مجله میدان آزادی: امروز سهشنبه بیستوپنجم دی به مناسبت تولد بزرگترین مرد تاریخ، در تقویم ما ایرانیان به نام روز پدر نامگذاری شده است. به همین دلیل مریم رحیمیپور در جدیدترین صفحه از پرونده پیراپدری، در یادداشتی به یکی از خاطرهانگیزترین کتابهای دوران کودکی بسیاری از ما، «قصههای من و بابام»، که قهرمان اصلی آن «بابا» است نگاهی داشتهاند. این ریویو را در ادامه بخوانید:
شادیها و مهربانیها، از یک زمان دور به امروز
«این کتاب را ..........، در تاریخ .......... به من هدیه کردهاست. این کتاب را به کمک ........... خواندهام.» در آخرین صفحهی کتاب «من و بابام» همین جملات نوشته شده است. نسخهای که من در کودکی داشتم، متعلق به خواهر و برادرم بود و احتمالاً پدرم برایشان خریده و من بارها و بارها خواندمش آنقدر که برای جلوگیری از خراب شدن کتاب، آن را جلد کردیم. قبل از اینکه خواندن یاد بگیرم تصاویرش را نگاه کردم و وقتی باسواد شدم، داستانهایش را خواندم و در تمام این مدت مشغول رنگ کردنش بودم.
صفحه آخر نسخه فارسی کتاب «قصههای من و بابام»
ویژگی منحصربهفرد «من و بابام» همین است. حتی قبل از اینکه الفبا یاد بگیری به تو لذت خواندن را هدیه میکند. میتوانی هر تصویر را نه یک بار، که بارها و بارها نگاه کنی؛ حتی هر بار با همان تصاویر بخندی. داستانهای من و بابام که در آلمانی به نام «پدر و پسر» منتشر شده، معمولاً از 3 تا 9 تصویر است و هر بار یک صحنه از زندگی این پدر چاق و پسرش را به تصویر میکشد. قسمتهای ابتدایی جلد اول به حوادث روزمره و عادی میگذرد، اما به تدریج حالت دنبالهدار میگیرد و پدر و پسر در یک جزیره گیر میافتند، گرچه ماجراهایشان در جزیره، باز هم زندگی واقعی روزمرهی دو پدر و پسر را به تصویر میکشد.
من و بابام، فقط به قسمتهای خوب و شیرین رابطهی پدر و پسر نپرداخته است و به همین خاطر واقعی به نظر میرسد. پدر گاهی بداخلاق میشود، پسر گاهی اشتباه میکند و پدر تنبیهش میکند (آن هم تنبیه بدنی)؛ پسر گاهی گریه میکند و شاکی میشود؛ ولی آنها در قسمت بعدی همچنان پدر و پسر خوشحالی هستند و با هم خوش میگذرانند درست مثل همهی رابطههای واقعی پدرانه.
در داستان، پدر گاهی بداخلاق میشود، پسر گاهی اشتباه میکند و پدر تنبیهش میکند
ماجرای من و بابام خارج از کتاب دوست داشتنیشان از سال 1934، پنج سال پیش از شروع جنگ جهانی و در دوران هیتلر، آغاز شد. انتشارات اولشتاین قصد داشت برای خود یک طراح انتخاب کند، از میان دویست درخواستی که به دست انتشارات رسید در نهایت «اریش ازر» پذیرفته شد. ازر در آن زمان به خاطر فعالیتهای سیاسیاش ممنوعالکار شده بود؛ انتشارات از وزارت تبلیغات اجازه گرفت که او طرحهایی غیرسیاسی با نام مستعار منتشر کند و داستانهای پدر و پسر را با نام مستعار «e.o.p» منتشر شد که سرواژهای از نام اریش ازر و نام شهر زادگاهش بود و به این ترتیب بعد از آن هم به نام «e.o.plauen» شناخته شد. انتشار این مجموعه تا دسامبر 1934 ادامه داشت و در نهایت با قسمت پایانی، وقتی من و بابام قدمزنان رو به آسمان میرفتند به پایان رسید.
تصویری از اریش اُزر و طرح جلد آلمانی کتاب «پدر و پسر» با نام مستعار اُزر
گرچه ازر در 1944 بعد از دستگیری، در شب محاکمهاش مُرد اما کتابش سالها بعد از مرگش به دست بچههای ایرانی رسید. در سال 1377 انتشارات فاطمی، کتاب را با تغییر نام از «پدر و پسر» به «من و بابام» منتشر کرد که واقعاً عنوان بهتری بود؛ ضمیر اول شخص «من» باعث حس همزادپنداری میشد و خوانندههای کم سنوسال، خودشان را به جای پسرک قصه میگذاشتند.
دومین تغییر، اضافه شدن متن داستانی به تصاویر کتاب بود که توسط «ایرج جهانشاهی» نوشته شده بود. این متن هم از زاویهدید اول شخص بود و باعث میشد مخاطب با شخصیت اصلی احساس نزدیکی کند. وقتی کوچک بودم، برادرم میگفت داستانها نیازی به متن نداشته و نوشتن آن، تخیل خواننده را محدود کرده است اما من که در دو دورهی بیسوادی و باسوادی با «من و بابام» همراه شدم، از خواندن داستانهایی که قبل از آن بارها تصاویرش را دیده بودم، بینهایت لذت بردم. به نظر میرسد هدف ناشر ایرانی هم چنین چیزی بود، چون در انتهای کتاب توصیهنامهی بلندبالایی برای بزرگترها نوشته شده که چطور بچهها را با این مجموعه مواجه کنند.
نمیدانم در نسخههای چاپ جدید هم همچنان آن توصیهنامهی بلندبالا وجود دارد یا نه اما یکی از تفاوتهای چاپهای جدید، که به نظرم چندان هم جالب نیست، رنگی شدن آن است که امکان رنگ کردن تصاویر را از بچهها گرفته است. این کتاب برای من و نسل من، علاوه بر کتابی که ما را در رویای باسواد شدن همراهی میکرد، یک کتاب رنگآمیزی هم بود و چون بخشی از داستان، دنبالهدار میشد، نیاز داشت که ضمن رنگآمیزی به حوادث داستان هم توجه کنیم. مثلاً برادرم بارها برایم توضیح داد که در همهی قسمتهایی که پدر و پسر در جزیره گیر کردهاند، باید لباسشان را یک رنگ بزنم، چون آنها توی آن جزیره نمیتوانند لباسهای جدید بپوشند.
صفحات رنگی کتاب «قصههای من و بابام» که در نسخه اصلی سیاه و سفید بود
در پشت نسخهی قدیمی ما، تصویری از اریش ازر و پسرش بود. پدر و پسر در کنار هم نشسته بودند و پدر مشغول نقاشی کردن بود و در کنار عکس، توضیحاتی از زندگی ازر نوشته شده بود. توضیحات پشت جلد میگفت که این کتاب حاصل تصویرها و قصههایی است که ازر برای پسرش کشیده است و کودکیِ من همیشه تصور میکرد که پدر و پسر در کنار هم نشستهاند (درست مثل عکس) و پدر داستانهای من و بابام را برای پسرش تعریف میکند تا بعداً تبدیل به کتابی شود و به دست من برسد، حتی تا همین امروز هم همین فکر را میکردم!
پشت جلد کتاب با تصویری از ازر و پسرش
حتی اگر ازر، کتاب من و بابام را تنها برای پسرش ننوشته باشد، حتماً از تجربهی پدر و پسری خود استفاده کرده، احتمالاً هر تصویر را به پسرش نشان داده و نظرش را پرسیده یا بخشی از خاطرات خودشان را به تصویر کشیده و به همین خاطر است که من و بابام، برای نسلهای بعد، بچههایی که خیلی دورتر از جنگ جهانی دوم زندگی میکنند هم، آشنا و دوست داشتنی است. شاید چون پدر ها هیچوقت تغییر نمیکنند.