مجله میدان آزادی: چهارمین صفحه پرونده پرتره هایائو میازاکی به پنجمین انیمیشن سینمایی جناب میازاکی یعنی «همسایه من توتورو» (となりのトトロ) اختصاص دارد. در ریویوی خانم مریم رحیمیپور، نقد و بررسی و گزارش جزئیات همسایه من توتورو را بخوانید:
مادربزرگ میگوید: «سوسوآتاری تو خونههای خالی و قدیمی زندگی میکنه، اونا همه جا رو پر از دوده میکنن، منم وقتی بچه بودم میتونستم ببینمشون. پس شما هم اونها رو دیدین!» و داستان از همین نقطه آغاز میشود؛ دنیا چیزهایی دارد که آدمبزرگها نمیبینند و فقط به چشم بچهها میآید.
مخاطب اگر با آثار هایائو میازاکی آشنا نباشد، انتظار دارد بعد از اینکه «مِی» و خواهر بزرگش «ساتسوکه»، موجودات سیاهرنگ بهظاهر شرور را میبینند، داستانی رعبآور آغاز شود. اما آثار میازاکی در دنیای بچهها رقم میخورد؛ جایی که واقعیت و خیال درهم آمیخته و هیولاها را هم میتوان دوستهای خوبی به حساب آورد و در این دنیا همه چیز همانطور که مادربزرگ میگوید، قبل از اینکه بفهمید، تمام میشود.
«همسایهی من توتورو از زمانهای قدیم در جنگل زندگی میکند.»
انیمهی «همسایهی من توتورو» محصول سال 1988 میلادی است؛ زمانی که شخصیتهای داستانهای کودکان هنوز درگیر مسائل جدی و تلخ زندگی بودند. «مِی» و «ساتسوکه» هم از همان شخصیتهای قدیمی هستند؛ دو خواهر که همراه با پدرشان به یک روستا نقلمکان میکنند. فضای روستا آرام است و بچهها هم بینهایت شاد و سرزنده به نظر میرسند اما غیبت مادر باعث میشود که بیننده در همان ابتدای داستان احساس کند یک چیزهایی سر جایش نیست. هرچند وقتی ساتسوکه پشت دوچرخهی پدرش فریاد میزند: «داریم میریم عیادت مادر»، خیال بیننده راحت میشود. دنیای این دو خواهر آنقدرها تلخ نیست و امیدواریم که تا انتهای قصه، مادر آنها هم بهبود پیدا کند. به نظر میرسد بیماری مادر و بستری شدن او در بیمارستان از کودکی سازندهی اثر الهام گرفته شده است. مادر میازاکی نیز بهعلت بیماری سل مدتی بیمار و در بیمارستان بستری بود و در نهایت بهبود یافت.
این انیمه دومین اثر میازاکی در استودیو جیبلی (Studio Ghibli) است. محصولی که او را در مسیر موفقیت قرار داد و به حدی از شهرت رساند که تصویر توتورو در لوگوی این شرکت انیمهسازی، جای گرفت. بعضی معتقدند که میزان محبوبیت توتورو در بین ژاپنیها بهاندازهی محبوبیت شخصیت «وینیپو» در بین کودکان بریتانیا است و حتی میتوان این شخصیت را دوستداشتنیتر از «میکیموس» دانست. توتورو در بعضی از آثار دیگر استودیو جیبلی نیز دیده میشود و حتی در بخشی از انیمیشن «داستان اسباببازی» سه، عروسک توتورو در کنار «وودی» به نمایش در میآید.
داستان این انیمه بهنوعی برگرفته از تأثیرات جنگ جهانی دوم بر زندگی میازاکی است. شخصیت توتورو از شهر توکوروزاوا میآید؛ نزدیک به جایی که میازاکی در آن بزرگ شده است. و او خاطراتی از کودکان آن منطقه دارد که اغلب نام این شهر را به اشتباه «توتورو» تلفظ میکردهاند.
مِی و ساتسوکه، مسافران دنیای خیال
شخصیتهای داستان در عین سادگی جذاب و دوستداشتنی هستند. مِی نمایندهی همهی کودکان دنیا و صاحب اصلی جهان خیالی قصه است. اوست که اولین بار توتورو را ملاقات میکند. رفتارهای مِی برای کسانی که کودکی در اطرافشان داشته باشند بینهایت آشناست. مثلاً در بخشی از داستان پدر پشت میزش مشغول کار است و مِی در باغ بازی میکند. او ناگهان از راه میرسد و چند گل زردرنگ کوچک را در یک ردیف روی میز پدرش میگذارد. پدر که بهظاهر درگیر یک مسئلهی کاری جدی است با دیدن گلهای مِی لبخند میزند. انگار میازاکی از همهی حرکات ظریف بچههای واقعی، نکتهبرداری کرده و آنها را در صحنههای اثر خود گنجانده است.
«ساتسوکه» شخصیت سرزنده و بهظاهر بیخیالی دارد اما مسئولیتپذیری در جزئیات رفتارش مشخص است. صحنهی روز اول مدرسه این وجه شخصیت او را بهخوبی نمایش میدهد. او زودتر از پدر از خواب بیدار شده و صبحانه و ناهار پدر و خواهر کوچکترش را آماده کرده و حالا دوستش را صدا میزند که به مدرسه بروند. پدر با تعجب میپرسد: «به همین زودی دوست پیدا کردی؟» و وجه سرزندهی شخصیت او نمایان میشود.
ساتسوکه در سالهای پایانی کودکی است و دنیای خیالی کمکم برایش محو میشود. به همین دلیل از اینکه مثل خواهرش توتورو را ملاقات نکرده ناراحت است اما در نهایت میازاکی به ما نشان میدهد که او هم هنوز از جهان خیال دور نشده و میتواند از این جهان برای نجات خواهر کوچکش و حل کردن مسائل دنیای بزرگترها کمک بگیرد.
پدر، شخصیت بزرگسال داستان است. او در جهان خیالی بچهها حضور ندارد، توتورو را ملاقات نمیکند یا ارواح سیاه کوچک را نمیبیند، اما در صحنهای از داستان که توتورو بذرهای مِی را به یک درخت بزرگ تبدیل میکند، پدر به سایهی درخت لبخند میزند و همین نشان میدهد که دنیای کودکانش را بهخوبی درک میکند.
توتورو علیرغم ظاهرش یک هیولای مهربان است که به بچهها کمک میکند تا در باران به خانه برسند یا خواهر کوچکتر خود را پیدا کنند. هیولای مهربانی که بعدتر در دیگر آثار مشهور جهان مورد اقتباس قرار میگیرد، از جمله شاید بتوان ایده و مضمون کلی «کارخانهی هیولاها» را متاثر ازهمسایه من توتورو دانست؛ «سالیوان» هیولای مهربان این قصه، برای «بو» دختر بامزه و کوچک این انیمیشن، مثل توتورو برای مِی و ساتسوکه عمل میکند و او را به خانه برمیگرداند.
«درست مثل یک رویا بود، ولی رویا نبود.»
روند داستان در کنار جزئیات شخصیتپردازی سبب میشود که بیننده در یک رفت و برگشت مداوم از خود بپرسد: «این دنیای خیالی واقعاً وجود دارد یا نه؟» اما به نظر میرسد میازاکی عامدانه چنین فضایی ایجاد کرده تا شما را با جادوی خیال تنها بگذارد. همانطور که مِی و ساتسوکه از خواب بیدار میشوند و میبینند که درخت بزرگ جلوی خانهشان دیگر وجود ندارد و بهجایش چند جوانهی کوچک داخل باغچه است. در نگاه آنها و البته در نگاه میازاکی، فرقی نمیکند، در هر صورت به اندازهی شب قبل خوشحال هستند و میگویند «درست مثل یک رویا بود، ولی رویا نبود.» شاید این جمله خلاصهي همهی آن چیزی باشد که بیننده از این داستان دریافت میکند.
«همسایهی من توتورو را فقط زمانی میتوانی ببینی که کودک باشی.»
صحنهپردازی این انیمه هم به وجه خیالانگیز آن کمک میکند. تعداد زیادی صحنه از نمای دور و بدون هیچ دیالوگی به نمایش درمیآید اما احساسات شخصیتها و حالوهوای آن مکان را بهخوبی انتقال میدهد. میازاکی برای نمایش احساسات کمتر از کلمات و بیشتر از تصویرها کمک میگیرد. مثل صحنهای که مِی و ساتسوکه از تشدید بیماری مادر غمگین هستند و کف خانه دراز کشیدهاند.
«و این، چه ملاقات حیرتانگیزی است!»
اثر با موسیقی و تیتراژ پایانی، یک جمعبندی باشکوه دارد. موسیقی پایان اثر یک ترانهی شاد کودکانه به زبان ژاپنی است. خوانندهی غیرژاپنیزبان چیز زیادی از آن نمیفهمد اما تکرار نام «توتورو» با ریتم خاص در ذهنش میماند. از طرفی تصاویر پایانی تیتراژ غیرمستقیم به بیننده خبر میدهند که حال مادر، بهبود مییابد و بچهها صاحب یک خواهر یا برادر دیگر میشوند؛ پایانی خوش که جهان داستان را تکمیل میکند. تقریباً کل ماجرای داستان در متن ترانهی پایانی گنجانده شده: «یک نفر دور از چشم همگان، آجیلها را در راه انداخته است. آنها وقتی سبز میشوند که تو رمز مخفی برای ورود به جنگل را پیدا میکنی. بهزودی ماجراجویی شگفتانگیزی آغاز خواهد شد. همسایهی من توتورو، از زمانهای قدیم، درون جنگل زندگی میکند. همسایهی من توتورو را فقط زمانی میتوانی ببینی که کودک باشی و این، چه ملاقاتِ حیرتانگیزی است.»