد بگير. او برای من چند كاريكاتور كشيد و من هم بعد از آن شروع كردم به كاريكاتور كشيدن. تمام كارهايی كه ميكشيدم، شبيه كارهای او بود... پس از دو، سه ماه همكاری با اطلاعات هفتگی يك روز در دفتر مجله بودم كه گفتند آقايی به نام دكتر بهزادی كه سردبير مجله سياه و سفيد بود آمده و با تو كار دارد. من هم رفتم مجله سفيد سياه. با قلم فلزی طرحهايم را میكشيدم. از خانهمان تا دفتر مجله چند كوچه فاصله بود. من در راه كاريكاتورم را فوت میكردم تا خشك شود. وقتی كه طرحهايم را میگذاشتم روی ميز دكتر بهزادی هنوز خيس بود. كاريكاتورها را كه تحويل میدادم میرفتم مدرسه. در همان سن و سال دو صفحه روبهرو مجله سفيد و سياه را به من داده بودند تا كاريكاتور بكشم. آن زمان كه آنجا كار میكردم آقای تجارتچی از همكاری من با مجله عصبانی شده بود و میگفت يک بچه آمده است و اينجا كار میكند. قهر كرد و همكاریاش را با مجله قطع كرد. ولی من ماندم.»
«نصرت کریمی» از پیشگامان انیمیشن و سینمای ایران نیز که سال ١٣٤٣به ایران برمیگردد میگوید:
«در آن زمان فقط یک انیماتور (اسفندیار احمدیه) در کارگاه هنرهای زیبا بود و آقای جعفر تجارتچی هم قبل از آمدن من از سرپرستی کارگاه استعفا داده بود.»
نام جعفر تجارتچی به عنوان اولینها در موزه سینما نیز وجود دارد و از تابلوی نقاشی او از نوعی سینمای مدرن البته با میهمانان سنتی روی پشتبامهای اطراف! نیز در موزه سینما پردهبرداری شده است. تابلویی که سال ١٣٤٨ با سفارش مالک هندی سینما آسیا کشیده شده است و تا دهه ٦٠ هرکس که پایش به این سینما باز میشد آن را تماشا میکرد.

جعفر تجارتچی فیلمسازی را مانند انیمیشن با امکانات خیلی ابتدایی شروع کرد و شواهد حاکی از آن است که او نخستین ایرانی بود که عملا چند متر فیلم به صورت تک فریم ساخت.
سرانجام اما همان خلق و خوی خاص جعفر تجارتچی کمکم باعث کمرنگ شدن و حتی حذف نام او از بسیاری عرصهها شد. به نحوی که در کتاب «سیر تحولات کاریکاتور در ایران» تألیف «حمید ساهر» و برخی منابع دیگر، دهه ٤٠ خورشیدی به عنوان تاریخ فوت جعفر تجارتچی درج شده است! در صورتیکه تجارتچی بعد از رفتنش از ایران، تا سال ١٣٨٠ زنده بود و سرانجام در لسآنجلس آمریکا درگذشت.
اگر روزی بخواهیم در قالب یک پروژه پژوهشی یا ویدیوی مستند روی چهرههای فراموششده انیمیشن ایرانی کار کنیم، بیشک جعفر تجارتچی یکی از مهمترین و پرابهامترین نقطههای آغاز است.