مجله میدان آزادی: یکی از نشانههایی که ثابت میکند یک فیلم یا سریال موفق بوده است این است که مخاطبان، به جای نام اصلی بازیگران از نام کاراکتر آنها استفاده کنند. این اتفاق برای برایان کرینستون در بریکینگ بد افتاد و کرینستون از بعد از این سریال تبدیل شد به «والتر وایت»؛ همان معلم شیمی نابغه! در صفحه بیست و نهم از پرونده «هزار و یک سریال» به سراغ سریال «بریکینگ بد» (Breaking Bad) که بیتردید از پربینندهترین سریالهای تاریخ است رفتهایم.
«برایان کرانستون» و «آرون پال» در سریال «بریکینگ بد»
اعلام خبر مرگ، با آدمی چه میکند؟ وقتی شخصی خبردار شود بهزودی خواهد مرد، چه واکنشی نشان خواهد داد؟ آیا خودش را به صراط مستقیم هدایت میکند یا برعکس افسارگسیخته میشود؟ پاسخ، به جهانبینی آن شخصیت و نوع نگاه او به زندگی بستگی دارد. با دیدن سریال «بریکینگ بد» به پاسخ این پرسش عمیق و چرایی آن خواهید رسید.
پخش سریال «برکینگ بد» از سال ۲۰۰۸ شروع شد و آخرین فصل آن در ۲۰۱۳ اتمام یافت. وینس گلیگان، کارگردان و تهیهکنندهی سریال برای پیدا کردن یک کمپانی که ساخت این سریال را تقبل کند با مشکل جدی روبهرو بود. گرچه گلیگان سابقه نوشتن سریال «پروندههای اکس» را در کارنامه داشت اما مشکل سریال جدید او این بود کمپانیها از او میپرسیدند آخر داستان چگونه تمام میشود؟ و او پاسخی برای این سؤال نداشت. هرچند او بهخوبی پایان داستان را میدانست اما پایانبندی طوری بود که نمیتوانست از آن بگوید، چون در واژهها نمیگنجید. برای همین هم کمپانیهای معروف با او همراهی نکردند و البته بعداً بهشدت پشیمان شدند! در نهایت سریال بریکینگ بد از شبکهی ایامسی آمریکا پخش شد.
داستان سریال بریکینگ بد از چه قرار است؟
[از این پاراگراف خطر لو رفتن قصه وجود دارد]
والتر وایت (برایان کرانستون) یک معلم شیمی است که بههمراه همسر و دو فرزندش در منزلی که هنوز متعلق به بانک است زندگی میکند. او مجبور است دو شیفت کار کند تا بتواند از پس پرداخت وام خانهی ویلایی گرانقیمتشان در یک محلهی لاکچری و نیز سایر مخارج زندگی بربیاید. شروع و پیدایش شخصیت دوم والتر وایت یا آقای هایزنبرگ از نقطهای رقم میخورد که او گرفتار سرطانی فراگیر میشود و به تشخیص پزشک، مهلت زندگیاش بهسرعت رو به اتمام است،.در صورتی که مدت زیادی نیست خانوادهای دست و پا کرده و زن و فرزند دارد. او نگران آیندهی خانواده است بنابراین تصمیم میگیرد هر طور شده روحش را در قبال پول به ابلیس بفروشد و وجدانش را زیر پا بگذارد. چطور؟
والتر وایت با یکی از شاگردان قدیمیاش (آرون پاول در نقش جسی) برخوردی اتفاقی دارد. جسی یکی از افراد خردهپا در زمینهی خرید و فروش مادهی مخدر متاآمفتامین با نام تجاری شیشه است. جسی در حین فرار از دست سربازرس شهر (دین نورین در نقش هنک شریدر) که اتفاقاً باجناق والتر وایت است با والتر روبهرو میشود. هنک شریدر با یک احوالپرسی ساده از کنار والتر عبور میکند و تعقیب و گریزش را ادامه میدهد که البته این تعقیب و گریز تا انتهای داستان ادامه دارد و ژانر داستان را معماییجنایی و دلهرهآور میکند.
وقتی والتر وایت متوجه میشود که ماجرای جسی چیست و مادهای شیمیایی با نام شیشه اینقدر ارزش دارد که تاجران زیادی را جذب خودش کرده و بازار بسیار خوب و پردرآمدی دارد، تصمیم میگیرد بهعنوان سازندهی شیشه وارد این بازار و این بازی شود. ساخت شیشه برای والتر که یک نابغهی شیمی است و به قولی کیمیاگری هم میکند، کار آسانی است، آن هم شیشهای با درجه خلوص بالا و کیفیتی که نظیرش در بازار مواد مخدر نبوده. او برای رد گم کردن و در رفتن از دست باجناقش، موهایش را از ته میزند؛ نامش را به هایزنبرگ تغییر میدهد و شیطان درونش را بیدار میکند. در نتیجه او به یک ضدقهرمان تبدیل میشود. اما ضدقهرمانی که هر چه از سریال میگذرد، بینندگان او را بیشتر و بیشتر دوست دارند و گرچه یک خلافکار به تمام معنا میشود اما بینندگان حق را تمام و کمال به او میدهند و با او همدلی میکنند و دوست دارند موفق شود. عجیب است، نه؟
روح هایزنبرگ بر فراز شهر
کارتلهای مواد مخدر نمیدانند چه کسی این ماده را میسازد. فقط میدانند سازنده شخصی به نام هایزنبرگ است که معلوم نیست کیست و کجاست. آنها بهخاطر کیفیت بالای شیشههای هایزنبرگی، حاضرند برای خریدش چندین برابر نرخ معمول بپردازند و طبعاً چندین برابر هم سود ببرند. والتر وایت شمارهی دو با سرعت خوبی به هدفش رسیده است. او با سرعت نور آنقدر پول به دست میآورد که وقتی همسر اسکارلت متوجه میشود، مجبور است از ترس مالیات و مسائل حقوقی جایی اجاره کند و پولهای نقد را دستهدسته انبار کند و سپس مشغول پولشویی شود.
سریال «بریکینگ بد» ساخته «وینس گیلیان»
راز جدا نشدن دوربین از والتر وایت
داستان «بریکینگ بد» کاملاً بر مدار شخصیت اصلی آن، یعنی والتر وایت با بازی برایان کرانستون میچرخد. ما همه جا با والتر وایت همراه هستیم و این برای یک سریال طولانیمدت، کار آسانی نیست. گویی کارگردان تصمیم گرفته دوربین همیشه روی والتر وایت باشد. داستان نشان میدهد که چگونه یک انسان معمولی و مثبت، به یک اَبَرانسان البته از نوع منفی آن تبدیل میشود. این مسئله نیازمند این است که ما لحظه به لحظه همراه شخصیت باشیم. برای همین گویی دوربین به والتر وایت بسته شده است. همین مسئلهی بهظاهر ساده، وابستگی مخاطب به شخصیت اصلی را بیشتر و بیشتر میکند، طوری که سالها پس از دیدن سریال هنوز والتر وایت در ذهن او زنده است.
با این سریال استعداد فوقالعادهی برایان کرانستون بر همه ثابت شد، چراکه این بازیگر توانست ظرفیت بسیار بالایی را برای بازی در دو نقش کاملاً متضاد از خود نشان دهد. در این باره همین بس که آنتونی هاپکینز که بیشتر با فیلم درخشان سکوت برهها شناخته میشود دست به قلم شد و برای همکارش نامهای ستایشآمیز نوشت و گفت بازیگران این سریال و به نظر نگارندهی این متن کلیت فیلمنامه، یک کلاس درس کامل است. نگارندهی این متن، در کمال تواضع به فیلمنامهنویسان جوان، توصیه میکند این سریال را نه فقط از سر سرگرمی بلکه به دیدهی یک کتاب آموزش فیلمنامهنویسی تماشا کنند.
دیگر شخصیتپردازیهای بریکینگ بد
همسر والتر وایت (آنا گان در نقش اسکارلت وایت) رئیسی به تمام معناست. والتر در برابر او شبیه موشی در برابر گربه است و نمیتواند به خواستههای او نه بگوید. البته او نه فقط در برابر همسرش، بلکه در ارتباط با دیگران هم این مشکل را دارد. نویسنده توانسته در همان قسمت اول با چند سکانس شخصیت این مرد را به مخاطب معرفی کند. کسی که واقعاً ترحمبرانگیز است و مردانگیاش یک جایی گم شده و شاید حتی یادش رفته که این مردانگی گم شده است.
در ابتدا داستان با رگههای ریز اما زیرکانهی طنز، در عین سرگرم کردن مخاطب و به خنده درآوردن او، به والتر وایت شمارهی یک میپردازد و سپس بهسوی والتر وایت شمارهی دو یا هایزنبرگ میرود. اگر جسی نبود، نه والتر وایت شمارهی دویی در کار بود، نه این ثروت افسانهای. بنابراین نویسنده در این میان گریزی هم به شخصیت جسی میزند. جسی که او نیز بیبهره از این ثروت بیکران نیست، دچار افسردگی و پوچی میشود. نمیداند با این همه پول چهکار کند. متاسفانه نویسنده نتوانسته به پوچی رسیدن جسی را آنطور که باید و شاید و عمیق، نشان دهد. اینجاست که کمی داستان افت میکند، هرچند خستهکننده نمیشود و همچنان کشش دارد. در هر قسمت اتفاقی رخ میدهد که این افت داستانی را جبران کرده و ببینده را دوباره سر ذوق میآورد تا ببیند بالاخره پایان کار چه میشود.
«آنا گان» در نقش «اسکارلت وایت»
چرا بریکینگ بد یک شاهکار است و چرا باید بریکینگ بد را دید؟
شاهکار بودن این سریال به این علت که پیریزی و مهندسی آن، از همان ابتدا از روی تعقل و با حفظ اصول درام نویسی و رعایت کامل شخصیت پردازی انجام شده و انسجام خودش را تا پایان از دست نداده است. مخاطب احساس نمیکند بی جهت بالا پایین میرود، گویی او سوار بر یک چرخ و فلک شده و نرم و آرام از زمین به سمت هوا و اوج رفته و بعد دوباره همین مسیر را برگشته با این تفاوت که آسمانی که در آن بوده پر از اجرام چشمگیر و زمینی که بر آن فرود آمده، یک زمین دیگری بوده. در یک جمله میتوان گفت شاید چون جمع اضداد در این سریال، به خوبی انجام شده و معادلههای چند مجهولی یکی پس از دیگری به صورت منطقی حل شدهاند، و امر بیمنطق یا ضد منطق در آن وجود نداشت، توانست تبدیل به یک شاهکار شود.
غوغای شخصیتهای منفی بریکینگ بد یا منفیترین کاراکترها در تاریخ سریالسازی
اگر بخواهیم در یک نگاه، منفیترین شخصیت این سریال را معرفی کنیم چشممان به طور لیزری به همسر والتر وایت، میافتد. او یکی از منفورترین شخصیتهای طراحی شدهی فیلم است که ببیندگان نمیتوانند به لحاظ احساسی، حس منفی خود را نسبت به این شخصیت نادیده بگیرند. فیلمساز توانسته به خوبی و بدون کنش زیاد، به صورتی زیرپوستی، آن شیطانصفتی که در ذات اسکارلت وایت نهفته بود را آشکار سازد. کارگردان سریال، در مصاحبهاش با رسانهی نیویورک گفت وقتی به گذشته نگاه میکنم متوجه میشوم زاویه دید داستان فقط از نگاه والتر بوده است. این یعنی مخاطب از اندرونِ دل، و انگیزههای همسر والتر خبر ندارد پس نمیتواند با او هیچگونه همدلی داشته باشد و اینجاست که نفرتی عمیق شکل میگیرد. نفرتی که از نظر عوام حتی به کوچه بازار هم کشیده میشود، فارغ از اینکه مردم در نظر داشته باشند این فقط یک فیلم بود.
سریال «بریکینگ بد»
نقدهای منفی به سریال بریکینگ بد
طبیعیست برای هر فردی از افراد کرهی زمین ارزشها و ضدارزشهایی وجود دارد. در این راستا، یکی از نقدهای منفی که به این داستان شده این است که یک نوع مردانگی مسموم در والتر دیده میشود که به صورتی افراطی گسترش مییابد. والتر مشکلاتش را به روشهای غیر مرسوم، همراه با بدآموزی حل میکند.
از دیگر نقدهای منفی ذکر این نکته است که والتر در باتلاقی رفت برای هیچ و پوچ، چرا که دوباره برگشت سرجای اولش و اگر این مسیر را هم طی نمیکرد، دست آخر سرنوشت خودش و خانوادهاش همانی میشد که در پایان به آن رسیدیم با این تفاوت که قبح خیلی چیزها شکسته شد و آنچه در برکینگ بد به دست آمد، چیزی شبیه غنیمت جنگی یا یک تاراج بود.
نکات جذاب درباره بریکینگ بد که کسی از آن خبر ندارد
اصولا سازندگان فیلم، شهر لوس آنجلس یا نیوبورک را برای ساخت فیلمهایشان انتخاب میکنند اما کمپانی سازندهی این فیلم به دلیل بودجهی اندکی که داشتند تصمیم گرفتند به جای حضور در استودیوهای هالیوودی به ایالت نیومکزیکو کوچ کنند تا هزینههای کمتری را متقبل شوند و علت اصلی آن هم این بود که طبق قوانین نیومکزیکو، تخفیفهای قابل توجهی بعنوان مالیات، برای تولید کنندگان فیلم در نظر گرفته میشود. این نکته را بسیاری از مردم نمیدانند و فکر میکنند به خاطر لوکیشنهای خاصی این مکان انتخاب شده. این انتخاب سبب شد شهر کوچکی که این فیلم در ایالت نیومکزیکو ساخته شد، ناگهان بعنوان یک شهر شناخته شده و توریستی درآید. این سریال به رونق اقتصادی شهر بسیار کمک کرد. صاحبان مشاغل مختلف از هیاهوی برکینگ بد هنوز هم استفاده میکنند. آنها نمک حمام برکینگ بد، یا تیشرت برکینگ بد میفروشند.
نکتهی دیگر جالب، این است که خانهای که فیلمبرداری در آن صورت گرفت، از این پس بعنوان خانهی برکینگ بد معروف شده است و بازدیدکنندگان زیادی را به خودش جذب کرده که باعث درآمدزایی صاحبخانه شده است. البته برخیها هم پیتزاهایشان را روی پشت بام خانه پرتاب میکنند و عکس میگیرند درست مانند کاری که والتر وایت در فیلم انجام داد و این یکی از دردسرهای بزرگ صاحب ِ خانه شده است.
خانه بریکینگ بد در ایالت نیومکزیکو
جالب است بدانید برایان کرانستون( والتر وایت) در مصاحبهای که در سال 2012 داشت گفت برای همین پرتاب کردن پیتزا، تیم فیلم برداری، ساعتها وقت صرف کرد تا او بالاخره توانست از عهدهی آن پرتاب برآید. و حالا در نظر بگیرید صاحب خانه از این عکسهای یادگاری و انبوه پیتزاهای پرتاب شدهی توریستها چه میکشد! به هر حال هر سکهای دو رو دارد . شهرت نیز مانند یک سکه است که غالبا همه سویهی مثبت آنرا در نظر میگیرند و سویهی منفی، تا وقتی پیش نیاید دیده نمیشود.
لایهی زیرین داستان
شما با دیدن سریال بریکینگ بد که به زبان فارسی آن را «افسارگسیخته» ترجمه کردهاند، شاهد تغییر صد و هشتاد درجهای یک انسان خواهید بود. البته نه تغییری مثبت بلکه تغییری منفی که بهطرز عجیبی از نظر بیننده خوشایند است. این تغییر بهقدری منطقی و تکنیکی است که طی پنج فصل و شصت و دو قسمت رخ میدهد و نهتنها حوصلهی بیننده را سر نمیبرد بلکه در پایان هر قسمت او را برای تماشای قسمت بعدی مشتاقتر میکند. بسیاری از ببیندگان این سریال گفتهاند که تا نیمههای شب و گاه تا خود صبح مشغول تماشای قسمتهای متعدد این سریال بودهاند و در ادامه تمام روز خمیازه میکشیدهاند!
بیجهت نیست که این سریال رکورد بیشترین جوایز و بیشترین نامزدی دریافت جوایز را از آن خود کرده، طوریکه در سایت مرجع IMDB صد و شصت و نه جایزه با عناوین مختلف از جمله بهترین فیلمنامه، بهترین کارگردان، بهترین بازیگر و... را دریافت کرده است و در مجموع دویست و شصت و نه بار نامزد جوایز بخشهای مختلف شده است.
پایانی متفاوت
همانطور که در ابتدا گفتیم، پایان این سریال خاص است، طوری که گلیگان نمیتوانست آن را بهخوبی برای کمپانیها شرح دهد. و اما خوب است بدانید این سریال پایانی بسته دارد، منتها این پایان هم خوش است، هم ناخوش. از یک جهت بیننده راضی است و از جهتی دیگر دلش برای والتر وایت تنگ میشود. حتی شاید اگر کارگردان لب تر کند و بگوید میخواهد فصل ششم «بریکینگ بد» را بسازد، کمپانیها دست از سرش برندارند، اما همه میدانیم بعید به نظر میرسد که چنین اتفاقی بیفتد.