مجله میدان آزادی: در فهرست اکران سینمایی فیلمهای نوروز 1403 نام فیلم «آپاراتچی» ساخته قربانعلی طاهرفر نیز اعلان شد. فیلمی که جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره فیلم فجر را از آن خود کرده بود و در دو رشته دیگر نیز نامزد شده بود. در تازهترین مطلب پرونده پرواز بر فراز آشیانه سیمرغ حسن صنوبری در یک ریویوی تازه از این فیلم نوشته است که در ادامه میخوانید:
در میان فیلمهای جشنواره فجر امسال فیلم متفاوتی که به خاطر متفاوتبودنش دوستش داشتم فیلم کمدی «آپاراتچی» بود. قطعا فیلم بینقصی نبود و خامدستیهایی در بخشهای مختلفش دیده میشد. اما شبیه فیلمهای دیگر نبود، نه در ساخت نه در رویکرد نه در مضمون. با اینکه فیلم را میتوان به نوعی جزو سینمای انقلاب دستهبندی کرد اصلا شبیه دیگر فیلمهای سینمای انقلاب هم نبود. مخصوصا فیلمهای دهههای اخیر این سینما. یعنی نه میخواست بخشی از تاریخ مهم سیاسی مملکت را در یک قصه کوچک به زور بگنجاند، نه میخواست وارد دعواهای گفتمانی روز شود، نه قصد داشت از یک جریان خاص انتقام بگیرد و نه مثل فیلمهای گرانقیمت و پرسروصدا و جاهطلب سازمان اوج بود که بخواهد در یک فیلم سینمایی سفارشی هم پرتره یکی از بزرگترین و مشهورترین قهرمانان جنگ را بسازد و هم در عینحال با پرداختی شعاری به انبوه سوالات نسل جدید و شبهههای بیگانگان پاسخ بدهد.
آپاراتچی فیلم جاهطلب و پرادعایی نیست، سراغ یک قصه کوچک و ساده رفته و از دل آن مسائل مهمی را بیرون کشیده و علیرغم ضعفهایی که در پرداخت قصه و نمایش دارد فیلمی است که به دل مینشیند و در لحظاتی انسان را متاثر میکند و به فکر فرو میبرد. چرا؟ چون اولا قصه واقعیت دارد و ریشه در بخشی از تاریخ ما دارد، ثانیا سر ساختن این قصه و این تاریخ دعوا نیست و چهبسا اگر این فیلم ساخته نمیشد (و مهمتر: کتاب آپاراتچی نوشته نمیشد) این قصه و این تجربه ملی فراموش میشد و ثالثا در روایت قصه فیلم جانب صداقت و انصاف و واقعبینی و واقعنمایی را نگاه داشته است.
از مضامین خاص و جالبی که فیلم روی آن دست گذاشته، مخالفت و نگرانیِ خانوادههای مذهبی و سنتی با ورود فرزندانشان به عالم هنر است. این مضمون به نحوی اگزجره و آنگراندیسمان و با نفرتبینی در بعضی آثار ادبی و سینمایی که لحن روشنفکرانه دارند بوده است. اگزجره و آنگراندیسمان از این جهت که در این آثار روایتی انسانی و واقعبینانه از این خانوادهها و نیاتشان دیده نمیشد، حال یا به دلیل نگاه از بیرون و فاقد تجربه مولف به خانواده مذهبی یا به دلیل داشتن یک تجربه استثناییِ سیاه و شخصیِ خانوادگی مولف و تعمیمدادنش به همه طیف، مخصوصا که چنین تعمیمهایی در محافل سنتستیز همواره خریدار دارد و حتی جایزه. در آپاراتچی «مخالفت خانواده مذهبی با ورود فرزند به هنر» هم طرح میشود هم نقد میشود، اما این نقد واقعبینانه و واقعنمایانه و با احترام و درک نیت و نگرانی خانواده مذهبی است و به همین دلیل اتفاقا برخلاف نقدهای نسل قبل، میتواند تاثیرگذار باشد و از سوی خانوادهها و سنتهای مذهبی شنیده شود. چون نفرتپراکنی، برچسبزنی و وارونمایی ندارد و فیلم ماجرا را همانطور که هست روایت کرده و نقد خود را هم با بیان کمدی تلطیف کرده است ( البته طبیعتا نوعی از مخالفت در خانوادههای سنتی و شاید غیرسنتی با ورود فرزندان به عالم هنر نیز وجود دارد که ربطی به دین و مذهب و اخلاق ندارد و ماجرا صرفا اقتصادی و مادی است؛ در این فیلم نیز مطرح نشده است).
آپاراتچی همچنین نمونهای قابل دفاع از سینمای بومی و سینمای مردمی واقعی است. چرا واقعی؟ چون بومی یا مردمی بودنش یک طرفه و ادعایی نیست: فیلم درباره یک شخصیت تبریزی (جلیل طائفی اسدی) و یک ماجراست که در تبریز اتفاق میافتد، درباره یکی از مردم تبریز که شهرت ملی ندارد و شاید فقط برای بخشی از خود تبریزیها یا خطههای همجوار آشنا بوده است، همچنین در ساخت فیلم بیشتر از عوامل بومی همان منطقه استفاده شده، قهرمان و قصه مربوط به آذربایجان شرقی است و کارگردان اهل آذربایجان غربی، بسیاری از بازیگران مثل رضا ناجی و فاطمه مسعودیفر و جمعی از عوامل دیگر اهل تبریزند و بسیاری از بازیگران دیگر هم مثل تورج الوند، ولی فروتن، حسین عابدینی و... آذریتبارند. از طرفی فیلم هم در موضوع هم در پرداخت مردمی است، موضوع قصه شکلگیری نوعی از سینمای مردمی است و از سویی پرداخت و بیان اثر نیز لحنی عامهفهم دارد و در ژانر محبوب و مردمی کمدی اتفاق افتاده است. شاید تهیهکنندگان این فیلم به دنبال فراهمکردن نوعی پشتوانه نظری و رسانهای برای جشنواره فیلم عمار بودهباشند که اگر چنین باشد هم روش درستی را انتخاب کردهاند و هم در هدفگذاری خودشان تا حدی زیادی موفق شدهاند. فیلم قصهای ناگفته، فیلمنامهای قابل قبول، بازیهای درخشان و تجربهای تازه را به سینمای ایران تقدیم کرده است.
فقط در بعضی از سکانسهای فیلم سوالی برای من پیش آمد و گیجم کرد [در ادامه این متن خطر لو رفتن قصه وجود دارد] همانطور که میدانیم بخشی از فیلم روایت ساخت یک فیلم است به نام «نوری در تاریکی». فیلمی درباره شهید «محمد حسن نادر نوری» از شهیدان تبریز. دو سکانس از این «نوری در تاریکی» (یکی سکانس مهمانی و یکی هم سکانس نظافت سرویس بهداشتی) عینا خاطراتی هستند که از زندگی شهید «سیداسدالله لاجوردی» نقل شدهاند و آقای محمدباقر مفیدیکیا در مجموعه داستانی کوتاه خود با نام «خردهروایتها» (قسمت «خلوت» و قسمت «پدری») آن دو را به نمایش درآورده است. متاسفانه نسخه اصلی فیلم نوری در تاریکی ساخته آقای جلیل طائفی در اینترنت وجود ندارد که ما بفهمیم الآن چه اتفاقی افتاده؟ آیا عین یا مشابه خاطرات شهید لاجوردی در خاطرات شهید نوری نیز وجود داشته؟ یا کارگردان اثر خواسته مثلا به فیلم دوست کارگردان خود پارودی بزند و نقیضه سینماییاش را دربیاورد؟ یا فیلمنامهنویسان محترم علیرغم اینکه یک کتاب زندگینامه (به قلم روح الله رشیدی و با همین نام آپارتچی) پشتوانه متنشان بوده، به خودشان زحمت ندادهاند یکبار فیلمی را که درمورد ساختش میخواهند فیلم بسازند را ببینند و با استفاده از سرچ گوگل یک ماجرای دیگر را وارد فیلمنامهی یک ماجرای واقعی و تاریخی کردهاند؟!