مجله میدان آزادی: بیستویکمین صفحه از پرونده «هزار و یک سریال» به ریویویی بر سریال «تاج» (The Crown) اختصاص دارد. سریال تاج از سال 2017 تاسال 2023 از طریق سکوی پخش نتفلیکس منتشر شد و طی شش فصل روایت خود از ملکه انگلیس را به چشم مخاطبان سریال رساند. ریویوی این سریال را به قلم خانم مهشاد حمزه لو در ادامه بخوانید:
زندگی در جامعهای که یک خاندان سلطنتی ادارهاش میکند همیشه برایم محل سؤال بوده. این علامت سؤال از جایی در ذهنم کاشته شد که در نوجوانی مجموعه رمان «کت رویال» را ورق زدم و در دنیای دختربچهی یتیمی که در تئاتر رویال لندن زندگی میکرد، غرق شدم. از همانجا کنجکاویام روز به روز بیشتر شد؛ کنجکاوی نسبت به مردمی که در جامعهای طبقاتی میزیستند و شایستگی و مقامشان براساس لقبهایی همچون دوک، لرد، دوشس و... تعیین میشد. اما علامت سؤال ذهن من بیشتر متوجه مردم عادی انگلستان بود. در اروپایی که بسیاری از کشورها از سلطنت بریدند و نظام جمهوری را برگزیدند چه چیزی خاندان سلطنتی را هنوز پابرجا نگه داشته است؟ راز اقتدار، دوامآوری و نفوذ این خانوادهی سلطنتی در میان مردم عادی چیست؟
علامت سؤال من هر سال بزرگتر شد تا اینکه در نوامبر ۲۰۱۶ بالاخره پاسخ این پرسش در قالب سریالی به نام «تاج» (The Crown) از شبکهی نتفلیکس سر برآورد. استقبالی که از این سریال شد، نشان داد که فقط من نبودم که میخواستم به پشت پردهی این خاندان سلطنتی سرک بکشم! حالا که بعد از هفت سال انتشار این سریال در شش فصل به پایان رسیده، میخواهم از آنچه با دیدن تاج دستگیرم شده بنویسم.
سریال «تاج» به نویسندگی و کارگردانی پیتر مورگان، ساخته شده و دو شرکت لفت بانک پیکچرز و سونی پیکچرز تهیهکنندگی آن را بر عهده داشتند تا راهی شبکهی نتفلیکس شود. فصل اول این سریال در ۴ نوامبر ۲۰۱۶ منتشر شد و برای بسیاری از مخاطبان تاثیرگذار بود. آنچه تجربهی تماشای این سریال را موفقیتآمیز کرده بود شاید به عوامل مختلفی بستگی داشت؛ از دلایل فنی گرفته تا محتوایی. یکی از ویژگیهای مهم و تأثیرگذار این سریال انتخاب درست بازیگرانی است که هر دو فصل متناسب با سن شخصیتها تغییر میکنند. بهطور مثال جوانی ملکه را کلر فوی، میانسالیاش را الویویا کلمن و سنین پیری او را ایملدا استانتن بازی میکنند. بازی تمام بازیگران سریال بهنحوی است که گویی در جلد شخصیتهای اصلی تاریخ فرو رفتهاند: از کلر فوی، اولویا کلمن و الیزابت دیبکی گرفته تا هلنا کارتر و مت اسمیت. امتیازات دیگری نیز همچون طراحی لباس و صحنه، کارگردانی فوقالعاده، دیالوگها و فیلمنامهی قوی همه و همه سریال را به تاجی گرانبها در میان آثاری تبدیل میکند که در ژانر تاریخیزندگینامهای قرار گرفتهاند: همچون فیلم ملکه (۲۰۰۱)، سخنرانی پادشاه، شاهزادهی اسپانیایی، ویکتوریای جوان، کبیر و... . چنانکه در جشنوارهی هر ساله و بسیار معتبر امی ۶۹ نامزدی و ۲۱ جایزه از آن بازیگران و دستاندرکاران فیلم میشود و «تاج» امتیاز ۸٫۶ را در IMDb از آن خود میکند.
فارغ از اینکه سریال در بیان حقیقت متعهدانه عمل نکرده، میخکوبکننده است و دلیل این جذابیت از منظر محتوایی روایت هنرمندانهی یک شخصیت تاریخی است؛ ملکه الیزابت دوم، کسی که طولانیترین دورهی سلطنت در انگلستان را به خود اختصاص داد. قطعاً تماشای این شخصیت تاریخی در دهههای مختلف و نقش او در رقم زدن برگ برگ تاریخ انگلستان و جهان جذاب است. این را به تمام شایعات و حواشیای که حول زندگی شخصی و خانوادگی یک پادشاه یا ملکه وجود دارد، اضافه کنید تا دلیل استقبال شورانگیز از این سریال را دریابید. پیتر مورگان، آگاه از این سوژهی بسیار جذاب به اندامهای داخلی سیستم وارد میشود، به اتاقخوابها و اندرونیها سرک میکشد و از اختلافات و حسادتها و خیانتها پرده برمیدارد.
سریال «تاج» در هر فصل یک دهه از زندگی شخصیت اصلی را به تصویر میکشد؛ مثل یک تئاتر که در هر پرده، از وقایع و برههی زمانی جدیدی سخن میگوید. این یادداشت قرار است تئاتری باشد از پردهبرداری فصلهای این سریال و خاتمهای بر این نمایش سلطنتی! اینجا قرار است در هر پرده یک فصل از این سریال را بررسی کنیم و در نهایت نظارهگر پایان این تئاتر سلطنتی باشیم.
پردهی اول؛ ملکهی جوان
با شروع فصل اول سریال، پردهی تئاتر رویال بالا میرود در حالیکه پادشاه وقت، جرج ششم (جرد هریس)، واپسین روزهای زندگی را سپری میکند. الیزابت جوان (کلر فوی)، که بهتازگی با پرنس فیلیپ (مت اسمیت) ازدواج کرده، ناگهان با مرگ پدر، خود را در کسوت ملکهای جوان مییابد و شخصیت اصلی داستان «تاج» از نو متولد میشود.
الیزابت در این بخش از نمایش زندگیاش بزرگترین چالش را با شخصیت و نقشهای دوگانهی خود تجربه میکند؛ نقشی پر از تناقض از جنس شباهت و تفاوت آیینههای روبهرو. تقابل تصویری از یک مادر، همسر و خواهر در مقابل تصویر یک ملکه که انعکاسش همیشه برنده است! اما آنجایی این برنده بودن به مشکل میخورد که الیزابت را بهعنوان فردی سرد و خشن در خانواده نشان میدهد: کسی که جلوی ازدواج خواهرش، مارگارت (ونسا کربی) با عشقش را میگیرد یا همسرش را مجبور میکند که در مقابلش حتماً زانو بزند؛ حتی اگر این کار برای شاه جوان تحقیرآمیز باشد و احساس کند بهجای زندگی با همسرش، به یک عمر همقفس بودن با ملکهای یخی محکوم شده! آنچه این فصل را گیراتر میکند، توقف نکردن در سطح بیان وقایع و شیرجه در اعماق روانشناختی شخصیت ملکهی جوان است. جدال درونی الیزابت دوم با خود، مسئولیتش و حتی آگاهیهایش بهعنوان شخص اول مملکتی، چیزی است که شخصیتپردازی ملکه را عمیقتر میکند و مخاطب را به قعر کنجکاوی برای کندوکاو روح او میکشاند.
فصل اول «تاج» تمام این وقایع و اتفاقات تاریخی سالهای ۱۹۴۷ تا ۱۹۶۴ را نشان میدهد: از مرگ دوازده هزار انگلیسی بر اثر ابرآلودگی دسامبر ۱۹۵۲، نخستوزیری چرچیل تا استعفای او، تور جهانی ملکه و شاه جوان و حتی مسائل شخصیای مثل خوشگذرانیهای شاه فیلیپ در کلوبهای مردانه.
پردهی دوم؛ ملکهی بندباز
فصل دوم سریال که سالهای ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۴ را دربرمیگیرد با درگیری اسرائیل و انگلیس با جمال عبدالناصر آغاز میشود؛ حملهای به مصر که بدون حمایت سازمان ملل متحدد شکل گرفت و نخستوزیر وقت انگلستان را ناچار به عقبنشینی کرد. در میان این بحران بزرگ شایعاتی در خصوص زندگی شاه و ملکه در روزنامهها درز میکند که وفاداری فیلیپ به الیزابت را زیر سؤال میبرد! شاید واقعهی مهم دیگری که از آن در سریال پردهبرداری میشود ماجرای خیانت عموی ملکه است که در جنگ جهانی با آلمانها پیمان همکاری بسته بود. در این فصل شاهد تلاش ملکه برای اثبات خود در جایگاهش هستیم؛ چه در تلاشش برای حفظ مستعمرات که آنها را بخشی از دارایی خود میداند! و چه در اثبات فن سخنوریاش که با انتشار اولین تبریک تلویزیونی کریسمس، از رسانه در جهت ایجاد محبوبیت در میان مردم استفاده میکند.
پردهی سوم؛ الیزابت نقش اصلی داستان شکسپیر میشود!
در فصل سوم (۱۹۶۴ تا ۱۹۷۷ م)، سریال گویی در میانسالگی نقش اصلی، به پختگی و ثبات رسیده است. با وجود این گمان نکنید که چیزی از جذابیتهای این اثر کم شده باشد. کلر فوی جوان، بازیگر جوانیهای الیزابت، جای خود را به اولویا کلمن پرجذبه داده که حالا کشمکشهایی از نوعی دیگر را تجربه میکند؛ از جدال با پسرش بر سر دعوی سلطنت گرفته تا سناریوی تکراری جداسازی عاشق و معشوق یعنی چارلز (جاش اوکانر) و کامیلا (امرالد فنل) که باعث میشود کمکم ملکه شبیه شخصیتی منفی در داستانهای شکسپیر جلوه کند. مرگ تلخ و دردناک ۱۴۴ معدنچی در ابرفن و فرار مادر شاه از یونان هم همه چیز را برای کامل کردن یک سناریوی شکسپیرگونه کامل میکند!
پردهی چهارم؛ مارش زنان
فصل چهارم شاخهای مهم را برای روایت باز میکند: نقش زنان در سلطنت که بیشتر شامل اتفاقات سالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹۹۰ میشود. در این زمان است که مارگارت تاچر (گیلیان اندرسن) یا بهاصطلاح، بانوی آهنین از راه میرسد و انگلستان برای نخستین بار دوران اداره شدن به دست دو زن را تجربه میکند. مارگارت (هلنا کارتر)، خواهر ملکه نیز میجنگد تا نقش خود را در این میان پیدا کند و از زیر سایهی همیشگی ملکه بگریزد.
در این فصل شخصیتهای زن، در دنیایی که تحت سلطهی مردانه پیش میرود، سعی میکنند خواستههای شخصی خود را با وظایف عمومیشان متعادل کنند و در نقطهی اوج بیان این ماجرا، بالاخره مشهورترین و شاید محبوبترین زن بریتانیا وارد سریال میشود؛ پرنسس دایانا (اما لوئیز کورین)، عروسی که هیچگاه ملکه نشد و پادشاه را به رقیب و عشق قدیمی باخت. و در همین پرده است که نمایش اندوهناک دایانا آغاز میشود!
پردهی پنجم؛ عروس مردگان
معمولاً هر داستانی وقتی به فصلهای انتهایی خود میرسد خود را به نقطهی اوج نزدیکتر مییابد؛ اما «تاج» از فصل پنجم به سقوطی آزاد محکوم میشود. برعکس فصلهای گذشته، بیشتر تمرکز سریال در این فصل، بر ماجرای طلاق دایانا (الیزابت دیبیکی) و چارلز (دمینیک وست) و رسوایی کامیلا (الویویا ویلیامز) است. در حقیقت سریال «تاج» بسیاری از وقایع مهم جهانی در این برهه را کنار میگذارد و شبیه خبرنگاران مجلات زرد، صحنهی دعواهای خانوادگی میشود. نه اینکه این موضوعات بیاهمیت باشند، بالاخره این طلاق سلطنتی یکی از بزرگترین حواشی انگلستان در آن روزگار است، اما بیتوجهی به سایر اتفاقات نه عاقلانه است، نه منصفانه. فقط کمی مشکوک است!
شاید دلیل این تغییر روند در روایت در دو نکته نهفته باشد: اول فوت ملکهی وقت و جانشینی چارلز بهعنوان پادشاه از شروع فصل پنجم و دست بردن در محتوای سریال! بهگونهای که حتی برخی از دوستان پرنسس دایانا به جهتدار بودن آن اعتراض کنند و دایانای سریال را مطابق با واقعیت ندانند. دومین دلیل هم شاید نزدیک بودن تاریخ وقایع این دهه (۱۹۹۱ تا ۱۹۹۷) به زمان کنونی ما باشد. شاید برای شبکهی نتفلیکس یا خاندان سلطنتی بیان وقایعی که هفتاد سال پیش رخ دادهاند بسیار بیضررتر از بیان اتفاقاتی باشد که سه دهه پیش رخ داده و نتایجش هنوز ادامه دارد!
پردهی ششم؛ ارواح سرگردان
فصل ششم سریال «تاج» نقطهی زوال کل سریال است! «تاج» فصل ششم در مقایسه با فصل اول، مثل ملکهی پیر (ایملدا استانتون)، فرتوت و تقریباً ازکارافتاده شده. این فصل که وقایع سالهای ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۵ را روایت میکند، همچنان حول مسائل خانوادگی مثل ازدواج کیت میدلتون (مگ بلامی) با پرنس ویلیام (اد مک وی) و ماجرای فوت پرنسس دایانا (الیزابت دیبیکی) میگردد. و در نهایت با مرگ ملکه بیشتر شبیه یک تیتراژ تبلیغاتی به پایان میرسد تا یک سریال قوی و هنرمندانه!
در انتهای این تئاتر سلطنتی، صحنه پر از ارواح است: روح ملکه، روح دایانا و حتی روح الیزابت جوان. سریال شبیه داستانهای شکسپیر با ارواح بسیاری تسخیر شده که اپیزود به اپیزود شخصیتهای زندهی داستان را دنبال میکنند!
تاج بهویژه در دو فصل پایانی امتناع عجیبی نسبت به روایت وقایع تاریخی و سیاسی مهمی دارد که همعرض ماجراهای خانوادگی در حال رخ دادن هستند. این رفتار جز یک تاکتیک سیاسی برای پرت کردن اذهان از وقایع آن بازهی زمانی و نقش انگلیس در آنها، چه میتواند باشد؟!
پوستر فصل آخر سریال تاج
خاتمه؛ از رؤیا تا واقعیت
حالا که این نمایش در ۱۴ دسامبر ۲۰۲۳ به پایان رسیده، خوب است در جایگاه نقد این سریال را بررسی کنیم و ببینیم چقدر میتوان به جواهرات پرزرق و برقش اعتماد کرد. از حیث فنی «تاج» یک جواهر کمیاب است؛ بازیها، صحنهپردازی، دکور، لباس، شخصیتپردازی، همه و همه آن را به یک اثر کمنظیر تبدیل کرده. از حیث مخاطب هم «تاج» را حداقل تا فصل چهارم میتوان یک سریال خانوادگی جذاب با رنج سنی گسترده دانست؛ ولی بهتر است بهدلیل برخی سکانسها، بهویژه در فصلهای آخر آن را از شبکههای پردازششده تماشا کرد.
اما از حیث محتوا با وجود بیان هنرمندانه، ادعای سریال در بیان منصفانه و بیطرفانه رد میشود. شاید در برخی موارد معدود نویسنده سعی کرده باشد رویکرد ظاهرا بیطرفانهای برای اعتمادسازی داشته باشد، اما در مجموع چه در انتخاب سوژههای تاریخی و چه در شخصیتپردازیها به دور از نگاه منصفانه و بیطرفانه است. سریال از کنار خیلی از واقعیات تاریخی که دست در دست تاریخ بریتانیا رقم خوردهاند چشمبسته رد شده است؛ ازجمله سیاهپوستان، مستعمرات، جنایات، جنگطلبیها، دخالت در کار کشورها و بسیاری از وقایع جهانی مهم دیگر.
«تاج» شاید تاحدودی منبعی نسبتاً خوب برای شناخت برخی وقایع تاریخی یا خاندان سلطنتی باشد، اما قابل انکار نیست که بیشتر به یک مانور تبلیغاتی شباهت دارد. پس نه میتوان به شخصیتپردازیهایش بهکلی اعتماد کرد، نه به روایتش از تاریخ. به نقل از مجلات مختلفی همچون نتفلکیس، دیلی میل و... از زمانی که این سریال منتشر شده صنعت گردشگری انگلیس پیشرفت قابل توجهی داشته است و شاید از همین روست که الیزابتِ «تاج» به نسبت الیزابتِ دنیای بیرون، باهوشتر از همه نشان داده میشود؛ چه در مواجهه با شوهرش، چه تاچر و چرچیل و بقیه.
با وجود اینکه خاندان سلطنتی نامههای شکوهآمیزی را روانهی سازندگان این سریال کردهاند، به نظر میآید که این اثر چندان هم به ضررشان تمام نشده باشد. در حقیقت میتوانیم این سریال را یک مدیریت اذهان هوشمندانه بدانیم. در عصری که یک خبر در عرض یک ثانیه جابهجا میشود، تأثیر شگرفت رسانه حتی در بانفوذترین خاندان سلطنتی آثار مخرب میگذارد. پس چه بهتر که با ساخت سریالی، تمام این اخبار و حقایق تاریخی بهشکلی دلخواه مدیریت شود تا دیگر کنجکاویهای پاپاراتزی کار دست خاندان سلطنتی ندهد. انگلیس در عصر حاضر دریافته است که دیگر تاریخ را فاتحان نمینویسند، تاریخ را رسانه و هنر مینویسد! پس چه بهتر که با به راه انداختن یک نمایش سلطنتی، صفحات تاریخ را به نفع خود رقم بزنند. جالب توجه است که بدانیم پیتر مورگان کارگردان اثر همان کسی است که ده سال قبل از این در سال 2006 فیلم «ملکه» را ساخته است و سابقه هنری و سینماییاش سرشار از آثاری در خدمت به خاندانهای پادشاهی است، او حتی در یکی از ازدواجهایش هم با یک شاهزاده خانم ازدواج کرده بود و در سال 2006 به دلیل خدمات هنری و دراماتیکش به خاندان سلطنتی «نشان فرمانده والامقام امپراتوری بریتانیا» را از پادشاهی انگلستان دریافت کرده است!
سرانجام باید گفت سریال «تاج» اگرچه از برخی وقایع پرده برمیدارد یا بخشهایی از تاریخ را روایت میکند اما هنوز یک نمایش بالماسکه است. چون هنوز کاراکترهایش ماسک از صورت برنداشتهاند تا روایتی کامل و صادقانه را به مخاطب ارائه دهند.