یکشنبه 01 مرداد 1402 / خواندن: 20 دقیقه
پرونده روزی روزگاری تلویزیون | صفحه بیست و ششم

یادداشت: نقد و بررسی سریال «شب دهم»، ساخته «حسن فتحی»

در دهه‌ی 80 خورشیدی که هنوز تلویزیون برای مخاطبانش تره خرد می‌کرد، چند مناسبت داشتیم که واجب بود برای آن‌ها سریال‌هایی اصطلاحاً خیابان‌خلوت‌کن ساخته بشود: رمضان، نوروز و محرم. حالا حسابش را بکنید سال 81 که نوروز آن با محرم مصادف شده‌بود، دست‌اندرکاران امر سریال چه آزمون سختی در پیش داشتند! و «شب دهم» برای یک چنین موقعیتی ساخته شد؛ نوروز_محرم سال 1381. سریالی که نمی‌توان موفقیتش را پای خوش‌اقبالی‌ گذاشت

5
یادداشت: نقد و بررسی سریال «شب دهم»، ساخته «حسن فتحی»

مجله میدان آزادی: به بهانه آغاز محرم، این‌بار در پرونده روزی روزگاری تلویزیون سراغ سریال محبوب «شب دهم» می‌رویم. این یادداشت که در صفحه‌ی تازه‌ای از ستون «بهترین سریال‌های تلویزیون» جای می‌گیرد، به قلم خانم «مینو رضایی»، نویسنده و منتقد است. در صفحه‌ی بیست و ششم پرونده بخوانید:

عقبه‌ی عزت‌خان معین‌البکا

در دهه‌ی 80 خورشیدی که هنوز تلویزیون برای مخاطبانش تره خرد می‌کرد، چند مناسبت داشتیم که واجب بود برای آن‌ها سریال‌هایی اصطلاحاً خیابان‌خلوت‌کن ساخته بشود: رمضان، نوروز و محرم. حالا حسابش را بکنید سال 81 که نوروز آن با محرم مصادف شده‌بود، دست‌اندرکاران امر سریال چه آزمون سختی در پیش داشتند! و «شب دهم» برای یک چنین موقعیتی ساخته شد؛ نوروز_محرم سال 1381. سریالی که نمی‌توان موفقیتش را پای خوش‌اقبالی‌ گذاشت! بلکه این موفقیت را باید پای جسارت سازنده و سفارش‌دهنده یعنی دست‌اندرکاران سازمان به ریاست علی لاریجانی و ایستادن بر سر انتخاب‌های درست و حتی پرریسک آن‌ها گذاشت. در ادامه‌ی یادداشت، از این انتخاب‌ها و ویژگی‌ها می‌‌گوییم. ویژگی‌های که شب دهم را ستاره‌ی سهیلی کرد در آسمان سریال‌سازی ایرانی.

https://azadisq.com/Portals/0/images/content/1401/serial-shab-dahom-photokade-com-1.jpg?ver=uMt4EIgJI79NO2Gphr8RIQ%3d%3d

مجمع خوبی و لطف نگاهی به عوامل سریال شب دهم

عوامل شب دهم همه حرفه‌ای و با سابقه هستند که نمی‌توان از تک تک آن‌ها نام برد. اما اگر قرار باشد از چند تن از آن‌ها نام ببرم بگذارید با تیتراژ آغازین این سریال باشد. در عنوان‌بندی آغاز سریال، از همان ابتدا، نمایش نمادهای ریشه‌دار در مذهب و سنت ایرانی چشم‌نوازی می‌کرد؛ کاشی گل و مرغ با جمله‌ی «السلام علیک یا ثارالله». «ابراهیم حقیقی» سازنده‌ی این تیتراژ یکی از کاربلدترین مدیران هنری ایران است که اگر هیچ‌کدام از کارهایش را نشناسیم نماد سیمرغی را که برای جشنواره‌ی فجر طراحی کرده و همین‌طور طراحی‌اش برای نشان ماهنامه فیلم را حتما می‌شناسیم. به جز ابراهیم حقیقی، اسامی بازیگرانی چون حسین یاری، کتایون ریاحی، ثریا قاسمی، رویا تیموریان، محمود پاک‌نیت، پرویز پورحسینی و پرویز فلاحی‌پور باعث شد نفس راحتی بکشیم که با یک سریال احتمالاً حرفه‌ای طرفیم. اما مهم‌تر از بازیگران، نام نویسنده و کارگردان اثر بود؛ حسن فتحی. حسن فتحی آن روزگار مثل امروز مشهور نبود اما خوشنام چرا! از خوشنامی‌اش همین بس که ساخت «فردا دیر است» از معدود سریال‌های ژانر روان‌شناسی تلویزیون و «پهلوانان نمی‌میرند» تنها سریال ژانر پهلوانی تلویزیون در سال‌های نه چندان دوری به دست او رقم خورده‌بود و هردو، مورد پسند مخاطبان بودند.

از میان دیگر خوبان این سریال شاید بد نباشد به تهیه‌کننده‌ی آن بپردازیم: حسن بشکوفه. بشکوفه تهیه‌کنندگی برخی از کارهای مهم فتحی از جمله پهلوانان نمی‌میرند، مدار صفر درجه، روشن‌تر از خاموشی و همین شب دهم و همین‌طور سریال‌های شاخص دیگری چون کیف انگلیسی را عهده‌دار بوده‌است. البته وقتی می‌گوییم تهیه‌کننده ابداً منظورمان به شخصی نیست که مسائل مالی فیلم را رفع و رجوع ‌کند و هر ترفند درست و غلطی به کار ببرد تا از ساخت فیلم سود کلان ببرد. وقتی می‌گوییم تهیه‌کننده منظورمان دقیقاً کسی است که برای تمام مراحل ساخت تا پخش فیلم دل بسوزاند و انتخاب‌های حرفه‌ای نشئت گرفته از سواد هنری و مالی بالا داشته باشد. سواد هنری و مالی بالا برای انتخاب تک تک عوامل، نظارت بر قراردادها و هزینه‌های پروژه، زمان‌بندی دقیق و پیشبرد اهداف پروژه روی نظم، توانایی بالا در مذاکره، جذب منابع مالی، بازاریابی مناسب پخش و مدیریت بحران‌های پیش‌بینی نشده در کار. انصافا بشکوفه در تمام پروژه‌های سنگین سریال‌هایش که ژانر تاریخی و به خصوص تاریخ معاصرشان پررنگ است، درخشان عمل کرده‌است طوری که می‌تواند در این زمينه الگو باشد. الگو برای روزگاری که مواجهیم با سیل مدعیان تازه از راه رسیده‌ی تهیه‌کنندگی که تنها هنرشان صرفاً داشتن سرمایه‌ و یا توانایی (یا حتی رانت) برای جذب حامی «مالی» است.

شاهزاده و گدا

همه‌ی ما بارها و بارها قصه‌ها و افسانه‌هایی را شنیده‌ایم که پسر رعیت عاشق دختر ارباب یا دختر پادشاه می‌شود و این میان شرطی جلوی پای او گذاشته می‌شود که ناعادلانه و تقریباً دست‌نیافتنی است! همه‌ی ما قصه‌های عجیب و غریبی شنیده‌ایم از مکر، کینه‌جویی، دیگری ستیزی و جنایات خاندان‌های قدیمی قجر و نوکیسه‌گان پهلوی. همه‌ی ما قصه‌ها و حکایت‌هایی را شنیده‌ایم از برکات عشق به امام حسین (علیه السلام) و تحولات روحی معجزه‌آسا و عجیب و غریب آدم‌ها. و حسن فتحی تمام این قصه‌ها را درهم آمیخت و فیلمنامه‌ای نوشت که هم تم عامیانه و عاشقانه داشت، هم بعد مذهبی‌اش پررنگ بود و هم تنه به ژانر پلیسی می‌زد؛ فیلمنامه‌ای مملو از همه‌ی چیزهایی که مخاطب ایرانی دوستشان دارد چون خودش را در آن‌ها بازمی‌یابد!

https://azadisq.com/Portals/0/images/content/1401/serial-shab-dahom-3_1.jpg?ver=NAYqZ2qR17_05MhcWjPHmA%3d%3d

یادم هست وقتی قسمت اول شروع شد، از همان صحنه‌های ابتدایی و رفت و برگشت دوربین بین مهمانی خانه‌ی اشراف قجری و ترنا بازی در قهوه‌خانه بین لوتی‌ها و کری خوانی نوچه‌های چهل قسمشان، دفتر و قلمم را آوردم! آن روزگار مطمئن بودم روزی نویسنده می‌شوم و بنابراین تندتند اصطلاحاتی را که از زبان بازیگران می‌شنیدم می‌نوشتم. بگذارید اینجا گریزی بزنم به کتاب تمثیل و مثل ابوالقاسم انجوی شیرازی. در مقدمه‌ی یکی از چاپ‌های این کتاب، نامه‌ای وجود دارد مربوط به سال ۱۳۵۲. نامه‌ای که دکتر منوچهر مرتضوی رئیس دانشگاه آذربایجان برای انجوی شیرازی نگاشته. در بخشی از این نامه آمده: «نسخه‌های خطی کهن و مواد تاریخی و ادبی مضبوط در کتاب‌ها و اسناد مکتوب بر سر جای خود هستند و اگر امروز نشد فردا خواهیم توانست از آن‌ها برخوردار گردیم ولی گنج گران‌بهای فرهنگ مردم که فقط در زبان، زندگی، اندیشه و رسوم مردم منعکس است بدبختانه همانند گنج قارون در حال فرورفتن است و اگر دیر بجنبیم و فرصت اندکی را که داریم درباره‌ی این کار خیر به استخاره بگذاریم مشمول و مصداق "الان قد نمت و ما ینفع الندم" خواهیم شد.»

از گفتن این مقدمه دنبال چه نتیجه‌ای هستم؟ این‌که شب دهم جدا از قصه، از حیث دیالوگ‌نویسی هم یک مرجع بسیار خوب برای شناخت فرهنگ لوطی‌ها، مردم عامه و ادبیات کوچه و بازار به خصوص در طهران قدیم است! گنجینه‌ای که امروز فقط شاید رگه‌هایی از آن باقی مانده باشد. بد نیست چند نمونه از چند بی‌شمار کنایه و مثل این سریال را که در آن دفتر یادداشت کردم بخوانید:
«دل مادر به اولاده و دل اولاد به سنگ»،
«کاری می‌کنم میزو بگه صندلی گربه رو بگه قندعلی»،
«خورشید دم غروب که آفتاب صلوة ظهر نمی‌شه»،
«هر که از پول گذشت از پل گذشت»،
«نخود آشی شدی که دهن گنده‌تر از تورو هم سوزونده»،
«تقصیر تو نیست اگه نه آفتاب از این گرم‌تر می‌شه و نه غلام از این روسیاه‌تر» و...

و به جز این اصطلاحات کلامی، کیست که نداند حسن فتحی در اغلب کارهایش بالاخره سکانسی از انواع نمایش‌های ایرانی چون تعزیه، روحوضی یا آیین‌ها و تقلیدهای زنانه و حتی آوازهای کوچه بازاری (بیات تهران) را می‌گنجاند!

قصه‌ی شب دهم؛ ساده، سرراست و بی‌پیرایه

و اما اصل قصه! در قسمت اول حین ترنابازی مچ «حیدر» توسط «یاور» خوابانده می‌شود و او باید هر حکمی که یاور به عنوان حاکم می‌گذارد را اجرا کند. اما یاور حکمی دارد که نه بلند اعلامش می‌کند و نه می‌گذارد نوچه‌های حیدر جورش را بکشند. فقط وقتی آن را در گوش حیدر نجوا می‌کند حیدر ناباورانه به او می‌گوید «من زیر علم هر شمر و یزیدی سینه زدم؛ اما این یکی نه!»؛ همین یک دیالوگ به مخاطب می‌گوید حیدر از آن لات‌هایی(لوطی) است که «احتمالاً» پایبندی‌هایی هم دارد. و حکم یاور چیست؟ اینکه حیدر همان شب برای دزدی به خانه‌ی دو زن قجری برود؛ دوشیزه فخرالزمان و عمه‌اش شاهزاده خانم. حیدر که آبروی لاتی‌اش گروی انجام حکم است در نهایت به آن تن می‌دهد و از دیوار، وارد خانه‌ی قجری می‌شود. از طرفی در مهمانی خانه‌ی قجری، رییس نظمیه هم دعوت دارد و از قبل واقف و به عبارتی منتظر حضور حیدر در خانه است! بنابراین وقتی حیدر می‌خواهد بی سروصدا از خانه خارج شود او را دستگیر می‌کند. چرا؟ برای خودشیرینی مقابل دوشیزه فخرالزمان تا به خواستگاری او جواب مثبت بدهد! یک نقشه‌ی از پیش تعیین شده! اما فخرالزمان که دست رییس نظمیه را خوانده به او اعلام می‌کند که خودش به حیدر گفته امشب بیاید و این وسایل را ببرد و حیدر همان دقیقه آزاد می‌شود. حالا حیدر با چندین چالش مواجه شده. اول؛ دیدن عکس و خود فخرالزمان و احساس کشش نسبت به او. دوم؛ دلشکستگی و خشم از رفیقش یاور که این دسیسه را برای او چید. سوم؛ حیدر هنگام حضور در خانه‌ی قجری در صندوقی را باز کرد که در آن لباس‌های تعزیه بود و این سوال در ذهنش ایجاد شده لباس تعزیه در خانه‌ی این دو زن چه می‌کند؟ چالش اول که به عشق و عاشقی و خواستگاری و موانعش می‌انجامد که بعداً شرحش می‌دهیم. چالش دوم اما به برادر در بند یاور مربوط است. برادری که انگ زندانی سیاسی خورده و هیچ خبری ازش نیست و یاور نقشه‌ی خودشیرینی رییس نظمیه مقابل فخرالزمان را به این امید می‌چیند که رییس، خبری از برادرش به او بدهد که نمی‌دهد. چالش سوم اما آن چیزی است که نویسنده سعی دارد با آن به مخاطب نشانی بدهد که با چه قصه‌ای طرف است.

https://azadisq.com/Portals/0/images/content/1401/26.jpg?ver=BpNk_XuVPFh7uU4DFMw4Pw%3d%3d

این نشانی دادن در قسمت‌های ابتدایی فیلم چندبار دیگر هم تکرار می‌شود. مثلاً جایی که مادر به حیدر سرکوفت می‌زند «ببین چه به سر عقبه‌ی عزت خان معین‌البکا» آمده. معین‌البکا کیست؟ یاری دهنده‌ی اشک‌ها! کارگردان تعزیه! و لقب تعزیه گردان‌های قدیم. نشانی دیگر هم خواب‌های آشفته‌ی فخرالزمان است که در آن مدام صحنه‌ی تعزیه‌ای را می‌بینیم که با یورش اراذلی به هم می‌ریزد. حسن فتحی با دادن این نشانی‌ از تعزیه، بیننده را برای آنچه که قرار است با آن مواجه شود آماده می‌کند. در ادامه‌ی قصه، شاهزاده خانم و برادرزاده‌ی مردستیزش که برای تمام خواستگاران مراسم سرگرم کننده‌ی قهوه‌ی قجری را ترتیب می‌دادند، حیدر را حتی لایق برگزاری این مراسم نمی‌بینند زیرا او خون قجری ندارد. این دو زن ترجیح می‌دهند با حیدر جور دیگری بازی کنند. بنابراین شرط ازدواج را برگزاری ده شب تعزیه‌ی محرم در ملاءعام تعیین می‌کنند. در چه شرایطی؟ در اوضاعی که رضاشاه تعزیه و عزاداری امام حسین (ع) را مطلقاً قدغن کرده‌است. حیدر اما قبول می‌کند. با اینهمه و با وجود سرگرمی بودن ماجرا، فخرالزمان که جانش در کودکی توسط تعزیه خوانی به نام حیدر نجات داده شده، در نهان به دنبال معنا و نشانی در این ماجراست. حیدر در ابتدا صرفاً برای به‌دست‌آوردن فخرالزمان شرط را می‌پذیرد و قسمت‌هایی از سریال به پیدا کردن یارانی برای اجرای این شرط می‌گذرد. یارانی بسیار کمتر از 72تن کربلا، به‌هرحال از قسمت هفتم، مراسم تعزیه در سریال رقم می‌خورد. تعداد شب‌های اجرای تعزیه‌ها با تبانی حیدر با ماموران نظمیه و هر لطایف‌الحیل دیگری، به نیمه می‌رسد و عمه خانم در پی طرح دسیسه‌ی جدیدی می‌افتد که نگذارد این موضوع به شب دهم برسد و حیدر شرط را ببرد. بعد از تعزیه‌ی شب هفتم، حیدر متوجه می‌شود عمه خانم و فخرالزمان خواستگار تفریحی دیگری را به خانه راه داده‌اند. حیدر بسیار مغموم می‌شود اما برخلاف انتظار مخاطب به سراغ اجرای تعزیه‌ی شب هشتم، نهم و دهم می‌رود که هرکدام داستان‌های خود را دارند.

تلفیق هنر سریال و هنر تعزیه‌ی اشرف اولاد عالم

چرا استفاده از تعزیه در یک سریال تلویزیونی اینقدر اهمیت دارد؟ تعزیه از هنرهای کهن و میراث ناملموس فرهنگی ماست که در دوره‌ی ممنوعیت رضاخانی ضربه‌ی بزرگی خورد و نیز مسائل دنیای پرسرعت امروز و عدم توجه به هنرهای آیینی در مدیریت فرهنگی معاصر، آن را جدا تا مرز فراموشی پیش برد. از سمتی، قدمت سریال‌سازی در جهان به زحمت به صدسال می‌رسد و از این رو هنر جدیدی به حساب می‌آید. بنابراین این بینش عمیق هنرمند را می‌طلبد که بتواند هنر کهن و هنر جدید را در خدمت یکدیگر بگیرد و اثری دیگر خلق کند. شب دهم از حیث خدمت به سریال‌سازی ایرانی و هم دمیدن نفس تازه به کالبد کم‌جان تعزیه‌ی ایرانی پیشرو است. در این قسمت از مطلب کمی به آن‌چه از تعزیه در این سريال نشان داده شده می‌پردازیم. در شب دهم تعزیه گردانی توسط اساتید کشوری این هنر مانند مرحوم استاد علاالدین قاسمی و استاد عباس جواهری برگزار می‌شود؛ تعزیه‌های هانی و دو طفلان و علی اکبر و قاسم و عباس ... تعزیه‌هایی موجز که به نوحه و سینه‌زنی محرم وصل می‌شود و به علت این‌که توسط هنرمندان خود این رشته و نه بازیگران اجرا می‌شود احتمالا بسیاری از بزرگسالان و میانسالان مخاطبش را به خاطرات محرم‌های کودکی وصل کرده‌است. اما فقط اجراهای تعزیه نیستند که لحظات نابی می‌آفرینند بلکه پیشبرد همزمان قصه‌ و چالش و اضطراب‌هایی چون خطر لو رفتن مراسم و هجوم آجان‌ها و هم‌ذات‌پنداری شدید مخاطب با حیدر که آیا او امشب هم موفق به برگزاری تعزیه می‌شود یا نه، یک لحظه مخاطب را رها نمی‌کند. درواقع چون اینجا دو هنر نمایشی سریال و تعزیه مدام به هم بافته می‌شوند تاثیر دوچندانی هم در مخاطب دارند.

https://azadisq.com/Portals/0/images/content/1401/new-shab-dahom.PNG?ver=6rKLfxmX_IZABW8NpT2VGQ%3d%3d

نکته‌ی دیگر حضور داستان اسطوره در داستان حیدر و رفقایش است. حیدر برای برگزاری تعزیه یاران خیلی کمی دارد. نوچه‌های او هم چندان انسان‌های قوی و باایمان و مومنی نیستند اما آن‌ها “انتخاب” می‌کنند که همراه حیدر شوند و از وقتی این انتخاب را می‌‌کنند مدام در معرض ابتلائات و آزمون‌های سخت قرار می‌گیرند. و به این شکل کم‌کم تمام یاران حیدر جان و مال و خانواده و آزادی‌شان را برای برگزاری تعزیه‌ها فدا می‌کنند. کار به آنجا می‌رسد که حیدر در برگزاری تعزیه‌ی نهمین شب، که شب عاشوراست تقریبا تنهاست. یاران از دست رفته و تنهایی شب آخر مفهوم پر اشارت و نشانه‌ای برای ما نیست؟! به خطر افتادن جان دست‌اندرکاران تعزیه تا آنجا پیش می‌رود که بالاخره فخرالزمان خودش به بالین حیدر می‌آید، به درخواست ازدواج او بله می‌دهد و از حیدر می‌خواهد که دهمین تعزیه را اجرا نکند ولی پاسخ می‌شنود که «با عشق تو شروع شد اما حالا تو یه عشق بزرگ‌تری ذوب شده.». درواقع این تعزیه است که روی حیدر اثر گذاشته و می‌توانیم بگوییم تعزیه است که گرداننده‌ی حیدر است، نه حیدر گرداننده‌ی تعزیه. بنابراین حیدر به سراغ دهمین تعزیه این‌بار در ظهر عاشورا می‌رود. تعزیه‌ای که دیگر به خاطر عشق زمینی نیست. و سرنوشت "انتخاب" انسان‌های سعید و شقی و داستان‌های عاشقانه و مذهبی و سیاسی و معمایی‌شان همه و همه در این نقطه‌ی عطف مشخص می‌شود.

https://azadisq.com/Portals/0/images/content/1401/new-shab-dahom-2.PNG?ver=Uztb2ommz5_Ge6zsSNha8w%3d%3d

به جز داستان اسطوره، فتحی در فیلم‌نامه‌، داستان عاشقانه را نیز طبق همان ساختار هفت مرحله‌ای این قسم داستان‌ها پیش برده‌است. دیدار، حضور واسطه، ملاقات عاشق و معشوق، بروز موانع یا حضور رقیب، تلاش برطرف کردن موانع، نتیجه‌ی موفقیت یا شکست‌آمیز این تلاش و پایان‌بندی که به وصال یا هجران منتهی می‌شود، هفت مرحله‌‌ی داستان عاشقانه هستند که البته گاهی بعضی از مراحل در برخی داستان‌ها حذف می‌شوند.

 

ما مردم سماعی منظوم‌دوست

تجربه ثابت کرده موسیقی و به‌خصوص تیتراژ پایانی یک سریال اگر موفق باشد عامل ماندگاری آن سریال در ذهن مخاطب می‌شود. تیتراژ پایانی شب دهم هم سه رکن داشت. آهنگ‌سازی فردین خلعتبری، شعر افشین یداللهی و آواز علیرضا قربانی. تا قبل از شب دهم، تیتراژ سریال‌های تاریخی با اشعار شاعران کهن و یا نهایتا تصنیف‌های قدیمی پر می‌شد. اما این نکته‌بینی افشین یداللهی بود که به عوامل سریال پیشنهاد داد برای تیتراژ پایانی شعری جدید بسراید و این جسارت خلعتبری بود که هم این موضوع را قبول کرد و هم بعد از آزمون و خطاهای بسیار، ریسک سپردن آواز به خواننده‌ی گمنام و تازه‌کاری چون علیرضا قربانی را به جان خرید. نتیجه هم که معلوم است؛ تیتراژ شب دهم از محبوب‌ترین تیتراژهای سریال‌های تلویزیونی شد. و این جدا از باقی زیبایی‌های موسیقی متنی است که خلعتبری برای سریال ساخته.

تیتراژ سریال «شب دهم» با آواز علیرضا قربانی، شعر افشین یداللهی و موسیقی فردین خلعتبری

و اما نکته‌ی پایانی؛ تعزیه شاید آنچنان پیچیدگی در طراحی هنری بصری چون لباس و صحنه و گریم و اکت‌ نداشته باشد ولی توانسته راه خود را در دل فرهنگ و ذخایر معنوی ایرانی‌ها به خوبی باز کند. شاید همه علت این را در تعلق خاطر ایرانی‌ها به اهل‌بیت بدانند. اما تعزیه یک نکته‌ی مهم دیگر هم دارد و آن این‌که اجرای آن تماما به شعر است. شعری که قرن‌ها گاه تنها پناهگاه روانی ایرانی‌ها بوده‌است. بنابراین هر هنری که باعث وصل ما مردم به شعر شود، جایگاهش همیشه در قلب ما و در حافظه‌ی تاریخی «ما» محفوظ است. ما مردم سماعی منظوم‌دوست!

بعد از شب دهم

تا به امروز شب دهم تنها اوج سریال‌سازی ایرانی درباره‌ی هنر تعزیه است و هر اوجی لاجرم فرودی هم دارد. با این‌حال بعد از شب دهم، سریال «یلدا» هم با محوریت تعزیه ساخته شد که انصافا سریال خوبی است. بیرون از سریال هم برنامه‌های مختلفی به تعزیه پرداخته‌اند که یکی از آخرین‌هایش برنامه‌ی آیتمی «بلاتشبیه» بود که در قالب نوعی تله‌تعزیه نیز به این هنر پرداخته است.




تصاویر پیوست

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
چرا استفاده از تعزیه در یک سریال تلویزیونی اینقدر اهمیت دارد؟ تعزیه از هنرهای کهن و میراث ناملموس فرهنگی ماست که در دوره‌ی ممنوعیت رضاخانی ضربه‌ی بزرگی خورد و نیز مسائل دنیای پرسرعت امروز و عدم توجه به هنرهای آیینی در مدیریت فرهنگی معاصر، آن را جدا تا مرز فراموشی پیش برد. از سمتی، قدمت سریال‌سازی در جهان به زحمت به صدسال می‌رسد و از این رو هنر جدیدی به حساب می‌آید. بنابراین این بینش عمیق هنرمند را می‌طلبد که بتواند هنر کهن و هنر جدید را در خدمت یکدیگر بگیرد و اثری دیگر خلق کند

تا به امروز شب دهم تنها اوج سریال‌سازی ایرانی درباره‌ی هنر تعزیه است و هر اوجی لاجرم فرودی هم دارد. با این‌حال بعد از شب دهم، سریال «یلدا» هم با محوریت تعزیه ساخته شد که انصافا سریال خوبی است

مطالب مرتبط