شنبه 10 شهریور 1403 / خواندن: 4 دقیقه
پرونده پرتره محمدعلی بهمنی | صفحه آغاز

سرمقاله: «من زنده‌ام هنوز و غزل ...» پرونده‌پرتره‌ای برای محمدعلی بهمنی

9 شهریور با درگذشت اندوه‌بار محمدعلی بهمنی، آخرین حلقه‌ی مهم سلسلۀ طلایی غزل معاصر هم گسست. نسلی طلایی که با محمدحسین بهجت تریزی متخلص به شهریار آغاز شد و با شاعرانی چون هوشنگ ابتهاج (سایه)، حسین منزوی، منوچهر نیستانی، نوذر پرنگ، سیمین بهبهانی و نیز محمدعلی بهمنی ادامه پیدا کرد.

4.67
سرمقاله: «من زنده‌ام هنوز و غزل ...» پرونده‌پرتره‌ای برای محمدعلی بهمنی

مجله میدان آزادی: با درگذشت زنده‌یاد استاد محمدعلی بهمنی در تحریریه مجله میدان آزادی تصمیم گرفتیم مطالب قبلی‌ای که در گذشته درباره ایشان و شعرشان منتشر کرده بودیم را با افزودن مطالبی تازه تبدیل به یک پرونده مفید و مختصر کنیم تا ادای دینی کرده باشیم به غزل‌سرای بزرگ سرزمینمان و پنجره‌ای باشیم برای مخاطبانی که می‌خواهند درباره او بیشتر و کامل‌تر بدانند. سرمقاله پرونده‌پرتره محمدعلی بهمنی را به قلم حسن صنوبری -شاعر و پژوهشگر ادبیات- را در ادامه بخوانید:


9 شهریور با درگذشت اندوه‌بار محمدعلی بهمنی، آخرین حلقه‌ی سلسلۀ طلایی غزل معاصر هم گسست. نسلی طلایی که با محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار آغاز شد و با شاعرانی چون هوشنگ ابتهاج (سایه)، حسین منزوی، منوچهر نیستانی، نوذر پرنگ، سیمین بهبهانی و نیز محمدعلی بهمنیِ عزیز ادامه پیدا کرد. بهمنی هشتاد و دو سال عمر کرد و از این روی شاید رفتنش نباید چندان حس دریغ و حسرت برای ما داشته باشد، حال آنکه هر شاعر و شعردوست و غزل‌آشنایی از این واقعه اندوهناک و متاثر است، پس علت اصلی دریغ و حسرت در به پایان رسیدن آن نسل و سلسله‌ی طلایی و آن شاعرانگی اصیل و کم‌نظیر است.

دریغ و اندوه دیگر نیز به شخصیت شاعر برمی‌گردد، بهمنی شاعر بسیار مهربان و بسیار فروتنی بود که صمیمیت شخصیتی‌اش در زبان شعرش باعث می‌شد هر ایرانی اهل ذوقی با هر میزان دانش بتواند دوست‌دار شعر او باشد و در برخورد و تعامل هم هر شاعر جوان و دوست‌دار شعری بتواند به او دسترسی داشته باشد و از او درس بیاموزد.

از سویی دیگر جایگاه محمدعلی بهمنی در شعر فارسی و به خصوص در سرگذشت و سرنوشت «غزل معاصر» و «غزل نو» جایگاهی ارزشمند و چه‌بسا تکرارناشدنی است. به‌نظر این دانش‌‌آموز شعر، بهمنی را باید در قیاس با منزوی شناخت و باز به‌نظر بنده بهمنی همان نسبتی را با منزوی داشت که سایه با شهریار. سایه شاید شاهکارها و اوج‌ها و طوفان‌های شهریار را نداشت، اما دشواری‌ها و نادلخواهی‌ها و فرودهای شهریار را هم نداشت، از پی شهریار آمده بود و حیرانِ تماشای شهریار، این بود که به نوعی ترجمان شهریار بود و تداومش، و مسیر را برای دیگران روان‌کننده‌اش. تقریبا همین نسبت را بهمنی با منزوی داشت. او نیز در تماشای منزوی بود، او نیز به اندازه منزوی شاهکار نداشت، ولی زبانی به مراتب روان‌تر و لطیف‌تر داشت و ترجمانی برای غزل نو بود برای آنان که از این شیوه دور بودند. اگر شهریار و منزوی قله‌های شکوهمند و سترگ و ستیهنده‌ای بودند برای طرز غزل خویش، سایه و بهمنی دامنه‌های سرسبز و لطیف و پرباری بودند که راه رسیدن به قله را هم در خود نهان داشتند.

نکته دیگری هم که خوب است در این یادداشت کوتاه به آن تصریح کنیم مسئله زبان شعر امروز به خصوص زبان غزل است که درست یا غلط، خواه یا ناخواه، باید اعتراف کرد بهمنی در کنار قیصر امین‌پور الگو و معمار اصلی زبان غزل امروز شدند. حرکت میانه‌روی این دو شاعر در زبان، نزدیک‌شدنشان به زبان عامه با حفظ نشانه‌هایی از زبان هنری، باعث شد نه‌تنها مخاطبان بسیاری پیدا کنند بلکه ناخودآگاه سرمشق شاعران جوان‌تر نسل‌های بعد در رسیدن به یک زبان مشترک و لحن عمومی در شعر به ویژه در غزل امروز شوند.

آنچه در پایان باید گفت، شهادت محمدعلی بهمنی و آثار درخشان و مخاطبان فراوانش بر این نکته است: زنده بودن غزل فارسی. غزلی که روزگاری با حافظ ندای جاودانگی را سر داده بود: «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ...» و در روزگار ما نیز با بهمنی این ندا را سرداد: «من زنده‌ام هنوز و غزل فکر می‌کنم... ».

نکته‌ها و ظرائف کامل‌تر و دقیق‌تر را درمورد شعر مرحوم استاد محمدعلی بهمنی می‌توانید در پرونده پرتره ایشان و به قلم شاعران و آشنایان شعر امروز بخوانید.




  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط «میدان آزادی» منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد!

نکته دان
دریغ و اندوه دیگر نیز به شخصیت شاعر برمی‌گردد، بهمنی شاعر بسیار مهربان و بسیار فروتنی بود که صمیمیت شخصیتی‌اش در زبان شعرش باعث می‌شد هر ایرانی اهل ذوقی با هر میزان دانش بتواند دوست‌دار شعر او باشد و در برخورد و تعامل هم هر شاعر جوان و دوست‌دار شعری بتواند به او دسترسی داشته باشد و از او درس بیاموزد.

بهمنی را باید در قیاس با منزوی شناخت و باز به‌نظر بنده بهمنی همان نسبتی را با منزوی داشت که سایه با شهریار. سایه شاید شاهکارها و اوج‌ها و طوفان‌های شهریار را نداشت، اما دشواری‌های و نادلخواهی‌ها و نقص‌های شهریار را هم نداشت

مطالب مرتبط