مجله میدان آزادی: امروز نوزدهم مهرماه است و محمدرضا شفیعی کدکنی در این روز به دنیا آمده است، شاعری خراسانی که طفلی به نام شادی دارد و امروز هشتاد و پنج ساله میشود. به همین مناسبت، یادداشت تکنگاری ایشان را بخوانید که به قلم خانم عصمت زارعی -پژوهشگر ادبیات معاصر- نوشته شده است:
دانشجویانی که کف زمین نشستهاند، ته کلاس ایستادهاند، همه تنگ هم بهزور خوشان را جا دادهاند و چهارگوشهی کلاس را پر کردهاند. استاد هم صمیمانه روی میز نشسته، مثل کسی که برای دوستانش قصه تعریف میکند. علاوهبر اینها، عکسهایی هم از سالن و پلهها با همین تراکم جمعیت وجود دارد و همهی این عکسها خبر از یک کلاس متفاوت میدهد که استاد و دانشجو به آن عشق میورزند و ما را پرت میکند به شعر قیصر امینپور:
راستی باز هم میتوانم
بار دیگر از این پلهها
خسته
بالا بیایم
تا تو را لحظهای بیتعارف
روی آن صندلیهای چوبی
با همان خندهی بیتکلف ببینم؟
او جمع دو متناقض شاعر و پژوهشگر است که ترنم و تغنی شاعرانگی را در چارچوبهای خشک دانشگاه فراموش نکرده، بلکه دانشگاه را به قواعد خودش واداشته و آبرویی است برای دانشگاهی که زمانی اساتیدی چون فروزانفر و سیمین دانشور و اخوان و دیگران را به خود دیده، و ژرفاندیشی و باریکبینی علمی را هم با شیدایی شاعری واننهاده. او که به بیان اخوان دو ملاک شعر را دارد که جان نجیب داشتن و داوری داشتن دربارهی زندگی و هستی باشند، در سخن نیز فرزند خراسان پاکیزهگو و تواناست.
تصویری از کلاسهای درس استاد شفیعی کدکنی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران
از کودکی تا زندگی ادبی
محمدرضا شفیعی کدکنی با نام ادبی م.سرشک، ۱۹ مهر ۱۳۱۸ در روستای کدکن از توابع نیشابور، شهر عطار و خیام، به دنیا آمد؛ گرچه شناسنامهاش ۳۱ روز زودتر، ۱۹ شهریور را ثبت کرده. پدر و مادر فاضلش در آموزش فرزندی که چون خواهر و برادری نداشت، زودتر از همه به کوچه میرفت و دیرتر از همه میآمد، چنان کوشیده بودند که از خواندن و نوشتن فراتر رفته بود و در هفت هشتسالگی بر حاشیهی کتاب ایراد عربی هم نوشته بود. در هشت نهسالگی همپای طلبههای هجده نوزدهساله پای درس نشست و حافظهی بینظیرش او را شهرهی محافل مشهد کرد. او که بهصورت آکادمیک مدرسه نرفته بود، سال ۱۳۴۱ بهطور متفرقه آزمون داد و دیپلم گرفت و با رتبهی یک وارد دانشگاه مشهد شد و سال ۱۳۴۸ با پایاننامهی «صور خیال در شعر فارسی» از رسالهی دکتری دفاع کرد و هیئت علمی دانشگاه تهران شد.
شفیعی سال ۱۳۳۸ در حسینیهی ارشاد به خواست دکتر شریعتی مقالهای دربارهی خدمات مسلمانان به جهان علم نوشت که منتشر شد و مورد لطف محمدرضا حکیمی نیز قرار گفت. گفته میشود مراودهاش با شریعتی او را که از هفتسالگی غزل و قصیده میگفت، به شعر نیمایی علاقهمند کرد. سال ۱۳۴۱ همراه با نعمت میرزاده (م. آزرم) سرپرستی مجلهی خراسان را بر عهده داشت. سال ۱۳۴۹ ازدواج کرد و فرزندانش را جلال و علی و زهرا نام نهاد.
او پیش از استادی دانشگاه تهران، مدتی هم در بنياد فرهنگ ايران و كتابخانهی مجلس سنا مشغول بود و سپس بهعنوان استاد دانشكدهی ادبيات تهران در رشتهی سبكشناسي و نقد ادبي به كار مشغول شد. شفیعی کدکنی سفرهایی برای تدریس یا مطالعه به کشورهای خارجی داشت که از سال ۱۳۵۲ آغاز شد؛ از انگلستان تا بعدها در سالهای متمادی به دانشگاه پرینستون و هاروارد آمریکا و ژاپن. یک بار هم سال ۱۳۶۹ با اخوان ثالث به دعوت خانهی فرهنگهای جهان به آلمان سفر کرد. سال ۱۳۸۸ هم بار دیگر به آمریکا رفت تا دربارهی تاریخ و تطور فرقهی کَرامیه تحقیق کند و پس از نه ماه به ایران و تدریس در دانشگاه تهران بازگشت. او سفرهایی هم به هلند و فرانسه داشته است.
محمدرضا شفیعی کدکنی، عکس از مهرداد اسکویی
موسیقی و شعر
شفیعی کدکنی معتقد است شعر رستاخیز کلمات است و تجلی موسیقایی زبان. شاید بهخاطر این توجه او به موسیقی حروف و کلمات است که موسیقی در شعرش نیز پرجلوه و غنی است. ایشان در کتاب «موسیقی شعر» اصطلاحاتی مانند موسیقی کناری، بیرونی، درونی و معنوی را به جامعهی ادبی معرفی کرد. همچنین چندین شعر او در قالب آثار آوازی و موسیقایی وارد شده که به نظر میرسد به نمرهی قبولی آزمون نیمایی در موسیقی کمک کرده باشد، چراکه معمولاً اهالی موسیقی بهندرت به نیمایی اقبال نشان دادهاند؛ البته به استثنای اشعاری که از اخوان ثالث خوانده شده است.
تصویر کتاب «موسیقی شعر» اثر استاد محمدرضا شفیعی کدکنی
مثلاً آثار موسیقایی متعدد بر شعر «به کجا چنین شتابان» ساخته شده که آواز شهرام ناظری در آلبوم «چشم به راه» با نام «ترانهی سفر» و تصنیف «به کجا چنین شتابان» با آهنگسازی و آواز زیبای دشتی مهدی حبیبی و آهنگ «گون» علیرضا عصار در آلبوم «نهان مکن» چند نمونه از آنهاست. البته شهرام ناظری در آلبوم «سِفر عسرت» که تقریباً سراسر شعر نوست، با چند قطعه به نام «چگور ناامیدان» هم سراغ شعر شفیعی رفته است. همچنین او قطعهای با نام «سرود قطعهی اناالحق» را هم از اشعار کدکنی خوانده است.
یا آواز محمدرضا شجریان بر شعر «ای مهربانتر از برگ در بوسههای باران» در آلبوم «فریاد» شنیدنی است. شجریان تصنیف «بزن این زخمه» را هم براساس شعر شفیعی خوانده است. هوشنگ کامکار «کوچ بنفشهها» را با آواز «حمیدرضا نوربخش» ساخته و فرهاد مهرداد هم در آلبوم «از دیروز تا همیشه» سراغ «کوچ بنفشهها» رفته است.
همایون شجریان چند شعر م.سرشک را خوانده؛ ازجمله قطعهی «قیژک کولی» را در آلبومی به همین نام و با آهنگسازی حمید تبسم. حمید تبسم در آلبوم «به نام گل سرخ» با خوانندگی سالار عقیلی هم آهنگساز اشعاری از کدکنی بوده و شفیعی خود نیز شعر «گل سرخ» را در این آلبوم دکلمه کرده است. سالار عقیلی در آلبوم «نگاه آسمانی» و قطعهی «یک مژه خفتن» هم از شعر م.سرشک بهره برده.
همچنین علیرضا قربانی در آلبوم «سوگواران خاموش»، حبیب محبیان در ترانهی «نفس» از آلبوم «بزن باران» و آرمان گرشاسبی در ترانهی «مستم از» در آلبوم «از تو گفتم» بهسراغ اشعار شفیعی رفتهاند. البته دیگرانی چون محمد معتمدی هم سراغ اشعار شفیعی کدکنی رفتهاند و تعداد آهنگها براساس اشعار او بیشتر از اینهاست. آنچه نوشتیم تنها نمونههای مشهوری از آنها بود.
محمدرضا شفیعی کدکنی و محمدرضا شجریان در کنار هم
مضامین اشعار شفیعی کدکنی
شفیعی کدکنی زبان شعری ادیبانه و فصيحی دارد که در عین حال، صمیمی و احساسمند و همهفهم است؛ با موسیقی روان و زبان تصویری خلاق و بدیع و تمثیل و کنایات فراوان. از نظر محتوا میتوان گفت شعر شفیعی جویبار مضامین مختلف است که هم اشعار سمبولیک و اجتماعی را میتوان در آن دید، هم صدای عشق، طبیعت، عرفان، مقاومت، امید و آرمانخواهی را میتوان در آن شنید. خلاصه که شعر او شعر زندگی است: «پس در کجاست شعر اگر نیست آنجا که زندگی است؟»
طبیعت:
کافی است فقط به عنوان شعرهای او نگاهی بیندازیم: قطرهی باران، شکوفهی بادام، گل آفتابگردان، گون و... و فراوانی عباراتی مثل پاییز، صبح، زمستان، شیپور اطلسیها، ستون گردباد، باران و... . شعر او آنقدر با طبیعت عجین است که میسراید: «امروز احساس میکنم/ که واژههای شعرم را/ از روی سبزههای بهاری برداشتهام». البته طبیعت در بیشتر موارد قالبی است که مضامینش را به کنایه و تمثیل در بستر آن به تصویر درآورد.
گاهی در برخی شعرها جز عناصر طبیعی هیچ چیزی نیست. انگار دارد یک چرخهی طبیعتگردی را ترسیم میکند. «شاخه در باد و تصویر در آب/ آب در جوی و جوبار در باغ/ باد در نیمروز بهاری/ وین همه در شد آیند جاری» طبیعتی که بحرانش این روزها دامن بشر را گرفته است: «تا با کدام دمدمه خاکسترش کنند/ در کورهی مخاصمه/ یا کام اژدها/ سطل زباله است زمین/ در فضا/ رها»
امید:
مرتضی امیری اسفندقه در شعری در ستایش شفیعی کدکنی میگوید: «شعر شفیعی شعر آزادی است/ در ناامیدیها به کار آمد» و بهواقع شاعری که اهل «بودن و سرودن» است و نشستن را برنمیتابد و در کار «رنگ سکون را زدودن» است، دستگیر در ناامیدیها باید باشد:
«من در مدار خویش/ هرگز قدم برون ننهم از طریق عشق/ حتی اگر شما/ همه/ یک روز/ خسته شوید و شیوهی خود را رها کنید»
یا:
«میآید، میآید/ مثل بهار از همه سو میآید/ دیوار یا سیم خاردار نمیداند»
این دیگر فقط امید نیست، فلسفهی امید و انتظار است:
گر سنگپشت دره داند و گر نداند
خورشید مهربان را نور و نثار باقی است
این راز بشنو از من هرگز مگو جهان هیچ
هرگز مگو جهان پوچ، تا انتظار باقی است
استاد محمدرضا شفیعی کدکنی
مضامین حماسی، اجتماعی:
شفیعی کدکنی را باید در زمرهی شاعران اجتماعی دانست، مخصوصاً در دههی چهل و پنجاه بازتابی از انسان و جامعهی ایرانی را در شعر او میتوان دید که در همان رمزهای عناصر طبیعی و نمادها و کنایهها پیچیده شده. درواقع او طبیعت را برای بازنمایی انسان و بیان سمبولیک به کار برده است. او در خاطراتی شیرین از تأثیرپذیریاش از آزادگی فرخی یزدی در نوجوانی یاد میکند. حمید زرینکوب اشعار او را با عنوان شعر نوحماسی و اجتماعی میخواند.
از شعر چریکی در رثای مبارزان سیاسی تا عرفان سرخ حلاج و نگاه اجتماعی به عرفان و کنکاش در «درویش ستیهنده» تا شعر ضدآمریکایی نیویورک، شعر برای کودک آفریقایی و نگاهی که بیخبری از اینها را بیگانگی از خداوند میداند، همه از نگاه حماسی در جان و جهان شعری و زیستی شفیعی نشانه دارد:
آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند
رفتند و شهر خفته ندانست کیستند
همچنین دغدغهی فرهنگ و سنت ایرانی در اشعار او همواره پررنگ بوده که به اجتماع پیوند میخورد:
«ای تاکهای مستی خیام/ بر داربست کهنهی پاییز/ من با زبان مردهی نسلی/ که هر کتیبهاش/ زیر هزار خروار خاکستر دروغ مدفون شده است/ با که بگویم/ طفلان ما به لهجهی تاتاری/ تاریخ پرشکوه نیاکان را/ میآموزند»
فلسفه و عرفان:
از مضمون عرفانی هم نمیتوان چشم پوشید که نسبت به دیگر مضامین، مضمون نسبتاً نادری در شعر نیمایی است:
«صدا آرایش مرغ است و مرغ/ آرایش شاخ درخت باغ/ درخت آرایش صبح است و/ صبح از باد در اشراق/ کنون دریافتی کز چه/ ندارد زندگی آرامشی/ وقتی صدایی نیست در آفاق»
اسطورهستایی:
شفیعی کدکنی آشنایی کاملی با فرهنگ و میراث ادبی و دینی این سرزمین دارد. و تجلی اسطورههای ادبی، حماسی، مذهبی و عرفانی در شعر شکوهمند او متجلی است. از شعرهایی که برای خیام، سهروردی، رودکی و حلاج گفته تا اشارات آشکار یا نمادین در شعرها به رستم، سیاوش، مزدک، دجال و... همچنین تلمیحات متعدد ادبی از اسطورهها یا تعابیر دینی چون حضرت ابراهیم، حضرت سلیمان یا تعابیر دینی و قرآنی که فراوان در شعر او وجود دارد. او در جایی نیز گفته است برای من ایران در جانب اسلامی و با فرهنگ اسلامیاش با عینالقضات و حلاج و سهروردی و روزبهان و زرتشت و خضر و موسی و سیمرغ عزیزتر است از ایران هوخشتره و مردی که بر دریا تازیانه میزند.
از سرودهها و اشعار و آثار علمی و تحقیقی شفیعی کدکنی
اولین سرودههای شفیعی کدکنی سال ۱۳۴۴ با کتاب «زمزمهها» منتشر شد که فقط شامل غزل بود. شفیعی با «شبخوانی» در همان سال وارد دنیای نیماییسرایی شد و در سالهای مختلف دفترهای شعر جدیدی منتشر کرد که بعدها همهی آنها در سه مجموعه شعر «هزارهی دوم آهوی کوهی»، «آیینهای برای صداها» و «طفلی به نام شادی» گرد آمدند. خبرهایی هم از مجموعهی در حال انتشاری به نام «نامهای به آسمان» به گوش میرسد.
«آیینهای برای صداها» شامل هفت دفتر شعر است: «زمزمهها»، «شبخوانی»، «از زبان برگ»، «در کوچهباغهای نشابور»، «مثل درخت در شب باران»، «از بودن و سرودن» و «بوی جوی مولیان». «هزارهی دوم آهوی کوهی» که بیشتر اشعار بعد از سال ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ را دربرمیگیرد، سال ۱۳۷۶ چاپ شد و شامل دفتر شعرهای «مرثیههای سرو کاشمر»، «خطی ز دلتنگی»، «غزل برای گل آفتابگردان»، «ستارهی دنبالهدار» و «در ستایش کبوترها»ست. «طفلی به نام شادی» که سال ۱۳۹۹ منتشر شد بیشتر شعرهای بعد از سال ۱۳۷۵ را دربرمیگیرد و شامل پنج دفتر «زیر همین آسمان و روی همین خاک»، «هنگامهی شکفتن و گفتن»، «از همیشه تا جاودان»، «شیپور اطلسیها» و «در شب سردی که سرودی نداشت» میشود.
مجموعه شعرهای «آیینهای برای صداها»، «هزاره دوم آهوی کوهی» و «طفلکی به نام شادی» اثر استاد محمدرضا شفیعی کدکنی
نقد، تحقیق و ترجمه
شفیعی کدکنی که حفظ و احیای سنت ادبی و عرفانی ایرانیاسلامی مرهون همت بلند ایشان است، آثار تحقیقی بسیاری تألیف کرده که نمیتوان به همه پرداخت، ولی در چند گونهی مختلف میتوان از آنها یاد کرد.
- م.سرشک با «شاعر آینهها» بیدل را که نماینده و نمونهی کاملی از یک سبک ادبی است (سبک هندی) به جامعهی ادبی ایران معرفی کرد.
- «شاعری در هجوم منتقدان» در معرفی حزین لاهیجی که البته فقط معرفی او نیست و گفته میشود منبع مهمی دربارهی نقد ادبی و شیوههای نقد ادبی است.
- تحقیقات عمیق دربارهی «کرامیه»، حاملان اولین تجربههای زهد در شعر فارسی و جریانی مؤثر در صفبندیهای سیاسیاجتماعی جهان اسلام و ارتباط آنها با تصوف خراسان.
- نقد و تحقیق «صور خیال در شعر فارسی» و «موسیقی شعر».
- گزیدهشعرهای مختلف از بزرگان شعر فارسی ازجمله دیوان شمس، غزلیات عطار، غزلیات و قصاید سنایی، انوری یا معاصرانی مثل ملک الشعرای بهار.
- تصحیح انتقادی متون کهن مانند مجموعه آثار عطار، منطق الطیر عطار و مختارنامه، الهینامه، اسرارنامه، مصیبتنامه، همچنین «اسرارالتوحید» با مقدمه و توضیحات گسترده دربارهی شخصیتها و احوالاتشان.
- تصحیح انتقادی «تاریخ نیشابور»، کتاب پراهمیتی دربارهی فرهنگ و هویت نیشابور با اعلام فرهنگیجغرافیایی پرشمار که شفیعی وقت بسیاری برای آن گذاشت.
- ترجمه: از عربی ترجمه و تعلیقات «آفرینش و تاریخ» اثر مطهربنطاهر مقدسی، «رسوم دارالخلافه» از هلابنمحسن صابی. و «آوازهای سندباد» و «تصوف اسلامی و رابطهی انسان و خدا» اثر رینولد نیکلسون از زبان انگلیسی و... .
استاد محمدرضا شفیعی کدکنی در حال تدریس در دانشگاه تهران
- علاوهبر اینها ایشان قریب به صد مقاله در نشریات مختلف به چاپ رساندهاند که همگی در کتاب «با چراغ و آینه»، در جستوجوی ریشههای تحول شعر معاصر ایران» گردآوری شدهاند. «با چراغ و آینه» که به قول مقدمهی ایشان موضوع اصلی آن بازتاب ادبیات و شعر مغربزمین بر شعر نوی فارسی است، به زوایای مختلف شعر شاعران بسیاری چون پروین، فروغ، اخوان، شاملو و... میپردازد. این کتاب نوشتههای قدیمی ایشان از سال ۱۳۴۲ تا همین دهههای منتهی به چاپ کتاب را شامل میشود. او میگوید شعر همچون هر هنری خیابانی است دوطرفه؛ هنرمند از سویی میرود و جامعه و تاریخ از سوی دیگری. اگر از طرف مقابل نشانهی پذیرفتن دیده نشود، هنر راستین به سامان نرسیده است. شعر حقیقی باید بر زبان همگان یا بخشی از جامعه جاری باشد؛ مثل ایرج و پروین و فروغ و اخوان و شهریار و شاملو و بهار.
شفیعی معتقد است تحولات شعر معاصر فارسی از ترجمه متأثر است و میگوید من از جوانی تحتتأثیر شعر ملل دیگر بودهام و علم اجمالی داشته و مضامین و حال و هوای شعر آنها وارد ضمیر شعرم شده و از ایشان تأثیر پذیرفتهام؛ نه در رتوریک آن یا در تصاویر آن، بلکه در ساختار ذهنی و فضای عام آن. از آنها آموختم که چگونه به درخت یا باران یا به پرنده نگاه کنم. ساختار الیگوریک شعر من وامدار این ویژگی شعر فرنگی است. مثلاً «ای خوشا شادی آغاز و خوشا صبحدما/ ای خوشا جاده و بر جاده نهادن قدما»، از همسرایی با منوچهری و برتولت برشت شکل گرفته است.
چنانچه خود شفیعی کدکنی اهل علم و تحقیق است، دربارهی ایشان نیز مقالات و پایاننامه و تحقیقات بسیاری نوشته شده؛ ازجمله کتابهای «شعر زمان ما» و «سفرنامهی باران» که شامل چندین مقاله در مورد آثار ایشان است و همچنین «مردی است میسراید» که در نوشتن این یادداشت از این منابع هم بهره بردیم.
در قدمی کوچک در قدردانی از محمدرضا شفیعی کدکنی، جامعهی هنری در مهر ۱۳۹۸ و در هفتمین دورهی جشنوارهی بینالمللی هنر برای صلح، «نشان عالی هنر برای صلح» را به پاس تلاش چشمگیر ایشان در اعتلای فرهنگ و ادب پارسی به او اهدا کرد.
مطالب مرتبط:
یادداشت: نگاهی به حضور نمادین کودک در شعر شفیعی کدکنی