نام «شجریان» در کشور ما عجین با «ربنا» است. «ربنا» مناجاتی است که شجریان آن را تمرینی و از روی نسخه جواد ذبیحی خواند اما نتیجه این تمرین آنقدر موفق بود که به مدت ۳۰ سال در دقایق نزدیک به افطار از تلویزیون پخش میشد و باعث محبوبیت و نوستالژی چند نسل از «ربنای شجریان» شد. نوستالژیای که این سالها هرچند دستمایه تولید محتوای سطحی خاطرهبازها و هم وعده وعیدهای سیاسی شده باشد باز هم جایگاهش دست نیافتنیست.
«هوشنگ ابتهاج» یا سایه یکی از شاعرانیست که همکاری زیادی با محمدرضا شجریان داشته است و معروفترین و پرتکرارترین روایت همکاری او با شجریان که در صفحات مجازی ذکر میشود مربوط به قطعه «ایران ای سرای امید» است. اما سایه، خاطرهها و حرفها و گفتنیهای دیگری هم درباره شجریان دارد که در کتاب «پیر پرنیاناندیش» از آنها سخن گفته است. یکی از این سخنها درباره «ربنای شجریان» است و آنچه که از نظر سایه باعث به دل نشستن مناجات ربنا شده است:
ربنا (1)
ماه رمضان است و دم افطار. تلویزیون ربنای استاد شجریان را پخش میکند. سایه از همان «ربنا» اول منقلب میشود. به خود میپیچد... اشک از چشمش میجوشد. بیتاب شده است....
آرامتر که میشود با چشم و چهرهای سرخ و صدایی که هنوز هیجان دل بیقرارش را بازتاب میدهد، میگويد:
○ این کاریه که میتونی دست بگیری و ببری، به تمام کشورهای عربی و با افتخار بگی اگه میتونین مثل این بخونین... این کار نظیر نداره آقای عظیمی! شاهکار بزرگ شجریانه. هیچکس نمیتونه این طور بخونه.... هیچکس.
*حتی خود استاد شجریان؟
○ حتی خود شجریان.... خیلی کار عجیبیه. خیلی عجیبه.... رفته تو استودیو که به بچهها بگه این طوری بخونین ضبط کردن و شده این ربنا ... شجریان نوار اصلی این ربنا رو به من داد که دیگه ندارمش. من اول نمیدونستم چیه. وقتی شنیدم حیرت کردم. هیچکس نمیتونه اینو بخونه... چه صدای حیرتآوری! اصلاً به صدای زمینی نیست... سرش را تکان میدهد. شاهکاره. چه حالت و التماسی تو این «ربنا»ها هست (به گریه میافتد) فقط صدا نیست. یک نوازشی توش هست؛ انگار داره با خدا معاشقه میکنه. همه نیازهای بشری تو این صدا هست.... بهش گفتم آقای شجریان اینو تو چه مایهای خوندی؟ نگاهم کرد. واقعاً نمیشه گفت تو شوره، افشاریه، چیه... خیلی عجیبه!
ربنا (۲)
امروز هم جلسه حافظ خوانی ما طول کشید.... سایه تدارک افطار دیده بود. هنگام پخش ربنای استاد شجریان از تلویزیون، گفت:
آقای عظیمی یه چیزی در درون ما هست که نمیشه ازش منصرف شد. من با خودم خیلی روراستم. از خودم سؤال میکنم، چند درصد به خاطر زیبایی صدای شجریانه که وقتی «ربنا» میخونه، تو خوشت میاد؟ چه درصدی، اون توها در درون تو یه چیز دیگه هست، که به تو لذت میده؟ میفهمید چی میخوام بگم؟ من این قدر سهلانگار نیستم. همیشه دارم میکاوم. خودمو خیلی هم سختگیرم درباره خودم. مغز من (با دست سرش را نشان میدهد) میگه: «چو رفتی رفتی» اما این مال اینجاست [=مغز] اما آدم همه چیزش تو مغزش نیست. تو منطقش نیست. دیروز دیدید که وقتی ربنا رو گوش میکردم داشتم دیوانه میشدم. خب این چیه؟... من خودمو گول نمیزنم و نمیگم فقط زیبایی و قدرت این صداست. بله این هست ولی همه این نیست. یه نیازهای عمیق انسانی هست که مذهب بهش پاسخ میده و واسه همین هم مذهب برقرار مونده. حتی آدمهایی که به این حرفها اعتقاد ندارن یه چیزهای دیگه رو جانشینش میکنن. وانگهی در درون آدمی یه چیزی هست که تهنشست شده از قرون و کار خودشو میکنه.
استاد شجریان می خواند: «ربنا افرغ علينا صبراً ...» و سایه باز به گریه میافتد.