مجله میدان آزادی: «طوبی» تازهترین سریال طولانی شبکه یک صداوسیما به قسمت سی و پنجم رسید. این سریال که تولیدش از سال ۱۴۰۲ شروع شده است از روز ۱۳ مرداد ۱۴۰۳ با کارگردانی سعید سلطانی و نویسندگی سیدحسین امیرجهانی روی آنتن تلویزیون رفته است. در چهلوهشتمین صفحه از پرونده «روزی روزگاری تلویزیون» (ویژه نقد و بررسی سریالهای ایرانی صداوسیما) نقد و بررسی طوبی و حواشیاش را به قلم خانم پروانه شمسآبادی بخوانید:
طوبی از کجا آمد؟
برای اینکه بدانیم «طوبی» از کجا آمده باید به نام و سابقهی عوامل فیلم، بهخصوص نویسندهی آن نگاهی بیندازیم.
کارگردان «طوبی» سعید سلطانی، فیلمسازی قدیمی است، کلیشهسازی که کارش بگیرنگیر دارد و گرچه برخی آثارش مانند «بوم و بانو» و «یاور» بسیاری اوقات بهزحمت به حد قابل قبول میرسند اما آثار پرمخاطبی چون «پس از باران» هم در کارنامهاش دیده میشود. سیدحامد حسینی هم که تهیهکنندگی «سرو زیر آب» را در کارنامه دارد، تهیهکنندهی «طوبی» است. اما اصلیترین شخصی که باید بررسی کنیم سیدحسین امیرجهانی است.
شاید از دههی هشتاد بود که نسلی از طلبههای حوزههای قم بهواسطهی آموزش دیدن در مؤسسات وابسته مانند مدرسه اسلامی هنر وارد عرصهی نویسندگی در ادبیات داستانی و فیلمنامهنویسی شدند. نه اینکه این قضیه سابقه نداشته باشد، اتفاقاً چندین تن از بزرگان سینمای ما سابقهی خواندن دروس حوزوی را دارند. اما از دههی هشتاد و مشخصاً از اواخر این دهه به بعد این موضوع بهصورت سازماندهیشده و با حضور تعداد زیادی از طلاب پیگیری شد. البته که کسی با این حضور مخالف نیست و در دنیای هنر و ادبیات برای همه جا هست، بهشرطی که عدالت و نظارت برای همه باشد و یکسان هم باشد. اما به نظر میآید این عدالت و نظارت برای همه یکسان نیست و راه برای برخی از دانشآموختگان حوزوی در این مسیر بازتر است که علت این ادعا را در ادامه بررسی میکنیم.
اگر این گفته را قبول داشته باشیم که راز موفقیت ساخت یک فیلم خوب تنها و تنها و تنها فیلمنامهی خوب آن است، پس ابتدا باید بهسراغ نویسندهی سریال «طوبی» برویم؛ سیدحسین امیرجهانی. امیرجهانی بعد از چند سال تحصیلات حوزوی، ارشد ادبیات نمایشی را در دانشکدهی دین و رسانهی قم که مخصوص طلاب است، خواند و در رزومهاش در تمام سایتها چنین آمده که در نگارش فیلمنامهی سریال «پدر» همکاری داشته است و حتی اسم او بهعنوان نویسنده در صفحهی ویکیپدیای سریال «پدر» اضافه شده است اما در تیتراژ آغازین و پایانی این سریال خبری از اسم او نیست و به نظر میرسد اعلام نام او در سایتها بهعنوان نویسنده، نوعی رزومهسازی برای امیرجهانی باشد. «نجلا» (بهصورت گروهی) و «سرجوخه» هم از دیگر فیلمنامههای امیرجهانی هستند. چون در «نجلا» و «طوبی» عناصر مشترک بسیار بیشتر از تفاوتها و نوآوریهاست بد نیست در اینجا این اشتراکها را مختصر بازگو کنیم تا در انتها به همان مسئلهی عدالت و نظارت برگردیم اما قبل از آن بهتر است خلاصهی داستان طوبی را بدانیم تا بتوانیم آن را با نجلا مقایسه کنیم.
خلاصه داستان سریال طوبی
در تهران اوایل دهه پنجاه، طوبی و پدرش درگیر مسائل سیاسی میشوند و کار تا جایی پیش میرود که طوبی بعد از کشته شدن پدرش، مجبور میشود به همراه فخرالدین به عراق برود. گرچه طوبی قصد اقامت موقت در عراق را داشت اما جو امنیتی دو کشور و هم عشق فخرالدین به او باعث میشود او زندگی تازهای در کشور جدید برای خود تشکیل دهد. اما دوری از خانواده، گم شدن فرزند و جنگ بین ایران و عراق، هربار مسائل تازهای برای طوبی پیش میآورد. مسائلی که دستمایه تعریف خاطرات گذشته او برای نوهاش در دهه 90 میشوند.
از نجلا تا طوبی
استفاده از اسم زنانه یا معشوقه برای عنوان فیلم، کشاندن داستان به عراق، حضور دختری بهاصطلاح جسور بهعنوان قهرمان داستان با دلباختههای فراوان، نگاه سطحینگر به مسائل اجتماعی و سیاسی روز، ریتم کند، دیالوگهای خسته، نمایش روابط عاشقانه و خانوادگی دههی پنجاه بهشیوهی روابط امروزی، شخصیتپردازی دمدستی، طراحی صحنهی بسیار مصنوعی، بازی با مضمون پیادهروی اربعین و تحمیق مخاطب، از اشتراکات «نجلا» و «طوبی» است. اما مهمترین ضعف اشتراکی «نجلا» و «طوبی» تاریخندانی و ناآشنایی نویسنده(ها) با سوژهای است که روی آن دست گذاشتهاند و از بسط دادن آن برای یک سریال ناتواناند.
«طوبی» روی دههی پنجاه ایران و عراق دست گذاشته. سالهای پرالتهاب و پرخفقان و پرتناقض قبل از انقلاب و جنگ. سالهای مهم و پرحادثهای که همهی اقشار را بهنوعی درگیر مبارزه و عضویت در انواع و اقسام گروههای مبارز کرد. آن هم تحت شدیدترین نظارتهای سرویسهای ساواک که خودشان تحت نظر زبدهترین افراد موساد آموزش دیده بودند. در دورهای که از گمنامترین جوانان تا اساتید دانشگاه و بهخصوص بزرگان حوزه تحت عنوان زندانی سیاسی تبعید شده بودند یا وحشیانهترین شکنجهها را تحمل میکردند. در سالهایی که با وجود رشد بالای درآمد نفتی ایران، فقر و شکاف طبقاتی شدید همچنان پابرجا بود. در زمانی که خفقان صدام و استخباراتش، ارشدترین افسران حزب بعث را هم میترساند، چه رسد به یک دختر بیکس و کار و پروندهدار. حالا در این میان این دختر که فن خاصش این است که در کارهای قنادی به پدرش کمک میکند و به عاشقانش اخم، قرار است نقش قهرمان را بازی کند. اما متاسفانه مانند باقی کاراکترهای اینچنینی در سریالهای زرد، ما از دختر قهرمان چیزی جز حماقت و لوسی و بیفکری نمیبینیم. همانطور که نجلا در سریال «نجلا» و مهربانو در سریال «از یادها رفته» و... چنین بودند. آتش زدن کافه، به دردسر انداختن پدر و فخرالدین، گوشهی جاده رفتن و سوار ماشین مردان ناآشنا شدن در یک کشور غریب و دهها موارد از این دست، جزو کنشهای غیرمنطقی این دختر هستند. ما تقریباً کنش هوشمندانهای از «طوبی» نمیبینیم. بد نیست سیدحسین امیرجهانی قبل از نوشتن فیلمنامه، ابتدا روی کاغذ مفهوم حماقت و دیوانگی را از شجاعت و جسارت تفکیک کند و سپس گام بعد را که شخصیتپردازی است بردارد. قهرمانهایی چون طوبی (یا نجلا) اگر میخواهند در راه اثبات عقاید و منش خود به دیگران قدم بردارند ابتدا باید یک شخصیتپردازی درست داشته باشند، نه اینکه کورکورانه عمل کنند یا با همه چیز مخالف باشند.
گرچه نویسنده از ترفند درست «سفر» برای تغییر طوبی استفاده کرده اما این ترفند هم قربانی بیمنطقی فیلمنامه و کشدار بودن آن میشود. یک نمونه از کشدار بودن داستان اینکه در زمان نگارش این یادداشت، سی قسمت حدوداً پنجاه دقیقهای از سریال پخش شده که با توجه به تعداد تمام قسمتهای آن، یعنی پنجاه قسمت، شصت درصد کار تمام شده و دوخطی این شصت درصد میشود: «دختری به نام طوبی برای حفظ جان خود و خانوادهاش به عراق فرار کرده و آنجا ازدواج میکند. بعد بهخاطر حل مشکلات سیاسی به ازدواج مجدد همسرش با زنی از خانوادهای پرنفوذ راضی میشود.» که قسمت سی داستان فقط شامل صحنههای این ازدواج بود!
با توجه به اینکه «طوبی» قرار است از دههی پنجاه تا دههی هشتاد را روایت کند باید بگوییم در شصت درصد ابتدایی کار هنوز در دههی پنجاه هستیم! و چون تجربه ثابت کرده هر کاری که زیادی کش بیاید آخرش ول میشود و بهسرعت از دست در میرود، باید منتظر یک روایت شتابزده از سه دههی باقیماندهی زندگی طوبی باشیم. در کل نویسنده چه در «نجلا» و چه در «طوبی» یک ایده داشته و چون بلد نبوده آن را بسط بدهد، مجموعهای از مشکلات ریز و درشت و بدبختی و اشک و آه و فراق و جدایی به این ایده اضافه میکند تا آن را تبدیل کند به «ژانر فلاکت». ژانر فلاکت همین ژانر کثیفی است که بهطور خلاصه میخواهد با نشان دادن انواع و اقسام بدبختی و بدبیاری، از مردم ایران که خودشان با هزار جور مسئله دست و پنجه نرم میکنند اشک بگیرد.
بعد از تمام این تفاصیل برمیگردیم به پرسش ابتدایی: چرا نظارت و عدالت وجود ندارد؟ سیدحسین امیرجهانی که در «نجلا» تجربهی ناموفق مشابه «طوبی» را داشت، طوری که صدای بسیاری از مخاطبان آثار مذهبی و دفاع مقدسی را هم درآورد، چطور و با چه سابقهی درخشانی توانسته در سال ۱۴۰۰ سمت «مدیر ادبیات نمایشی و تولید فیلمنامهی ادارهی کل فیلمنامهنویسی سیمافیلم» را از آن خود کند؟ سمتی که هنرمندان و نویسندگان و دستاندرکاران فیلمسازی با سی چهل سال سابقه هم نمیتوانند خوابش را ببینند! جالب اینکه طرح اولیهی فیلمنامهی «طوبی» ابتدا در سیمافیلم مطرح و رد شد و در نهایت نگارش طرح به سیدحسین امیرجهانی رسید. طرحی که ظاهراً برآمده یا گرتهبرداری از رمان «اربعین طوبی» نوشتهی محسن امامیان است. امامیان از حوزویانی است که از طریق مدرسه اسلامی هنر وارد داستاننویسی شده و جالب اینکه «اربعین طوبی» اولین رمان این نویسنده است که شهرت و مخاطبی هم به دست نیاورد تا اینکه امامیان از طریق دوستش یعنی سیدحسین امیرجهانی به سیمافیلم معرفی شد. اینجا جایی است که میگوییم عدالت و نظارت وجود ندارد، چون بهترین ساعات پخش و بودجهی یک بیگ پروداکشن به فیلمنامهای بسیار ضعیف برخاسته از اثری بسیار معمولی اختصاص مییابد. آیا به دیگر نویسندگان پیر و جوان و کمسابقه و باسابقه چنین فرصتی داده میشود؟ احتمالاً نه. اما ریشهی این مشکل کجاست؟ احتمالاً در ساختار جدید یا همان تحول سازمان که در ادامه به آن میپردازیم.
دربارهی یک ساختار از پیش شکستخورده یا تحفهی نطنز تحول سیما
در دورههای قبلی مدیریت سازمان زمزمههایی مبنی بر تعطیلی گروه فیلم و سریال شبکههای تلویزیون مطرح بود. گروه فیلم و سریال چیست؟ تا سالیان سال گروه فیلم و سریال در هر شبکه بهنوعی اتاق فکر ساخت سریال برای آنتن آن شبکه بود که جریان سریالسازی موفق ایرانی در تمام ژانرها نشان میدهد کار این اتاقها تا حد زیادی مطلوب و قابل قبول بوده و هر شبکهی سیما با وجود این اتاقها خروجی سریالی خوبی برای مخاطب داشت. اما دلایل تعطیلی اتاق فیلم و سریال چه بود؟ اگر بدبین باشیم کارشکنی! اگر خوشبین باشیم راه آمدن به دل تندروترین منتقدان بهظاهر دلسوز این سازمان! منتقدانی (مانند وحید جلیلی قائممقام امروز سازمان) که بهواسطهی تاختن بیحد و اندازه به صداوسیما برای خود شهرت و رزومه کسب کردند و اعتقاد داشتند اگر ساخت فیلم و سریال به یک متولی سپرده شود بهجز بهبود سرعت در امور بوروکراسی اداری، میتوان بابت کم و کاستها، آن متولی را پاسخگو کرد. این شد که بعد از شلکن سفتکنهای فراوان، در تیرماه ۱۴۰۲ و در صداوسیمای تحت مدیریت پیمان جبلی، اتاقهای فیلم و سریال رسماً تعطیل شد و کار سریالسازی تمام و کمال بر گردهی سیمافیلم افتاد. سیمافیلمی که علیرغم سابقهی درخشان و خوشنامی، ظرفیت پر کردن آنتن یک کشور هشتاد و پنج میلیونی با تنها یک تلویزیون دولتی را نداشت. بنابراین گرچه افت جریان سریالسازی از پیش آغاز شده بود اما با این تصمیم نابجا، افت کمی و کیفی آن شدت گرفت! حالا هم صداوسیما تا حد زیادی از سریالسازی کنار گذاشته شده، هم سیمافیلم زور ندارد تولیدات باکیفیت گذشتهی خود را تکرار کند، چه برسد به اینکه کار باکیفیت جدید بسازد! یک تیر و دو نشان برای کارشکنان! بنابراین گرچه پیش از «طوبی» هم شاهد سریالهای اینچنینی بودیم اما با تعطیلی اتاق فیلم و سریال شبکهها به احتمال زیاد تعداد این سریالها بهشدت بیشتر میشود.
چرا طوبی پرمخاطب است؟
سعید سلطانی بخش زیادی از پربیننده بودن سریالهایش را مدیون ساعت پخش است. بیاغراق او همیشه این شانس را داشته که چه در جمعهشبهای شبکه سه با «ستایش»، چه در ماه رمضان شبکه پنج با «شکرانه» و چه حالا در شبهای تابستان شبکه یک با «طوبی»، بهترین زمان پخش یعنی ساعت پربیننده را از آن خود کند. ساعتی که بیننده از کار روزانه فارغ شده و احتمالاً شامش را هم میل کرده و حالا به یک سرگرمی آرام مثل سریال دیدن نیاز دارد. او تلویزیون را روشن میکند و به گمانم سخت نیست که از بین گزینههای سریال تکراری شبکه تماشا و آیفیلم یا یک سریال جدید، سراغ دومی برود و چون انتخاب دیگری ندارد به تماشای هرچه که در ساعت استراحتش پخش میشود تن بدهد. بهخصوص اینکه قرار باشد این سریال حداقل پنجاه شب او را پر کند. کمااینکه پرمخاطب بودن همیشه دال بر بهترین بودن نیست و اتفاقاً در سالهای اخیر، کارها هرچه مبتذلتر و لودهتر، پرفروشتر و پرمخاطبتر.
با این حال بازیگران سریال «طوبی» هم میتوانند در جذب بینندهی آن نقش داشته باشند. بازیگران اصلی سریال «طوبی» همه باسابقه هستند. از امین زندگانی در نقش «فخرالدین» که توانسته با بازی خوب در نقش یک شخص درونگرا و مرموز باری از دوش فیلم سبک کند تا فریبا متخصص در نقش «سیمین خاتون» که انگار نوعی الگوست برای نقش مادر دلواپس و باصلابت ایرانی. شبنم قربانی در نقش «طوبی» هم برای درآوردن نقش تلاشش را میکند اما چون فیلمنامه ضعیف است کار بیشتری نمیتواند انجام بدهد. سودابه بیضایی در نقش «انیه» بازی متفاوت چشمگیری نسبت به کارهای گذشتهاش ندارد اما از پس صحنههای عاطفی بهخوبی برآمده است و با اینکه رقیب قهرمان داستان است مخاطب بسیاری جاها همذاتپنداری بیشتری با او دارد تا طوبی! نقشهای فرعی کار بسیار تکراریاند و معلوم نیست کارگردان نتوانسته از بازیگران بازی بگیرد یا آنها جای مانور نداشتهاند؛ مثلاً بازی هومن برقنورد در نقش پدر «طوبی» یا رحیم نوروزی در نقش «جهانگیر ثابتی».
بعد از پایان
نگارندهی این یادداشت خود از کسانی است که به تولید انبوه کتابهای تاریخ شفاهی دفاع مقدس و روایتنویسی دینی خرده میگرفت. اما با چیزی که در فیلم و سریال بهعنوان ژانر دینی و دفاع مقدس و تاریخ انقلاب میبینیم این گمان به ذهن میآید که شاید جریان تولید انبوه خاطرات و آثار تاریخ شفاهی دینی و دفاع مقدسی ما راه تقابل مخاطبان سرسپرده یا علاقهمند به این سوژهها با جریان سریالهایی چون «طوبی» و «نجلا» باشد. مخاطبانی که بهواسطهی خاستگاهی که دارند جنس اصیل این سوژهها را تشخیص میدهند. مخاطبانی که چون در سینما و سریال، اثر درستی برایشان ساخته نمیشود به آثار تاریخ شفاهی اقبال بیشتری نشان میدهند؛ یعنی آثاری که راویان اصیلتر، دردکشیدهتر، آشناتر، آگاهتر و واقعیتری دارند. نسلی که ساواک و جنگ و اسارت و تحریم و انقلاب را به خود دید به کنار، نویسنده «طوبی» را به یک نسل زد نشان دهد و بگوید شرایط این بود که ما انقلاب کردیم. شرط میبندم آن نسل زدی بگوید: «خب اینکه خیلی گل و بلبل است. دقیقاً چهتان بود که انقلاب کردید؟»
در پایان شاید بد نباشد فقط دو نمونه از صحبتهای انتقادی منتقدان سابق و مدیران فعلیِ صداوسیما به صداوسیما را در فاصلهی چند سال قبل از تکیه زدنشان بر صندلیهای مدیریتی این سازمان مرور کنیم:
سال 1397:
« اسلامی که امروز در سازمان صداوسیما عرضه میشود چه اسلامی است؟ فهم مذهبی و تفکر دینی که در این سازمان وجود دارد در حد مرحوم فهیمه رحیمی است، آن هم در میان مدیرانی که خود را فرهیختهترین مدیران سازمان صداوسیما میدانند، اما آنتن را که میبینید خروجی چیز دیگری است... همان خدایی که خرمشهر را آزاد کرد انشاءالله سازمان صداوسیما را از دست اقلیتی که ادعای بیشماری دارند آزاد کند...»
سال 1398 :
«صدسال دیگر در پاسخ این پرسش در نخواهند ماند که رهبری چون خامنهای داشتید و دریکی از اصلیترین حوزههای تخصصی او که فرهنگ و هنر است به چنین شاهکارهایی رسیدید؟ بخوانیم با هم نکات رهبری را... :
” فیلم و نمایشنامهى ایرانى را از حوادث آشفتهکننده و برانگیزانندهى ذهن و حالت سوهان براى روح، خالى کنید. متأسفانه این کار صورت نمىگیرد و نمىدانم چرا! ... فیلم ایرانى را وقتى شما نگاه مىکنید مثل اینکه باید حتماً یک مبالغه در اظهار غصّه، اظهار ناراحتى، اظهار گریه، دعوا و تشنّج اعصاب در آن باشد! کأنّهُ بدون این عناصر، فیلم و نمایشنامهى ایرانى چیزى کم دارد! ...آدم به فیلمهاى خارجى، از جمله فیلمهاى خانوادگى ژاپنى- که فیلمهاى خوب ژاپنى است- نگاه مىکند، مىبیند در ارتباط با مسائل خانوادگى، آنجا هم از این حرفها هست. ولى این همه گریه و ناراحتى در فیلمها رواج ندارد. نمىدانم چرا باید فیلمهاى ما این طورى باشند! حتماً عیبى در کار هست ... بعضى تعمّد دارند براى اینکه ذهن و اعصاب مردم را خراب کنند...”
البته تاریخ این گفتار – 1375/01/23 است ولی مانع از آن نیست که مدیران سختکوش و ولایتپذیر!ِ رسانه ملی آن را از آرشیو در بیاورند و به نویسندگان و کارگردانانشان ابلاغ کنند که دقیقاً 180 درجه خلاف این صحبتها را میخواهیم!... این همه اعتماد به نفس و شجاعت از کجا میآید؟ غیر آن است که مطمئنند سامانههای اسسیصدی دارند که تندترین تاکیدات رهبری را هم میتواند خنثی کند! »
خودتان قضاوت کنید.