مجله میدان آزادی: فیلم سینمایی «عزیز» سومین ساخته عزیز «مجید توکلی» است که از آذر ماه امسال اکران عمومی خود را آغاز کرد. در ریویوی پیش رو، زهرا فرنیا به نقد، تحلیل و بررسی این فیلم سینمایی پرداخته است. این مطلب را در ادامه میخوانید:
«عزیز» فیلم جدید سینمای اینروزها در ژانر درام عاشقانه، تولید سال ۱۴۰۲ کاملا به زبان گیلکیست. کارگردانی این فیلم برعهده «مجید توکلی» و تهیهکننده آن نیز «سیدعلی احمدی» است. این فیلم در پاییز و زمستان ۱۴۰۳ در تهران و پیش از آن در جشنوارههای خارجی به اکران درآمده.
داستان عزیز
«عزیز» مادری گیلانی، مهربان و با حوصله است که ۴ فرزند میانسال دارد و در نبود همسرش، مانند بسیاری از زنان همسن و سال خود مشغول کارهای دستی و آشپزی شده اما با آلزایمری پیشرونده دست و پنجه نرم میکند. یکی از فرزندان او، «انوش» با بازی «روزبه حصاری» بسیار شبیه همسر مرحوم عزیز یا همان محترمخانم است و موجب خطایی میشود؛ مادر عاشق کسی که دیگر بهخاطر نمیآورد فرزندش بوده میشود و به دنبال راهی برای نمایش آن است. مشخص شدن این موضوع برای خانواده همراه با چالشهاییست که فیلم عزیز به آن پرداخته.

«فاطمه محمدی» در نقش عزیز، «روزبه حصاری» در نقش انوش و «آزاده صمدی» در نقش مرضیه در فیلم سینمایی «عزیز»
بازیگران عزیز
ابتدا باید گفت که هرچقدر تسلط به لهجهها و گویشها و مربی گیلکی مقیم صحنه وجود داشته باشد، از پیچیدگی بازی به زبان دیگر نمیکاهد. در عزیز بیشتر بازیگران عزیز که بنظر میرسد گیلکی باشند یا با لهجه گیلکی آشنا، «آزاده صمدی» و «روزبه حصاری» هم همینطور. با اینکه نقشهایشان تاکنون بیشتر به گویش تهرانی بوده، از پس این لهجه به خوبی برآمدهاند و بخاطر بازسازی کاراکترهایشان به گیلکی، از انتقال حس و ویژگیهای دیگر «انوش» و «مرضیه» کم نمیگذارند.
محوریت این فیلم شخصیت انوش است، شاید بهتر بود بخاطر بحرانهای درونی، بیشتر اسم فیلم را «انوش» میگذاشتند تا عزیز. روزبه حصاری شخصیت یک قایقران گیلانی را ایفا میکند که به سختی مشغول جمعآوری پول برای عروسیاش با «مرضیه» با بازی آزاده صمدی است. همانطور که شخصیت نوشته شده بازی میکند، پیچیدگی ندارد، دنبال نان است و زندگی آرام. وقتی هم که با چالش مواجه میشود، ابتدایی آن را حل میکند، همانقدر که از شخصیت انوش سراغ داریم.
اما مرضیه میخواهد پیچیده باشد. آزاده صمدی میخواهد چیزی را از درون «مرضیه» بیرون بکشد که برای نقشش زیادی بزرگ است، دراصل نقشی که برای آزاده صمدی درنظر گرفتهاند، برای جهان چنین بازیگری کوچک است. هرچقدر آزاده صمدی با مرضیه سروکله میزند، چیزی بیشتر از فیلمنامه دستش را نمیگیرد. مرضیه گذشتهای دارد که فقط برای خالی نبودن عریضه برایش نوشته شده، جز آن، پدر و مادر و کودکی و تاریخچه؟ هیچچیز. هرچند از پس نقش برآمده اما بازیگر در این کاراکتر حیف شده!
بازیگران دیگر نیز فضای گیلکی خوبی ترسیم کردهاند. حس و حال سرسبزی، ریتم تند زندگی به اصطلاح شمالی و خانواده مورد توقع چنین فضایی. عزیز با بازی زندهیاد «فاطمه محمدی» بسیار نزدیک به حس ما به تمام مادربزرگان ایرانیست و شاید به شخصیت خود بازیگر نیز نزدیک.

«مجید توکلی» کارگردان فیلم سینمایی عزیز
گذشته سازندگان فیلم عزیز
سوابق تهیهکننده «عزیز» سیدعلی احمدی نشان میدهد که اولین تجربه ورود او به سینماست و پیش از آن تهیهکنندگی دو فصل از «خندوانه» و برنامههای تلویزیونی را برعهده داشته. اما کارگردان این اثر یعنی مجید توکلی قبلتر با آثاری نظیر «زیگزاگ»، «عروسی مردم»، «کارتنخواب» و پس از فروش سعی کرده که در اذهان جایی داشته باشد با این حال جدیترین اثر او همین فیلم «عزیز» است. فیلمنامهنویس این اثر «جمیله دارالشفایی» روزنامهنگار سابق و فیلمنامهنویس حال برای دومین کار با مجید توکلی بعد از «عروسی مردم» همکاری داشته و فیلمهای موفقی نظیر «متولد ۶۵» در کارنامهاش میدرخشند.
شاید پیش از تماشای فیلم از میان تمام اسامیای که روی پوستر فیلم دیده میشود، نام «جمیله دارالشفایی» بعنوان کسی که موضوعات اجتماعی را خوب مینویسد، بیشتر جلب توجه میکند و وزنه سنگینتری برای تماشای «عزیز» است اما دارالشفایی در این فیلم تاحدی عقبگرد داشته که آثار قبلی وی زیر سوال میرود.
زبان فیلم
زبان سینمایی عزیز تماما گیلکیست (با زیرنویس). این میتواند شروع خوبی برای نمایش هویتها و فرهنگهای محلی ایرانی باشد چراکه دلیلی ندارد وقتی فیلمی در شهر دیگر ساخته میشود، بخاطر فهم بهتر مخاطب آن را با لهجه معیار ببینیم. اتفاقا مخاطب باید فهم خود را از طریق دیدن و شنیدن زبانها و گویشهای گوناگون بالا ببرد و چه خوب که عزیز به گیلکی ساخته شد. امیدواریم که آغاز راهی شود که به بهانه آن از هر شهری فیلمی تماشا کنیم.

چالش آلزایمر
داستان از اینجا شروع میشود که «انوش» برای برپایی مقدمات ازدواجش با «مرضیه»، مجبور میشود بعد از ۱۶ سالی که از فوت پدرش میگذرد، مادرش را به خواهر و برادرهای بزرگترش بسپارد. آنها با دیدن وضعیت و تنهایی مادرشان پیشنهاد ازدواج مجدد میدهند و انوش مخالفت میکند. پس از موافقت انوش، مادرشان استقبال کرده و میگوید که خودش کسی را زیر سر دارد؛ آقایی که هر روز برای او گلابی میآورد.
مدتی میگذرد تا متوجه میشوند آقایی که گلابی میآورد همان انوش، پسرش است. این موضوع ما را شوکه میکند اما نهایتا درکش برای مخاطب چند ثانیه زمان میبرد، برای خواهر و برادر داستان چندساعت اما برای انوش این موضوع روزها طول میکشد و مخاطب دائم سوال میپرسد که چرا انوش انقدر در برابر فهم چنین موضوعی مقاومت میکند؟
خانواده این عشق مادر را تابو و بیآبرویی میبیند، هیچکس نمیگوید که پیرزن است و آلزایمر دارد. موضوعی بسیار ساده تبدیل به فاجعه میشود. انوش سر به بیابان میگذارد، جواب نامزدش را نمیدهد و پس از مدتی کلا عروسی را کنسل میکند. مرضیه نامزد انوش که نگران آبرویش و عقب افتادن عروسی است، سعی میکند با انوش راه بیاید اما فیلم طوری القا میکند که قهرمان و دلسوز انوش است که به مادرش اهمیت میدهد و مرضیه خودخواه و دسیسهچین. منطقی که در فیلم حکمفرماست فقط و فقط در جهان فیلم وجود دارد.

روایت ناقص
فیلم آنقدر که درگیر نمایش زندگی گیلکی و دریا و دشت است، وقت کمی برای روایت دارد. اینکه انوش متوجه موضوع مادرش شود یک ساعت طول میکشد اما کل ابعاد این ماجرا در یک ربع تمام میشود. بااینکه پیچیدگی عمدیای در روایت وجود ندارد اما نمیفهمیم آن دختر جوانی که گیلکی حرف نمیزند و با پسرش همیشه گوشهای از صحنه حاضر است، کیست؟ چه نسبتی با شخصیتهای اصلی دارد؟ بچههایی که همیشه در حیاط خانه عزیز بازی میکنند چطور؟ اینها را از فیلم حذف کنیم به کدام پیام اصلی و فرعی عزیز آسیب میرسد؟ چرا از هیچکس چیزی نمیدانیم؟ چرا گسترش کاراکترها و ارتباطشان آنقدر قوی نیست که ناخودآگاه اینها را بفهمیم؟
ماجرا فقط مختص شخصیتها نیست. به موضوع آلزایمر عزیز هم که اصل داستان است درست نمیرسیم. عزیز روزی خانه را ترک میکند و گم میشود، روزی تصمیم میگیرد که در برابر خوردن داروهایش مقاومت کند و این به خیال نویسنده دلیلی میشود برای عجیبترین تصمیم فیلم؛ برپایی عروسی نمایشی انوش و مادرش تا با خوشحالی عزیز، نگرانیای از بابت خوردن قرصها و گم شدن وجود نداشته باشد. افزایش و تغییر داروها هم راهکار دیگریست که ترجیح میدهیم فکر کنیم وجود ندارد.
ایده فیلم از جایی میآید که مادر یکی از دوستان مجید توکلی وقتی دچار آلزایمر میشود، به پسرش علاقه پیدا میکند. درست است که آلزایمر انواع مختلفی دارد اما برخورد با این موضوع طوری است که انگار هیچکس هیچوقت در دنیا آلزایمر نگرفته.

«مجید توکلی»، «آزاده صمدی» و «روزبه حصاری» در اکران خصوصی فیلم سینمایی «عزیز»
پایانبندی
در توضیح داستان فیلم آمده که «عزیز» با طرح موضوع آلزایمر سعی در بررسی این مشکل اجتماعی دارد اما عزیز سعی در بررسی هیچ چیزی ندارد. آلزایمر عزیز چالشیست که حل نمیشود. شاید بخشهایی از ماجرا روایتی از این موضوع باشد اما بررسی و حل به هیچ عنوان.
عزیز یک ساعت و نیم هیچ حرفی نمیزند و این هم هنریست. به قدری از تحلیل و گسترش عاجز است که فیلم را در نقطهای که نمیداند با آن چه کند، تمام میکند. صحنه آخر درحالیکه نمیدانیم چه اجباری به برگزاری عروسی انوش و مادرش وجود دارد، بعد از این عروسی سوری قرار است چه شود و کلی سوال، عزیز قبل از نشستن بر سر سفره عقد فوت میکند و فیلم تمام میشود. این کل چیزیست که از عزیز میفهمیم، هیچی!