مجله میدان آزادی: فیلم «اشک هور»، به کارگردانی «مهدی جعفری» و تهیهکنندگی «مجتبی فرآورده» محصول سال 1403 است که در چهل و سومین جشنوارهی فیلم فجر حضور پیدا کرده است. این فیلم برشی از روزهای آخر زندگی علی هاشمی است که رضا ایروانی در ریویوی پیش رو به نقد، تحلیل و بررسی فیلم «اشک هور» پرداخته است. این ریویو را در صفحه تازهی پرونده «پرواز بر فراز آشیانه سیمرغ» بخوانید:
با این که دوست ندارم، ولی میخواهم نقد را با این گزاره شروع کنم. من یک فیلم جنگی با جلوههای ویژه میدیدم، نفر پشت سر من در سالن سینما با صدای بلند خرّوپف میکرد.
قبل از آنکه فیلم شروع شود، من منتظر «یک خوبِ دیگر» از دفاع مقدس بودم. چرا؟
«رویا افشار» بعد از دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن در جشنوارهی سی و نهم، بار دیگر قرار بود در جشنوارهی فجر باشد، آن هم بعد از ۵ سال. «تورج الوند» پدیدهی جشنوارهی فجر چهلم، بعد از دوبار دورخیز ناموفق برای دریافت سیمرغ، این بار خود را آمادهی بردن جایزه میکرد. «ساره رشیدی» هم آمده بود درخشش سال گذشته را تکرار کند. همهی این بازیگران قرار بود زیر نظر یکی از بهترین کارگردانان نوظهور حوزهی دفاع مقدس یعنی «مهدی جهفری» کار کنند. سابقهی کارگردان، در «یدو»، «۲۳ نفر» و «آبادان یازده ۶۰» من را به این باور رسانده بود که احتمالا امسال شاهد یکی از فیلمهای دوستداشتنی جشنواره، آن هم در مورد یکی از مظلومترین شهدای دفاع مقدس باشیم. شهید علی هاشمی. به راستی برای ساخت یک پرترهی به یادماندنی از علی هاشمی، چه کسی بهتر و سزاوارتر از کارگردانی خوزستانی است که سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی جشنوارهی فجر را آن هم برای یک فیلم در حوزهی دفاع مقدس گرفته است؟ کسی که «۲۳ نفر» را به جذابیت کتاب، بلکه بیشتر به تصویر کشیده، یا با «یدو» دینش را به مردم خوزستان به خوبی ادا کرده، آیا نباید در مورد شخصی فیلم بسازد که سرنوشتش سالهای سال، وِرد زبان خوزستانیها بود؟
اما متاسفانه همه این امیدها با هم در پایان فیلم برای من به تلخی تبدیل شد.
فیلم یک نسخهی سینمایی از یک پروژهی سریالی در مورد قرارگاه نصرت و شهید علی هاشمی است و تجربهی خروجیهای سینمایی سریالهای حوزهی دفاع مقدس در این چند سال آنقدر خوب بوده که من منتظر یک فیلم پرریتم و درگیرکنندهی دیگر در این حوزه بودم. اما همانطور که اول گفتم کارگردان نتوانسته بود از داشتههای خودش برای آماده کردن یک نسخهی سینمایی جذاب استفاده کند.
فیلم شروعی گلدرشت دارد. فیلم با ریتم کند شروع میشود و تا پایان، شما را منتظر یک گریهی اساسی میگذارد و با پخش تیراژ پایانی است که شما متوجه میشوید انتظار بیهوده بوده است. در حالت بدبینانه باید بگویم تیم تولید میخواست یک تیزر سینمایی از کارش را برای جشنواره ارائه کند، اما به عقیدهی من انگار کارگردان در قفس روح بزرگ و سرنوشت تراژیک علی هاشمی گیر کرده بود و آنقدر اصرار داشت که محتوایی را از قلم نیاندازد، که به ورطهی «اسراف محتوا» افتاده بود. این موضوع از همان سکانسهای اول نیز خود را نشان میداد و متاسفانه توی ذوق میزد. این اصرار به گفتن همه چیز باعث شده بود که نه شخصیتپردازی کاملی شکل بگیرد، نه داستان قوام یابد. نه دوران بدنامی علی هاشمی و پچپچهای خوزستانیها درست شکل گرفته بود و نه معلوم بود علی هاشمی کیست و چرا وسط هور دارد آنطور میکند؟ شاید اگر کسی از عقبهی قرارگاه نصرت و شهید علی هاشمی نداند، کارگردان برای آن مخاطب یک شهید بیمنطق را نمایش داده است؟ چرا؟ چون زمانی که باید صرف پرداخت شخصیت میشد، خرج موضوعات بیهوده شد. شهیدی که وسط معرکه یک دفعه بلند میشود پشت بیسیم خدا قوت میگوید بیشتر از آن که نمایش فرماندهی باشد، من را به یاد فعالیتهای اگزجرهی (اغراقآمیز) فرهنگی دههی ۹۰ انداخت. متاسفانه باید بگویم جعفری نتوانسته یک قهرمان، از شهید علی هاشمی و خانواده او بسازد و یک داستان و شخصیت را خیلی خیلی معمولیتر از واقعیت خودش تصویر کرده است.
فیلم «اشک هور»، ساختهی «مهدی جعفری»
داستان
داستان فیلم از ساعات آخر زندگی شهید علی هاشمی در جزیرهی مجنون شروع میشود. ساعاتی که شاید برای نزدیک به دو دهه، یکی از اسرار دوران دفاع مقدس بود که حتی بزرگترین فرماندهان نیز از آن خبر نداشتند. نقش شهید علی هاشمی را در این فیلم «رضا ثامری» بازی میکند. فیلم در بخش اول مدام در حال نشان دادن علی هاشمی و زندگی وی است تا اینکه اولین گره داستان، شما را از علی هاشمی جدا کرده و حالا شخصیت اصلی داستان، مادر شهید علی هاشمی یا همان «ننهعلی» با بازی «رویا افشار» است. از اینجا مشخص میشود که این فیلم قرار نیست یک پرتره باشد. اما نه شروع فیلم این را به شما میگوید، نه سکانسهای ابتدایی و نه هیچ جیز که تا الان دیدهاید. به عبارت بهتر داستان فیلم به دو بخش تقسیم میشود. بخش علی و بخش ننهعلی. هر جا فیلم در بخش علی است، فیلم ضعیف است و هر جا فیلم در بخش ننهعلی است قدرت فیلم بیشتر میشود. تازه در پایان فیلم است که شما میفهمید این فیلم، فیلمی در مورد مادران شهداست. در بخشهای علی، فیلم فاقد پرداخت درست است. پاسدار یکلاقبا که بدون هیچ پیش و پسی یک دفعه میشود حکم دو شیخ عرب. شاید اگر همین یک سکانس را به یک عرب خوزستانی نشان دهید به شما میگوید احتمالا یک شیخ را هم از نزدیک در زندگیتان ندیدهاید؟ متاسفانه وفاداری بیش از اندازهی نویسنده و کارگردان به شهید علی هاشمی باعث شده که بر عکس در حق او جفا شود. علی هاشمی نه عنوان خود علی هاشمی، نه به عنوان فرمانده و نه به عنوان یک خوزستانی حتی به درستی نمایش داده نشده است. اما ننهعلی بر عکس، خیلی ننهعلی است. خوب و بهجا. هم خوب پرداخت شده، هم مادر شهید خوبی است و هم نقش محوری مادر خوزستانی را خوب به نمایش گذاشته است.
بازیگری
دو پاره بودن فیلم در همهی قسمتها مشهود است و بازیگری نیز از این قاعده مستثنی نیست. «رویا افشار» نقش «ننهعلی» را خیلی خوب بازی میکند و احتمالا امسال هم برای این بازی کاندید سیمرغ خواهد شد، اگرچه بازی او برای دریافت سیمرغ کافی به نظر نمیرسد. نگاههای ننهعلی، به خوبی عمق نگاههای یک مادر شهید منتظر را نشان میدهد و به نظر میرسد کارگردان در میان پروژه، به این دارایی ارزشمندش واقف شده است. نگاههای نافذ افشار و اشکهای به جای او، آنقدر برای فیلم کشش ایجاد کرده است که به راحتی تو را تا اهواز و عمق هور بکشاند. اما بر خلاف افشار، بازی «رضا ثامری» در نقش «شهید علی هاشمی» خوب نیست. نه اکتهای او چیزی به شخصیت اضافه میکند، نه اشکها و لبخندهایش و نه آن کاریزمای عربیِ لازم برای ایفای نقش را دارد. وقتی فیلم در مورد یکی از عربیترین موضوعات جنگ است، بازیگران نیز باید عربیترین نسخهی خود را ارائه دهند. اما فیلم انگار یک پاسدار تهرانی را در عمق خوزستان نشان میدهد. بازی «تورج الوند» نیز با آنچه از وی سراغ داشتیم فرسنگها فاصله دارد. آنچه من میفهمم این است که الوند قرار است یک مجنون گرفتار باشد. مجنون بهجامانده از جزیزهی مجنون. اما بازی او این را تداعی نمیکند. از «ساره رشیدی» نیز خبری در فیلم نیست و او تقریبا بیرون از فیلم است.
«رویا افشار» در کنار «مهدی جعفری»، کارگردان فیلم «اشک هور»
دوربین، جلوههای ویژه، موسیقی، گریم و فضا
راستش همهی این موارد، زمانی شما را به وجود میآورد که در خدمت محتوا باشد و گرنه ارزشی به خودی خود در فیلم ندارد. با همهی این موارد، دو دستگی فیلم در اینجا نیز متاسفانه مشهود است. دوربین در بخشهای علی، اصلا در خدمت روایت نیست و صحنههای فیلمبرداری شده اصلا صحنههای جذابی نیستند، اما بر عکس پلانهای ننهعلی خیلی خوب در آمده است. گریم نیز همین سرنوشت را دارد. به جز گریم «رویا افشار» گریم بازیگران دیگر چنگی به دل نمیزند و بدترین نکته در گریم پلانها، گذر زمان است. وقتی قرار است که پیر شدن افراد نمایش داده شود، آنجا تازه عمق ماجرا نمایان میشود. موسیقی و جلوههای ویژه نیز چیزی برای ارائه ندارند. در حقیقت چون فیلم بلاتکلیف است، تمام اجزا نیز بلاتکیلف هستند.
دیالوگ
متاسفانه بدترین بخش فیلم، دیالوگ است. اگر فیلم قرار بود مستند باشد، احتمالا یکی از بهترین دیالوگنویسیهای سالهای اخیر را داشت. ولی اینجا فیلم است. اسراف محتوا متاسفانه در دیالوگها، بسیار بسیار مشهود است و این موضوع، درام را قربانی کرده است. انگار قرار نیست دیالوگی در فیلم باشد که یک فکت تاریخی یا یک شعار در آن نباشد. بهترین بخشهای فیلم سکوتهاست. دیالوگها به خصوص دیالوگهای علی، به شدت شعاری، ضعیف و گلدرشت هستند و اصلا نمیتواند مخاطب را با خود همراه کند. بیان دوبارهی این نکته نیز خالی از لطف نیست که داستان قرار است روایتکنندهی قرارگاه نصرت باشد که بچههای خوزستان هستند و شهید علی هاشمی نیز یکی از آنهاست، اما از لهجهی عربی یا به عبارت بهتر گویش خوزستانی خبری نیست و این موضوع ما را کمی از خوزستان دور میکند.
در پایان باید بگویم که مهدی جعفری در این فیلم بیش از آنکه بخواهد با دوربین، محتوا را استادانه نمایش دهد، میخواهد با آمپول، محتوا را در رگ و مغز مخاطب فروکند و این مهمترین دلیل خوب نبودن «اشک هور» است. به نظرم اگر میخواهید از «اشک هور» لذت ببرید، علی هاشمی را فراموش کنید، آن موقع با فیلم نسبتا خوبی سروکار دارید. به نظر من داستان زندگی علی هاشمی نیز به سرنوشت دوجین سوژهی جذابی تبدیل شد که با پرداخت بد میسوزند، اگرچه فیلم ادای دِینی خوب به مادر شهید است.