ﺳﻪشنبه 04 مهر 1402 / خواندن: 6 دقیقه
پرونده رو تن این تخته‌سیاه | صفحه سوم

یادداشت: معلم‌های به‌یادماندنی سینمای ایران: خانم شفیق در «پرنده کوچک خوشبختی» ساخته پوران درخشنده

خانم شفیق که روانشناس هم هست، می‌کوشد با ملیحه ارتباط برقرار کند و سر دربیاورد چرا او این‌ همه آشفته و بی‌قرار است، ولی ملیحه هر بار خانم شفیق را پس می‌زند. او از شوک مرگ مصیبت‌بار مادرش چنان فروپاشیده که تاب تحمل هیچ‌ کس را ندارد. اما خانم شفیق فقط روانشناس نیست؛ که اگر بود، شاید با مقاومت‌های بی‌امان ملیحه دست از تلاش می‌کشید و سپر می‌انداخت. او با وجود اینکه فرزندی ندارد، سرشار از خوی و خصلت مادرانه است و همین باعث می‌شود نتواند خود را از زندگی ملیحه کنار نگه دارد. او روزبه‌روز به این دخترکِ ...

5
یادداشت: معلم‌های به‌یادماندنی سینمای ایران: خانم شفیق در «پرنده کوچک خوشبختی» ساخته پوران درخشنده

مجله میدان آزادی: ما در ستونی دیگر از پرونده‌ی «رو تن این تخته‌سیاه» قصد داریم تا خاطراتی را درباره‌ی «چهره معلم‌ها در سینما» مرور کنیم. اولین قسمت از این ستون را به فیلم سینمایی «پرنده کوچک خوشبختی» و ایفای نقش زنده‌یاد «هما روستا» در آن به عنوان معلم، اختصاص دادیم. این مطلب را در صفحه‌ی سوم از پرونده و به قلم خانم «نامیه اصفهانیان» بخوانید:

پیدا نمی‌شدی تو/ شاید که مرده بودم

«پرنده‌ی کوچک خوشبختی» را اولین بار وقتی تماشا کردم که هم‌سن ‌و سال ملیحه بودم؛ دخترکی که داستان فیلم حول او و اتفاق تلخی می‌چرخد که در خردسالی تجربه کرده است. ملیحه مادرش را در حال غرق ‌شدن و مردن تماشا کرده و نتوانسته نجاتش بدهد. او به‌خاطر ضربه‌ی روانی ناشی از این اتفاق، توانایی حرف ‌زدن را از دست داده و به مدرسه‌ی کودکان ناشنوا فرستاده شده است. فیلم با صحنه‌ای آغاز می‌شود که ملیحه در تلاش است خود را از پشت‌بام مدرسه به پایین پرت کند و معلم تازه‌وارد آن‌ها، خانم شفیق، در بدو ورود با این صحنه مواجه می‌شود. خانم شفیق قرار است به کادر مستأصل مدرسه کمک کند تا با رفتارهای پرخاشگرانه و ناهنجار ملیحه کنار بیایند، یا طبق تشخیص و خواست خانم ناظم، به این نتیجه‌ی قطعی برسند که او درست‌شدنی نیست و باید پرونده‌اش را زیر بغلش بزنند و اخراجش کنند.

خانم شفیق که روانشناس هم هست، می‌کوشد با ملیحه ارتباط برقرار کند و سر دربیاورد چرا او این‌ همه آشفته و بی‌قرار است، ولی ملیحه هر بار خانم شفیق را پس می‌زند. او از شوک مرگ مصیبت‌بار مادرش چنان فروپاشیده که تاب تحمل هیچ‌ کس را ندارد. اما خانم شفیق فقط روانشناس نیست؛ که اگر بود، شاید با مقاومت‌های بی‌امان ملیحه دست از تلاش می‌کشید و سپر می‌انداخت. او با وجود اینکه فرزندی ندارد، سرشار از خوی و خصلت مادرانه است و همین باعث می‌شود نتواند خود را از زندگی ملیحه کنار نگه دارد. او روزبه‌روز به این دخترکِ از درون غمگینِ از بیرون عصبانی که دژ تسخیرناپذیر توصیفش می‌کند، نزدیک‌تر می‌شود و آن‌قدر به در و دیوار می‌کوبد تا راهی به درون آن دژ باز کند. و سرانجام در روزی بارانی، در حالی‌که به ملیحه کمک می‌کند تا وسیله‌ای را که می‌ترساندش به خاک بسپارد (کاری بی‌معنی و بیهوده از نظر بزرگ‌ترها)، موفق می‌شود دست‌های او را بگیرد و بالاخره، آن دژ تسخیرناپذیر را فتح کند.

این دومین فیلم از پوران درخشنده است که در آن معلمی را به تصویر می‌کشد که با زندگی پرچالش کودکی خاص که توانایی سخن‌ گفتن ندارد، درگیر می‌شود و از خلال این بازنمایی، تصویری خواستنی از معلم را به نمایش می‌گذارد. او پیش از «پرنده‌ی کوچک خوشبختی» در فیلم «رابطه» هم به پسری ناشنوا پرداخته و معلمی که او را می‌فهمد و می‌کوشد به او کمک کند تا با اطرافیانش ارتباط برقرار کند. اما مخاطب فیلم‌های او فقط کودکانی با نیازهای خاص و خانواده‌های آن‌ها نیستند. هر کسی با تماشای این دو فیلم می‌تواند خود را جای دو کودک داستان بگذارد و به خاطر بیاورد که در کودکی چقدر احساس تنهایی می‌کرده، چقدر نمی‌توانسته منظورش را به بزرگ‌ترها بفهماند، چقدر دیده و شنیده نشده و چقدر نیاز داشته کسی مثل خانم شفیق، او را دریابد.

معلمی به‌ هم‌ رسیدن مادرانگی/پدرانگی و تخصص است. نقطه‌ی اتصال شفقت و دانش است. و خانم شفیق به معنای دقیق کلمه معلم است. همان معلمی که همه‌ی ما در کودکی آرزویش را داشتیم یا شاید خیلی از ما که معلمی را پیشه‌ی بزرگسالی‌مان کرده‌ایم، موقع تماشای «پرنده‌ی کوچک خوشبختی» در کودکی، خواه‌ناخواه از او الگو گرفته‌ باشیم؛ بزرگسالی که هم مثل مادر و پدر خاطرخواه‌مان است و هم مثل یک دانشمند، حواسش به معنای پشت رفتارهای‌مان هست. به توانایی‌های‌مان ایمان دارد. می‌فهمد بدقلقی‌های‌مان از کجا آب می‌خورند. به وجودمان، با همه‌ی ضعف‌ها و نواقصش مفتخر است. غم و خشم‌مان را تاب می‌آورد. از ما ناامید نمی‌شود و خلاصه اینکه ما را همان‌طور که هستیم، همان‌طور که بودیم، دوست دارد. خانم شفیق همه‌ی این‌هاست. معلم واقعی یعنی همین.




  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
معلمی به‌ هم‌ رسیدن مادرانگی/پدرانگی و تخصص است. نقطه‌ی اتصال شفقت و دانش است. و خانم شفیق به معنای دقیق کلمه معلم است. همان معلمی که همه‌ی ما در کودکی آرزویش را داشتیم یا شاید خیلی از ما که معلمی را پیشه‌ی بزرگسالی‌مان کرده‌ایم، موقع تماشای «پرنده‌ی کوچک خوشبختی» در کودکی، خواه‌ناخواه از او الگو گرفته‌ باشیم؛ بزرگسالی که هم مثل مادر و پدر خاطرخواه‌مان است و هم مثل یک دانشمند، حواسش به معنای پشت رفتارهای‌مان هست.


مطالب مرتبط